حوزه علمیه اهل بیت علیهم السلام

ویژه طلاب خواهران ( شرق تهران - میدان قیام - ( ۰۹۳۹۳۹۵۳۱۴۳ ) - ( غرب تهران - شهرک قدس )

حوزه علمیه اهل بیت علیهم السلام

ویژه طلاب خواهران ( شرق تهران - میدان قیام - ( ۰۹۳۹۳۹۵۳۱۴۳ ) - ( غرب تهران - شهرک قدس )

در کلاس درس استاد

در کلاس درس استاد

پرسش سیصد و بیست و هشتم: آیا گناهان کوچک هم باعث آبروریزی و عذاب درآخرت می شود؟

پاسخ: اگر بی راهه بروید، پرتگاه است و یک چنین جایگاهی که برای شما به منزله ی عذاب است. اگر هم درست بروید بهشت است و چنین نعیمی است. که اگر به آن عذاب بیافتید، باطن عمل شماست. یک سیئه است مثل عمل« جَزاءً وِفاقا»[1] یک گناه کردید یک جزا می بینید. الا این که مثل سنگی که در آب بیاندازید آن موج اول چه قدر کوچک است. ولی به آخرین موجی که به دیواره ها می رسد، چه قدر وسعت پیدا می کند؟ گناه شما هم وقتی که اتفاق می افتد اگر غفرانش در دنیا برایتان پیش بیاید، به همان موج کوچک می شود و محدود می شود. اگر در دنیا غفران نداشته باشید، یعنی شما استغفرالله نگفته باشید، و غفرانش در دنیا نباشد، بماند تا جهنم، مثل هماه موج عظیمی می ماند که از این سنگریزه که در آب می اندازید، چه طور وسیع می شود. آن موج آخر اگر در جهنم به شما برسد، نمی توانید گله کنید که خدایا من گناهم یک سنگ ریزه بود چرا آن قدر بزرگ شد. تازه می گویید « جَزاءً وِفاقا» می گوید چون « استغفرالله» نداشتی طلب غفران زود هنگام نداشتید. باطن جهنم غفران است. و الا کی خداوند می آید با بنده ی گنه کار ضعیف بدبخت عاجزی که گناهش هم از روی عجز و ضعفش است، پنجه در پنجه بیافکند و زور آزمایی کند و به زمینش بزند بعد بگوید تو برنده ای یا من.

خب معلوم است جایی که قدرت مطلق خداست اگر بخواهد چنین کاری کند خدا پیروز است. اما خداوند می گوید من راه را به شما معرفی کردم. در دنیا من آبرویتان را نمی برم. بینی و بینک، گناه کردی بگو « استغفرالله» یک چیزی را بهانه می کنم همان جا راه بسته شود و دیگر شتر دیدی ندیدی. یک سر دردی، یک نیشی، یک کنایه ای، یک سختی، یک مشکل مالی، یک پا دردی، کمر دردی، بلاخره یک چیزی را می کنیم غفرانت و وقتی این جا آمدی اثر آن طول موج آن معصیتی که در دنیا کردی این جا نمی رسد. شما دقت کنید من باب یادآوری هم که شده روی سطح آب راکد یک پر کاه بیاندازید، ببینی چه طول موجی درست می کند. حالا قلوه سنگ هم نه. چرا می گویند از گناهان ایاکم و صغائر. چون صغیره ها به نظرتان نمی آید که برایش « استغفرالله»  بگویید. پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  می فرماید من از صغیره هایتان می ترسم. چون از این ها شما طلب مغفرت نمی کنید. عذر خواهی نمی کنید. نه این که عذرخواهی باشد، گناه خاصیتش این است. جُرم، جِرم دارد. جِرم گناه را غفران پاک می کند. اگر جِرم گناه را در دنیا استغفرالله پاک نکند، این نذر ها، این عهد ها که با خدا می بندیم درست نکنیم، باید در جهنم، جهنم باطنش غفران پروردگار است. جهنم جای بدی نیست. کوره ی آدم سازی است. منتها جِرم این گناه که مانده، رسوب کرده، سنگین شده، بیاید در جهنم، و این را هم بدانید خوب است در دنیا آب طهور است. آب است که مطهر است. از حدث و خبث. حتی از گناه. شما از گناه با اشک دیده می توانید بشورید.

می فرمایند یک قطره اشک برای حضرت اباعبدالله الحسین a یا برای مظلومیت اهل بیت،- علیهم السلام- دریا دریا گناه را ذوب می کند. جِرم جُرم ها را پاک می کند. نا پاک شوید دستتان را آب بکشید، آب پاک می کند. آب لطیف و خنک و گوارا است برای خود شما همان آب چه قدر لذت بخش است؟ و به حدث هم مبتلا شوید با وضو و غسل می توانید خودتان را پاک کنید.

ولی اگر جُرم ی حدث یا خبث، بماند بیاید در جهنم، خداوند این جا به حکمتش به ما تعلیم داده در جهنم آب طهور نیست. آتش طهور است. جُرم مانده باشد، جِرمش را آتش باید ذوب و پاک بکند.

 شما بروید امتحان کنید. من یک بار رفتم طلا فروشی، یک دستبند طلا بود می خواستم بفروشم. کهنه شده و خیلی استفاده شده بود می خواستم آن را عوض کنم. از آن جایی که خدا می خواهد یک وقت هایی یک درس هایی به ما بدهد، که آدم می ماند « وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِب»[2] ‏خلاصه گفتم می فروشم. او هم این طلا را گرفت روی حرارت سر یک سیخ، که زیرش فندک گرفته بود یعنی قشنگ پنج دقیقه این داشت می سوخت. این دستبندی که من دیدم پنج دقیقه داشت می سوخت. گفتم یعنی آن قدر طول می کشد تا ذوب شود؟ همین جِرم کف صابون و تاید و ریکا و این ها که در دستبند ماست.

قرآن می فرماید:« فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتی‏ وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرینَ »[3] جهنم هیزم نمی خواهد. جُرم های ماست که در جهنم خودش می سوزد. خود گناهان می سوزد. و این سوختن بستگی دارد. بعضی از این گناهان خیلی شعله ور می کند، و پاک شدنش هم در جهنم نود سال صد سال بیش تر یا کمتر، جِرمِ جُرمِ غفران نشده وقتی بخواهد بسوزد، گفته اند اقلش که ندید بخواهیم بگیریم که نصفش را پاک کنیم نصفش را ول کنیم، دویست و چهل سال است. ولی بعضی از گناهان تا سیصد هزار سال باید بسوزند. امیرالمؤمنین a فرمودند: بترسید، چون بعضی از گناهان تا سیصد هزارسال شعله لازم دارد در جهنم تا جِرمش آب شود. خدا می فرماید: مثل آن طلا فروش که حرف می زد من مباحث معاد در ذهنم بود که خدا می فرماید: این طلا است حتی اگر سیاه شده باشد، حتی اگر در جهنم سوخته شده باشد و زشت و کریه شده باشد، من می دانم که این باطنش طلا است. حالا که از جُرم پاک بشود، می برم در حوض کوثر، قالب گیریش می کنم. این دو باره می شود همان طلا. می شود انسانی که من خلق کردم. سِر این که پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  می فرماید: «الناس معادنٌ کذهبٍ و الفضه». شما خودتان را خاک فرض کردید که از خاک به خاک برمی گردید. این را مسیحی ها می گویند. ولی من شما را که نگاه می کنم، شما معدن طلا هستید، بعضی ها طلا، بعضی ها نقره اید. یعنی به هر حال ارزشمند هستید. حتی اگر خودتان، ارزش خودتان را ندانید.

خدا می گوید چون شما را می خواهمتان می برمتان در کوره ی آدم سازی جهنم ولی با خودتان کاری کردید که اول کاری نمی توانم شما را به بهشت ببرم. چون در بهشت پاکان می روند. اگر شما در دنیا پاک بشوید، و غفران زود هنگام طلب کنید، ما همین جا یک چیزی را یک جوری بالاخره بهانه می کنیم و رد می کنیم که وقتی می خواهید بیایید، این طول موج معاصی شما نکشد به آن طرف که آن میدان وسیع را بگیرد که تحملش برایتان سخت باشد. من چون شما را می خواهم، دوستتان دارم، برای بهشت خلقتان کردم، از شما می خواهم این جا پاک بشوید. پاک نشوید آن طرف من پاکتان می کنم. ولی سخت است. برای خودتان سخت است.

 حالا این نیست که خدا هم بخواهد. خدا می گوید من اهل تذکر هستم شما اصلاً صدای خدا را نمی شنوید. پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  هم یک زمانی آمد برای مردم حرف زد. ولی الان نه پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  هست که به شما بگوید نکن دیگر بس است. نه امام زمانa هست که بیاید بگوید دیگر بس است. نه خدا خودش می گوید دیگر بس کنید. می گوید من می پوشانم. هرچه دلت می خواهد گناه کن. من می پوشانم؛ فقط  گوش به زنگم یک بار بگویی« استغفرالله» آن وقت همه ی زمین و زمان را بسیج می کنم، که بنده ی من طلب غفران کرد او را معطل نکنید. زودتر غفرانش را انجام دهید. ممکن است دوباره گناه را تکرار کند. ده بار صد بار تکرار کند.

پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  فرموده اند: «دوست دارم هر گناهی می کنید، گناه کنید، بالاخره آدمیزاد گناه می کند، پاک بودن شأن انبیا است، ولی دوست دارم هر گناهی می کنید، یک گوشواره ی استغفرالله به دنبال گناهتان باشد. که مبادا گناهی از شما جا بماند بدون استغفرالله، و مجبور شوید در قیامت جوابش را بدهید، که هیچ کس طاقتش را ندارد. حتی پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  هم می گوید من هم طاقتش را ندارم که شما امت من باشید، در قیامت  کارتان گیر کرده باشد، شفاعت من به شما نرسد.

امام هشتم a می فرمایند شما را به خدا گناه نکنید. چون روز قیامت شما می آیید در حالی که چهره هایتان از کثرت جُرم دگرگون شده و شما شرمنده وارد قیامت می شوید. و چاره ای ندارید جز این که بیایید پیش رسول الله صلّی الله علیه وآله وسلّم  در حالی که از دیدن چهره های دگر گون شده ی شما رنگ چهره ی پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم دگرگون شده است. یعنی پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  شرمنده می شود از اهل محشر، از گناه امتش. لذا حضرت فرمودند برای آن ساعتی که طمع شفاعت که راهی جز این ندارید پیش پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  می آیید آبرو برای خودتان کسب کنید که مایه ی آبروریزی پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  نشوید. چون تمام خلایق در محشر، همه ی انبیاء ایستاده اند، تا خیر اُمةٍ را ببینند. یعنی آن قدر پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  امتی امتی می کنند، تمام انبیاء ایستاده اند تا امت پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  را ببینند. امام هشتم می گویند آن جا، در حضور انبیاء شما وقتی وارد می شوید پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  از آن انبیاء خجالت می کشند که امت پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  با چهره های غیر انسانی می آیند که شفاعت بگیرند.

پرسش سیصد و پنجاه و هشتم: در نماز شب بگویم الهی العفو آیا پذیرفته است یا نه اصلاً نمی دانم چه کار کنم؟

برای هر کاری حجتی داریم کار بدون حجت از کسی پذیرفته نیست وقتی که شما می گویی الهی العفو به چه حجتی می گویی؟ برای این که خودشان گفته اند که بگویی الهی العفو و چرا به شما اذن داده اند که بگویی الهی العفو به جهت این که شما مسلمان هستی اگر مسلمان نباشی از امت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  نباشی یک چنین اذنی را نداری یعنی به اهل کتاب نفرموده اند که شما امشب بلند شوید و مثل امت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  بگویید الهی العفو مگر این که اول مسلمان شود بعد بگوید الهی العفو.پس این که به شما اذن دادند که بتوانی بگویی الهی العفو به خاطر این است که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  را قبول دارید آیا همه ی آن هایی که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  را قبول دارند الهی العفوشان قبول است؟ نه باید وصی او راهم قبول داشته باشند آن هایی که ائمه ی بعد را هم قبول دارند در همین زمان ما حدیث داریم کسی که همه ی ائمه را قبول داشته باشد ولی امام زمانa را قبول نداشته باشد عبادتش قبول نیست در دعای ابوحمزه می گوییم: « الهم بذمة الاسلام اتوسل الیک و بحرمة القران اعتود الیک و بجبی النبی الامیَّ القریشیَّ الهاشمیَّ العربیَّ التهامیَّ المکیَّ المدنیَّ»[4] چرا این ها را ردیف هم می کنیم در حقیقت دارید می گویید من به این دلیل مسلمان هستم من یک چنین نبی را که اُمی و مدنی و مکی و هاشمی و تهامی باشد تقرب می جویم. یعنی داری تخصیص می زنی تا برسی به یک میثاق واحد آن هم از باب آن که پیش خودت بگویی چون خدا که می داند و لی ما تا ندانیم که چه می گوییم از ما پذیرفته نیست.

امام سجادa در دعای ابو حمزه می فرماید: « الهی ان ادخلتنی النّارففی ذلک سرور عدوّک و ان ادخلتنی الجنَّة ففی ذلک سرور نبیّک و انا والله اعلم انَّ سرور نبیّک احبّ الیک سرور عدوّک »[5] اگر مرا به بهشت ببری می دا نم که نبیت مسرور می شود ومی دانم که تو سرور نبیت را دوست داری اگرمرا به جهنم ببری دشمنت شاد می شود وتو سرور نبیت را بر سرور عدوت ترجیح می دهی. و باید برسیم به جایگاه نفس مطمئنه که در این جایگاه غلق و تشویش راه ندارد نه جایگاه امنیت بلکه جایکاه نفس مطمئنه. و آن جایگاهی است که از تمام زوایا خوف و حزن را از خودش دور کرده است و به حد اعتدال خوف و رجا رسیده که خوف با حزن فرق دارد. شاید وقتی که می گویی: « الهی العفو» در نزد خودت بگویی مگر من چه کسی هستم که خدا مرا ببخشد «و ما انا یا سیدی وما خطری»[6] مگر من چه کسی هستم چه ارزشی دارم که با این همه گناهم بیایم و بگویم که خدا مرا ببخشد بعد می گویی نه. من دلیل دارم چون من پیامبر  دارم و من امت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  هستم و من اولاد علیa را قبول دارم و تا آخرین حجت خدا را قبول دارم پس دلیلی ندارد که خودم را در این وادی بی ارزش بدانم و خودم را لایق عفو ندانم خدا که عفوش واسعه است آن چیزی که من را از جایگاه امید دور می کند خودم هستم فکر من راجع به خودم است. به ما می گویند یک وقت از راه سجده بیا ذکر یونسیه بگو به ما می گویند یک وقت از راه قنوت بیا « الهی العفو» بگو چه اگر در سجده نفس اماره ی پلید خواست بیاید و بین من و مناجات حائل شود چه در قنوت باشد که بیاید من با همین سابقه ی خراب خواست بیاید بیمن من و قرب جدایی بیندازد سند را رو می کنیم و می گوییم به این دلیل من می توانم این حرف را بزنم وحق مأیوس شدن ندارم.

 

پرسش سیصد و شصد وسوم: وقتی انسان با خدا راز و نیاز می کند، گاهی کلام مثلاً عربی باشد.مثل العفو، آیا باید از مخرج ادا شود؟ آدم قاطی می کند.

پاسخ: ملا احمد نراقی، صاحب معراج السعاده، ایشان یک روزی پسرشان مریض می شود، مریضی بدی که دکترها جوابش می کنند. یک روز که صبح ها می رفته در کوچه و بازار، یک درویش پیر مردی، شیخ را می بیند و می پرسد شیخ چرا مضطربی؟ می گوید پسرم مریض است دکترها جوابش کرده اند. می گوید کاری ندارد من الان یک حمد برایش می خوانم. عصایش را زمین می زند و شروع می کند یک حمد به نیت شفا برای شفای پسر شیخ می خوا ند. شیخ گوش می دهد و حمد درویش تمام می شود و به خانه می آید، می بیند پسرش سلامت است و دارد بازی می کند و هیچ مشکلی هم ندارد. خیلی خوشحال می شود و خدا را شکر می کند. چندین روز از این قضیه می گذرد. بعد یک روزی دوباره شیخ درویش را در کوچه می بیند. به او می گوید: الحق که نفست حق است. حمدت اثر کرد. تو که آن قدر نفست حق است چرا حمدت آن قدر غلط دارد؟ حمدت را درست کن. درویش گفت اگر نپسندیدی، آن حمد را پس می گیرم. بعد عصایش را زد به زمین حمد را خواند؛ همان طور غلط. شیخ برگشت خانه دید بچه اش مریض است افتاده در رخت خواب و از آن مرض هم مرد.

 ولی حواسش جمع شد که؛ ما برون را ننگریم و قال را، ما درون را بنگریم و حال را. آن جایی که می گویند حمدت باید درست باشد در نماز فریضه است. در نافله غلط هم بخوانی، مهم این است که نیتت غلط خواندن نباشد. حاصل کلام این که اگر یک وقت ها خودمان را زیادی در بند قالب کنیم از قلب فارغ می شویم.



[1] - النبأ :  26

[2] - الطلاق :  3

[3] - البقرة :  24

[4] - دعای ابوحمزه ثمالی/مفاتیح الجنان

[5] - دعای ابوحمزه ثمالی/مفاتیح الجنان

[6] - دعای ابوحمزه ثمالی/مفاتیح الجنان

در کلاس درس استاد

در کلاس درس استاد

پرسشها و پاسخها

پرسش صدوپنجاه وهفتم: کسی از دوستان است که می گوید چون استاد دارد نمی تواند هر ذکری را بگوید و باید تحت تعلیم استادش هر کاری را بکند ما که در آن جلسه بودیم و استاد نداشتیم احساس یأس در ما غلبه کرد ما باید چه کار کنیم؟

کسی که تحت تعلیم استاد فرزانه ای قرار می گیرد او دیگر در همه چیز حتی در آب خوردنش هم باید با برنامه باشد چون قبول کرده و اگر می خواهد نتیجه بگیرد باید انجام دهد ولی خوب او نتیجه ی بخصوصی می گیرد نتیجه ی کلی و عمومی نمی گیرد و اگر شاگرد خاصی باشد این ها را هم نباید جایی بگوید اگر هر چه می شنود می آید می گوید باید بداند هر چیزی قانونی دارد. به او بگویید حرف اول در این راه، سکوت است؛ صمت و طاعت است نه اسرار را بیرون ریختن.

استاد او هر چه که به او می گویدآن دستور العمل برای خودش است برای شما نیست اگرایشان حق ندارد بخواند نه این که نخواندن برای او امتیاز باشد بلکه او نباید بخواند.

  و شما فعلاً آن چه که دارید را از دست ندهید دنبال آن چه که ندارید نگردید وقتش که بشود گیرت می آید و راه شما همان راهی است که دارید می روید اگر یقین داشته باشید به ستاره ها، که راه شما را به شما نشان می دهند و به خود جاده که به مقصدی می رسد شما به مقصد می رسید. اما اگر در همان جاده متحیر بشوید که راه همین است یا نه؟ به هر بی راهه ای ممکن است بزنید به امید راه، در نتیجه هی دور می زنید می شوید «یَتیهُونَ فِی الْأَرْض»[1] شما اگر به جاده ای می روید، مستقیم بروید می دانید این راه به جایی می رسد و حالا می گویند مسیر خورشید را بگیر و برو یا ستاره ها را دنبال کن و برو ولی اگر کسی نداند و بخواهد تردید بکند وبین راه، راه عوض کند.

« لا یزیده کثرة السیر إلّا بعدا »[2] سال به سال دریغ از پارسال، سلوک شما همین است اگر آن چیزی را که یاد می گیرید سعی کنید که عمل کنید به همان جزئیتی که یاد گرفتید بعد از آن از خدا بخواهید که خدایا اگر اشتباه است کار من « اللَّهُمَّ وَ لَا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ أَبَداً »[3] یک آن من را به خودمان وا نگذار همیشه هم دعایتان همین باشد هم در قنوت ها بگویید هم در سجده های آخر نماز و مطمئن هم باشید که کارتان درست است مگر این که احیاناً اگر اشتباه فاحشی باشد به شما خبر می دهند و اگر خبرندادند به «الهی لا تکلنی» یقین داشته باشید. غبطه هم لازم است در غبطه شما همیشه خودتان را با کسی که بیش تر از شما تلاش می کند مقایسه می کنید هم او را دعا می کنید هم برنامه ات را ردیف می کنید که شما از اوجا نمانید. در غبطه شما به راهی که دارید می روید مطمئن هستید سیرتان را سریع تر می کنید در حسد شما به راهی که می روید مطمئن نمی شوید مسیرتان را تغییر می دهید آن چیزی که شما را به تزلزل می آورد و نگران می کند و حس می کنید که زیر پایتان خالی شده آن غبطه نیست، غبطه پیش می برد غبطه محرک هست آن چیزی که احیانا باعث می شود من داشته های خودم را دیگر نبینم آن زحماتی که کشیدم سرمایه ای که دستم است مسیری را که دارم می روم این را دیگر نبینم به آن شک کنم و خودم را متهم بکنم. این نارضایتی از چیست؟. نارضایتی همیشه به خدا بر می گردد. آدمی که ناراضی باشد حتی از خودش، در حقیقت از خدا ناراضی است. چون توحید افعالی به شما بر می گردد یا به خدا؟ به خدا بر می گردد.

 او که باید هدایت کند شما را دارد هدایت می کند. پس قصه سر همان اطمینان است چون مطمئن نیستیم که خدا دارد کارش را درست انجام می دهد یانه؛ در نتیجه فکر می کنیم او ما را واگذار کرده و ما باید درست کار انجام بدهیم.

آیا خدا شما را به شما واگذار کرده؟ نه  این که تکلیف به ما لایطاق است. یا باید بروید این در و آن در بزنید هر چه گیر آوردید سره یا ناسره اصل یا بدل دامنش را بگیرید که این خیانت در امانت است،و چون تشخیص ندادید، یا باید علم غیب به شما بدهند که شما بتوانید باطن افراد را بخوانید که آن وقت دیگر استاد نمی خواهید پس اگر علم غیب ندارید و باید افراد را بشناسید این تکلیف به ما لا یطاق است از خدا قبیح است که از بنده ی مکلفش مالایطاق بطلبد چیزی که در طاقت او نیست پس چه می ماند این وسط جز من و اعتماد به خدا که او من را می برد آن جا که باید ببرد و اگر هم احیاناً کسی بیاید برای من پزی بدهد که من آنم که استاد دارم. شما بگردید در سیره ی بزرگان هر چه بگردید نمی توانید پیدا کنید استادی که بر باطن این ها سیطره داشت چه کسی  بوده.

 حافظ را همه می دانند که استاد داشته ولی هر چه که می گردند در آثار حافظ که بفهمند که استادش چه کسی بوده نفهمیدند. این کتمان و تقیه است. آن کسی که می آید جار می زند که من استاد دارم، دارم درست می روم. بگو خوب شاه نامه آخرش خوش است بعداً معلوم می شود.

 اگر ببینم دارم حس کنم که دارم جا می مانم ناراضی شوم حتی از خودم که چرا نرفتم؟ یا معتقدم که من بودم که باید خودم را می بردم که این می شود شرک، یا معتقد بودم که خدا در مورد هدایت من کوتاهی کرد که این می شود کفر، اگر من با این نارضایتی به سر ببرم تا دم آخر آن لحظه ی آخر دیگر من راضیةً نمی شوم، که بعد مرضیةً بشوم. می شوم ناراضیةً حتی از خودم، غیر راضیه می شود، غیر مرضیه، لذا باید بگوییم « الهى رضا بقضائک تسلیما لامرک ». [4]مسلمان باشید. خدا هیچ کسی را به خودش واگذار نمی کند اگر کسی فکرکند خدا او را به خودش واگذار کرده این تهمت به خداست مگر کسی خودش واگذاری بخواهد چون هر کسی بخواهد دستش را از دست هدایت خدا بکشد خدا او را دو دستی نگهش نمی دارد.

 ما مادر ها، دست بچه هایمان را می گیریم یا بچه ها دست ما را می گیرند بهتر این است که با بچه هایمان طوری رفتار کنیم که آن ها بیایند دست ما را بگیرند یعنی بدانند کجا به کمک ما احتیاج دارند سر گردانی نکنند و کجا ما بفهمیم آن ها می توانند راه را درست می روند که ما مانع راهشان نشویم.

خوب خدا هم این طوری با ما رفتار می کند می گوید من دستم را دراز کردم دست هدایت تکوینی و هدایت تشریعی و هر چه شما بخواهید، شما دستتان را از دست من نکشید چون من نمی آیم دنبالتان که دستتان را بگیرم ولی چشمم به شما هست می بینمتان کجا دارید می روید ولی نمی آیم به زور بگیرمتان، آن هایی که به خودشان واگذاشته می شوند خودشانند که این را می طلبند و به خودشان واگذشته می شوند و آن هایی هم که می گویند خدایا ما را به خودمان وانگذار، خودشانند که دست هدایت و عنایت الهی را می گیرند چنگ می زنند به این حبل الله «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا» [5] یعنی اگر اعتصام نداشته باشید پراکنده می شوید. آن ها که قهر کردند، آن هایی هستند که «خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ» [6] شدند فرق می کنند. می دانید آن ها چه کسانی هستند آن هایی هستند که رشته ی بیعت با حبل الله را بریدند اعتصام به حبل الله ندارند منافقینی هستند که گفتند «حسبنا کتاب الله»[7]  شما حبل الله را دارید کتاب الله و عترت را دارید. به دل های شما مهر نمی خورد مگر این که بگویید پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم   چه گفت؛ برای ما چه کار کرد؟ امام زمان aدارد برای ما چه کار می کند.

بابا امام زمان a برای شما خیلی کار می کند بین ما مسلمان ها یک عده هستند که گفتند: «حسبنا کتاب اللّه»قرآن ما را بس، ما علیa نمی خواهیم، ما عترت نمی خواهیم وصیت اضافی تر از پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم   نمی خواهیم. خوب خداوند می فرماید این ها هستند که قرآن را مهجور کردند این ها هم هستند که به دل هایشان مهر می خورد این که قرآن شکایت می کند که خدایا؛ این امت من را مهجور کردند. مهجور کردند یعنی چه کاری کردند؟ پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم   فرمودند: « إنی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی أهل بیتی و إنهما لم یفترقا حتى یردا علی الحوض‏»[8]  کتاب الله و عترت را «لم یفترقا» این ها را هیچ وقت از هم جدا نکنید این ها از هم جدا شدنی نیستند قرآن مهجور شود. یعنی قرآن می گوید: من را از عترت جدا کردند خواستند من را تنهایی بفهمند در حالی که قرآن ناطق است که ترجمان قرآن صامت است.

شما جزو آن ها نیستید به شما امید هست تا دم آخر امید است مهری هم اگر قرار است خورده بشود آن دم آخر خورده می شود برای آن که تا آخر عمرش حواسش نبوده که چه گوهر گران بهایی و چه نوری در دلش می تابد از این نور غفلت کرده باشد و این نور را با ترک معصیت بیمه نکرده باشد. هر گناهی پیش گناه قطع رحم هیچ است و هر گناهی و هر قطع رحمی پیش رحم اصلی هیچ است پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم   فرمود: « یَا عَلِیُّ أَنَا وَ أَنْتَ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّة»[9] من وتو ابوین این امتیم، آن کسانی که قطع رحم کردند و پدری را ترک کردند و خانه نشینش کردند هیچ گناهی از این گناه بالا تر نیست هر گناهی پایین تر از آن قابل بخشش است قابل توبه است قابل جبران است حتی قطع رحم ولی این قطع رحم جبران نمی شود.

 

پرسش سیصد و پنجاه و نهم: آیا یهره بردن از استاد های مختلف چه طور است؟

پاسخ: در رابطه با استاد می فرمایند شما یکی را انتخاب کنید اگر شما از یک استاد استفاده کردید و بهره بردید و تمام معلوماتش را فرا گرفتید می توانید استاد دیگری انتخاب کنید. آن چه که سفارش کردند این است که از یک استاد استفاده کنید واز یک قلم کتاب بهره ببرید بعد از این که این کتاب ها را خواندید و تمام شد می توانید در همان فاض و همان سطح کتاب از قلم دیگری بخوانید و کتاب های پراکنده نخوانید. در بحث ها هم همین هست اگر بحثی را دنبال کردید آن بحث را تمام کنید

 



[1] - المائدة :  26

[2] - تفسیر الصراط المستقیم /ج‏1 / 192   

[3] - بحارالأنوار/14 / 384   

[4] - تفسیر الصراط المستقیم /ج‏1/192   

[5] آل عمران 103

[6] بقره : 7

[7] - مخزن العرفان در تفسیر قرآن  /  ج‏3 /  39

-[8] الاحتجاج / 2  /450   

[9] - بحارالأنوار/ 23 / 128   

در کلاس استاد

در کلاس استاد

پرسش سیصد و ششم: آیا باید برای شروع هر کاری « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» بگوییم؟

پاسخ: « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» به عبارتی حامل و حاوی اسم اعظم حضرت حق است که می فرماید: خود خداوند هم برای این که این امر به انجام برسد با بسم الله کلامش را آغاز می کند و از جمله تقدیرات الهی تأثیر« بسم الله» است در ابتدا کردن هر کاری است.

 این که می فرماید هر کاری را با نام خدا شروع کنید آن کار به انجام می رسد با مبارکی و تمامی؛ نیمه کاره و ناقص نمی ماند و از آن کار ضرری متوجه آن فرد نمی شود این از مقدرات الهی است تقدیر الهی است.

 پس این که اغاز امر باید با « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» باشد این یک تقدیر است که حتی خداوند هم این تقدیر را در همه ی امورش رعایت می کند هر چند که اسم خودش باشد نمی فرماید: به اسمی الرحمن الرحیم. بلکه می فرماید: « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» خود این لفظ به کلیت و تمامیتش تقدیر است هر کسی از این تقدیر از این قدر برای هر امری استفاده کند قطعاً آن نتیجه اش آن قضایی که فرموده تمام شدن و کامل شدن کار ناقص و نیمه تمام شماست و مبارک شدن کار کم اهمیت شماست این تقدیر را خداوند تضمین کرده که اجرا بشود.

پرسش سیصد و نهم: چرا بعضی ها فقط می گویند بسمه تعالی؟

پاسخ : آن بسمه تعالی را هم حسن بدل درست کردند برای این که رعایت احترام  « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» شود واحیاناً مورد بی احترامی قرار نگیرد مثلاً این کلمه زیر دست و پانیفتد اگر بیفتد زیر دست و پا از اهمیتش کم می شود آمدند تخفیفش دادند اشاره کردند به آن که آن مشکل را نداشته باشد و « بسمه تعالی» هیچ وقت « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» نیست این خود « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» است که شما وقتی با توجه و با صحت این لفظ را با طمأنینه بیان کنید به محض این که بگویی به منزله ی کن می باشد به نزد باری این جور بگوییم « بسم الله» در نزد عارف به منزله ی کن می باشد در نزد باری تعالی شما می توانید با « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» مرده زنده کنید اگر بتوانی درست ادا کنی با « بسم الله» که می گویند از آب می توانی رد بشوی در آتش سلامت بمانی به شرط این که همه ی شرایطش جمع باشد و شما اگر مجبور باشی در آتش وارد بشوی با « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» در آتش وارد شوی بر شما اثر نمی کند. با « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» بر وری آب راه بروی در آب فرو نروی اگر همه ی شرایط شرایط جمع باشد به اضافه ی این.

بسم الله الرحمن الرحیم یعنی به نام الله که رحمن و رحیم است و هر دو از ریشه ی رحمت است . منتها تمام عالم امکان را از ملک و ملکوت این رحمن و رحیم در بر گرفته است رحمن، رحمت خداوند است در قوس نزول و رحیم، رحمت خداوند است در قوص صعود یعنی اگر شما تمام عالم را قوص نزول و قوص صعود یک دایره فرض کنید این دایره دو تا کمان دارد از مبداش از اول تا آخرش آن کمان که به سمت پایین است اصطلاحاً می گویند قوص نزول و آن طرف کمان که به سمت بالای دایره می رود می گویند قوص صعود.

 در عالم امکان می گویند خداوند انسان را درفی احسن تقویم آفرید « لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ أَحْسَنِ تَقْویمٍ* ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلینَ »[1]

یعنی انسان را در قوص نزول ما فرستادیم به مأموریت به اسفل السافلین و بعد او را راهنمایی می کنیم تا اعلی علیین.

در الرحمان رحمت خداوند است در قوص نزول که تمام خلایق را شامل می شود از مؤمن و کافر لایق و نالایق چون سفره ای هست که پهن شده و مأموریتی که داده شده پس با رحمت رحمانیه از همه ی کائنات در قوص نزول پذیرایی می شود و الرحیم همان رحمت است در قوص صعود یعنی برای هر کسی که بخواهد بالا برود این رحمت رحیمیه دستگیرش است پس چه برای کار دنیا چه برای کار آخرت شما با « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» یا به رحمت رحیمیه یا به رحمت رحمانیه خودتان را بیمه کردید پس « بسم الله» یعنی آرم و علامت و استاندارد خدا چون اسم از ریشه ی وسم است به معنای آرم و علامت داغ، حیوانات را وقتی می خواهند به نام گله ای گروهی علامت گذاری کنند داغ می زنند که مهری رویش هک شده آن را می گویند اسم. « بسم الله» یعنی مهر خدا را روی کارتان بزنید یعنی کارتان خودتان را سندی کنید ثبت و سندش را به نام خدا برابر کنید یعنی این کارتان را به نام خدا ثبت کنید که یعنی وقف شده و دیگر از ملکیت شما خارج می شود آن کار را وقف خدا کنید و شما شروع کنید خداوند کار را تمام می کند. حالا کار دنیایی باشد یا کار آخرتی اگر دنیایی باشد به رحمت رحمانیه خدا آن کارتان را وقف خدا کردید اگر کار آخرتی باشد به رحمت رحیمیه و شما هم می برید به عنوان متولی آن وقف شما هم از آن بهره می برید اما به نام خداست دیگر از نقص شما و از ضرر و زیان شما خارج می شود کامل می شود نزد خدا و بهره اش به شما می رسد خوب چه قدر زیباست می فرمایند شما اگر می نشینی هر جا بگو: « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» نشستن از شما بهره بردن از شما جوهره ی آن کار وقف خدا ثبت و نزد خدا حالا شما آمدید نشستید و رفتید یک مجلسی موقتی منعقد شد و شما حضور پیدا کردید با « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» آن جا آمدید و رفتید برای شما هر انتفاعی داشت تمام شد منقضی شد یعنی از رده ی استفاده خارج شد از حیز انتفاع ساقط شد اما پیش خدا همان ثبت است و برکاتش همچنان برای شما می ماند خوب خیلی زیباست « بسم الله» یعنی هر کاری را وقف خدا کنی می خواهید بخوابید با « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» شما می خوابید و بر می خیزید از خواب انتفاع تام و تمام را می برید ولی این خواب شما به نام خدا و وقف خدا نزد خداست برای شما و برکاتش مداوم می شود؛ نه در دنیا در آخرت این که وقتی می روید می بینید بهره های فراوان بردید از مباحات یعنی از کار هایی که ظاهراً انتفاع مادی برای شما در دنیا داشته باشد ولی با « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» آن کار کم بهره ی دنیا را وقف کردید ثبت کردید تحویل خدا دادید و دارد همچنان بهره اش برای شما می آید نزد خدا برای شما محفوظ می ماند خیلی عجیب است این قضیه که عرفا هیچ کاری را بدون نام خدا نمی کند به خاطر این است که حتی یک دقیقه یک لحظه یک کار کوچک یک مباح کوچک بدون این دید به منزله ی غبن می ماند ضرر و زیان مثل این می ماند شما پولتان را در جوب بریزید آیا حاضرید پنجاه تومانی  که کمترین و بی ارزش ترین سکه است یک بیست و پنج تومانی مثلاً کسی به حساب نمی آورد شما بیندازید در جوی آب و رد شوید خوب حالا اگر یک کسی باشد بیندازد و بگوید بابا جیبمان سنگین است این که ارزش ندارد حالا بیندازیم برویم عُقلا مذمت می کنند یعنی یک عاقلی ببیند کسی این کار را می کند شماتت می کند می گوید این کاری عبث است این کار بی خردی است حالا عرفا می دانند اگر فرضاً یک لیوان آب بخواهند بخورند بی « بسم الله» مثل این می ماند که پولشان را در جوب ریخته باشند مثل این می ماند که کارشان را هدر داده باشند.

 اما عوام خیلی کارها می کنند می گویند ای بابا ما داریم وارد یک مجلس می شویم تمام می شود یک ساعت که بیش تر وقت نمی گذاریم بعدش هم تمام می شود و دیگر از این مجلس هم خبری نیست ولی بعد که برویم آن جا می بینیم نه بابا این مجلس هم چنان بر قرار است و کسانی که آن جا هستند هنوز هستند با این که ما دیدیم آن ها یک ساعت بیش تر با ما نبودند این ها رفتند ولی می بینیم که هنوز هستند آن جا و هنوز در مجلس ذکر هستند و هنوز برای آن ها حضور در مجلس علم دارد ثبت می شود با این که او رفته بارش را هم بسته حالا دیگر به خانه اش رسیده کار های خانه اش را کرده ولی همچنان در حساب او حضور در مجلس علم ثبت است.

پرسش سیصد و دوازدهم: آیا برای تک تک هر کاری بسم الله بگوییم ؟

 پاسخ : فرمودند برای هر کاری شما اولاً بدون بسم الله کار نکنید مثلاً می گویند از خانه بیرون می آیید این ذکر « بسم الله وبالله فی سبیل الله و علی ملة رسول الله» این را بگو بروی و برگردی همه ی کار هایت را هم کرده ای همه ی این ها پیش خدا برای شما ثبت می شود هم کار هایت را درست انجام داده ای هم کار هایت بیهوده انجام نشده هم نتا یجش را بردی.

امیرالمؤمنین a می فرمایند: « مَنْ أَرَادَ أَنْ لَا یَضُرَّهُ طَعَامٌ فَلَا یَأْکُلْ حَتَّى یَجُوعَ فَإِذَا أَکَلَ فَلْیَقُلْ بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ...»[2] غذا می خواهید بخورید برای هر یک لقمه بسم الله بگو برای هر نوع غذا هم می خوری بسم الله بگو.

 امیرالمؤمنین a یک نوع غذا می خورد یک « بسم الله» می فرمود. شخصی آمد گفت یا علیa گفتی برای هر غذایی بسم الله بگویی ضرر نمی کنی من هم گفتم ولی ضرر کردم حضرت می فرمایند که شما چند جور غذا خوردید یک جور که نبود باید برای هر یک آن ها بسم الله می گفتی برای آن ها یی که نگفتی ضرر کرده ای لذا می فرمایند اگر دیدی چند جور غذا سر سفره است، روایت است که می فرماید: « وَ رُوِیَ أَنَّ مَنْ نَسِیَ أَنْ یُسَمِّیَ عَلَى کُلِّ لَوْنٍ فَلْیَقُلْ بِسْمِ اللَّهِ عَلَى أَوَّلِهِ وَ آخِرِه‏»[3] اگر اول غذا هم یادت رفت بسم الله بگویی گرسنه بودی وسط غذا یادت افتاد باز همان را بگو « بِسْمِ اللَّهِ عَلَى أَوَّلِهِ وَ آخِرِه‏» یعنی برای اول و اخر همه اش یک« بسم الله» بگو.

 پرسش سیصد و سیزدهم: برای کار های قدیم هم که انجام دادیم می توانیم جهت جبران « بسم الله» بگوییم؟

 پاسخ : خداوند می فرماید: زندگی شما قابل ترمیم و باز سازی است شما وقتی در مرحله ای از عمرت رسیدی نسبت به گذشته ات نگاه کردی دیدی خیلی اشتباه کردی بگو « أستغفر الله من کل ذنب و أتوب إلیه‏»[4] از هر خطایی که کردم توبه از حالا به بعد بنایت را بر هر کار خیری که می گذاری با یک « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» شروع کن ما بقی عمرت را و بعد از این هم از باب این که مغبون نشویم و الا مباح و مجاز بوده هر کاری هم که کردیم در سبیل مباحات انجام دادیم حرام نبوده ولی ضرر است.



[1] - التین :  5-4

[2] - بحارالأنوار / 63 / 380   

[3] - من‏لایحضره‏الفقیه /3 / 356   

[4] - بحارالأنوار /102 / 35   

پای درس استاد

بسمه تعالی

بسم الله الرحمن الرحیم

سال نو  فاطمی

پرسش اول: آیا می شود از راه علوم طبیعی به آن علمی که نور است برسیم؟ 

پاسخ:زیست شناس موحدی که بررسی عنصر و یا سلولی را می کند واقعاً به معرفت ، به تواضع و به خشیت خدا می رسد. وقتی نظم را در کوچک ترین ذره ی تشکیل دهنده ی این عالم می بیند به عظمت خالق آن پی می برد که همین برایش می شود نور چون علم نور است می تواند نور از علوم فضیلت به دل انسان بتابد یا از علوم فریضه ، آن علمی که نور باشد راه را روشن می کند نور ضمیر صاحبش را روشن می کند

 پرسش اول: من که پرخواب وپرخورهستم چگونه می توانم به این نوری که از علم است برسم؟

پاسخ: پر خوابی از پرخوری است پرگویی هم از پر خوری است. یعنی هر کسی هرزه خوار شد هرزه گو می شود هرکسی پرخورشدپرگومی شود هرکسی پرخور شد وهرزه خوارشد هرزه خواب و پر خواب هم می شود (ولی بعضی ها مشکلاتی دارند و دارو مصرف می کنند این ها به جای خودش که اثرات کاذب است) آب زیاد خوردن خواب می آورد . دکتر ها می گویند آب زیاد بخورید آب درمانی کنید ولی ائمه-علیهم السلام- می فرمایند آب زیاد خوردن خواب را زیاد و آدم را خرف ( کم عقل) می کند.

پرسش سی ودوم: آیا علم در وادی توبه راه گشاست ؟

پاسخ: بله با علم به اسما و صفات الهی و علوم فریضه بیش تر می توانید خدا را بشناسید.

علم به اصول عقاید و شناخت اسما و صفات الهی و علم به معاد و علم به معرفت نفس است و شناخت به خودتان که آینه ی تمام نمای الهی هستید پس در معرفت نفس هر چه بیش تر پیش بروید می بینید که غیر از شناخت و معرفت نفس چیزی نیست واگر کسی واعظ ذاتی نداشته باشد هیچ واعظی از بیرون نمی تواند بر او اثر بگذارد اگر از درون تعلیم الهی نگیرد از بیرون تعلیم هیچ معلم و استادی را نمی تواند بگیرد آن هایی که می گویند استاد می خواهیم، معلم می خواهیم باید همین زمینه را فراموش نکنند « کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ ».[1]  شما خدا را فراموش نکنید شما قطعاً زمینه دارید و اصلاً نمی شود کسی علم پیدا کند و به آن عمل نکند و اصلاً کسی که به توبه ی نصوح نرسیده نمی تواند به عِلمش عمل کند؛ عمل میوه ی توبه است. (علم نه عمل ) شما هر چه هم یاد بگیرید تا عمل نکنید به دردتان نمی خورد تا توبه نکنید نمی توانید عمل کنید حتی اگر به بعضی از آن یاد گرفته ها عمل کنید! خوب علم مراتب دارد این که می گوییم بعداً به خاطر این است که تمناست ای کاش راه بیفتم، فایده ای ندارد کسی که از خواب بیدار نشده ولو این که در بیابان خوابیده و خواب رسیدن وصل و کرامات و کمالات و این ها را می بیند در خیالات خودش می بیند که عرش برین را سیر می کند در خیال خودش در رویای خودش می بیند که در جرگه ی اهل ایمان نشسته یا عنوانی و لقبی مثل شیعه یا  مثلاً محب گرفته است در خیال خودش می بیند خیلی جاها می رود این خیال است وقتی از خواب بیدار بشود ببیند حقیقت چیز دیگری است حقیقت این است که قافله و کاروان رفته تک و تنها وسط بر و بیابان نه راه بلدی نه منزل می شناسد نه راه نمایی دارد نه زاد وتوشه ای دارد در این لحظه که بیدار شده آیا به حکم عقل دوباره می خوابد؟ تا بقیه ی خوش خیالی هایش را ببیند! یا این که دیگر خواب از سرش می پرد شده از روی نشانه ها بگردد و تکرار کند برود از شرق و غرب و شمال و جنوب طی مسافت کند تا جان در بدن و رمق دارد راه برود این کار را می کند ولی نمی خوابد این که می گویند ما دوست داریم راه بیفتیم می خواهیم راه بیفتیم این یقظه نیست این تمنای یقظه ،خیال یقظه است یک مریض اگر امیدی به بهبودیش باشد دکتر به او پرهیز می دهد می گوید این نوشیدنی را ، این غذا را نخور این کار را نکن عوضش این کار را بکن ولی وقتی قطع امید از او  بکند می گوید برو از امروز هر چه دلت می خواهد بخور هر جا دلت می خواهد برو هر کاری دلت می خواهد بکن یعنی جوابت کردند

یقظه شروع است به محض این که آدم بیدار شود به یقین رسیده به یقین گم شدن رسیده اما این که به یقین راه و مقصد هم برسد آن کار دارد آن جا بی مدد نمی شود مدد لازم است این حرف را هم نزنید که عمر ما کفاف نمی دهد عمر ما به بلندای قیامت بلند است با اجل هم عمر ما تمام نمی شود فقط مهلتمان از این منزل تمام می شود. ما مثل آن درختی می مانیم که اگر امسال به یک نهال جوانه زده قد کشیده چند تا شاخ و برگ آورده ودرخت یک ساله شده زمستان که اجلش فرا می رسد و می خوابد بهار دوباره ادامه ی مسیر می دهد دنباله ی راهش را می گیرد دوباره نمی خشکد نمی پوسد هیزم نمی شود در بهار دیگر جوانه از خاک می زند بهار دیگر ادامه ی راهش را می دهد دوباره می شود گیاه دوساله، دوسال که شد زمستانش رسید در بهار بعد ادامه ی آن مسیر را می دهد تا کم کم می شود آن درخت تناور پرشاخ و پر برگ و پر میوه؛ شما هیچ وقت خودتان را با دیگران مقایسه نکنید اولاً به هیچ کسی خوش به حالش نگویید ثانیاً چون اگر کسی حسرت کسی را بخورد بگوید خوش به حالش چه قدر مثلاً موفق است چه قدر پیش می رود این خوش به حالش گفتن شرک است هیچ وقت نباید حسرت کسی را بخورید غبطه با خوش به حالش درست نمی شود غبطه را می توانید بخواهید غبطه این است که فلانی این قدر دارد سعی می کند این قدر دارد زحمت می کشد من یک دهم آن را در زندگی پیاده کنم اوروزی دو تا کتاب می خواند من ماهی دوتا کتاب بخوانم یک برنامه برای خودم بگذارم این می شود قبطه به خصوص این که در مدارج کمال هم گفتند سعی کنید هر وقت می خواهید خوب پیش بروید روی بعد علمی اش بیش تر سرمایه گذاری کنید تا روی بُعد عبادی آن پیامبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  به امیر المؤمنین a می فرمایند :یا علی وقتی همه ی مردم دنبال عبادت بیش تر هستند تو دنبال علم آموزی باش چون این جلو ترین راه است این سبقتی است که هیچ کس به گرد پایت نمی رسد حالا قبطه این است که ما مسیر زندگیمان را عوض کنیم یعنی برنامه ریزی کنیم که اگر به آن سرعت هم نمی توانیم برویم به قدر وسعمان پیش برویم ولی بنشینیم و با خوش به حالش سپری کنیم جز این که غصه ی ما را بیش تر کند جز این که درجه ی ما را پیش خودمان پایین تر بیاورد و از ارزش ما کم کند وجز این که حسرت بخوریم ای کاش من هم مثل او بودم این خودش شرک است به ما گفتند هیچ وقت خودتان را با هیچ کس مقایسه نکنید بلکه سعی کنید شما هم به قدر وسع خودتان قدم بردارید

و دعا کنید یعنی همیشه دعای تان این باشد

« اللهم اخرجنی من ظلمات الوهم و الهمنی بنور الفهم اللهم افتح ابواب رحمتک ونشرعلی خزائن علومک برحمتک یا ارحم الراحمین » این دعای همیشگی تان باشد یعنی خدایا دربهار دیگر به من پر آبی عنایت کن که به جای این که شاخه ی خشک سالی زده ی کویر دیده ی من که به زحمت تک و توک جوانه زده در بهار بعدی سبز و خرم شود .  

پرسش سی وسوم:  کدام علم ؟

پاسخ: دو نوع علم داریم« العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء».[2] یکی علم است و دیگری سواد است و علومی هم که یاد می گیریم دو گونه هستند علوم فریضه و علوم فضیلت علوم فریضه که یاد گیری اش واجب است مثل نماز که همه ی واجبات است و همان علم اعتقادات و علم اخلاق است این ها علوم فریضه و واجب عینی هستند و دیگری علوم فضیلت است که علوم فضیلت واجب کفایی هستند یعنی باید جامعه به حد کفایت از صاحبان این علوم داشته باشند .

پرسش چهارصدو نود و پنجم:  معنای« إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً» چیست؟

این که امانت داری را خداوند به انسان سپرد و انسان از ریشه ی انس می اید گفتیم که انسان « إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً »[3] است     « ظَلُوماً »  به معنای بسیار نور پذیر و « جَهُولاً»  به معنای بسیار علم پذیر است مراد هم این هست که هیچ کس امانت داری را نمی پذیرد فقط انسان می پذیرد چرا ؟ چون انسان فاکتورش را دارد ولی آن هایی دیگر ندارند( به عدم ملکه ).

و این علم و نور را باید از کجا بگیریم؟ روزی علم و برای رسید به علم را قرآن می فرماید: « قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ »[4] می فرماید:«تَعالَوْا »یعنی بالا بیایید تعالی پیدا کنید بالا بیایید بالا بیایید تا بتوانم به شما بگویم حرام چیست و حلال چیست تا وقتی که شما به زمین چسبیده اید و زمین سنگین تان کرده است پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم     که سهل است خود خدا هم بیاید  به شما بگوید حلال و حرام چیست کار خودتان را می کنید تا وقتی که شما « اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْض»[5] زمین شما را زمین گیرتان کرده و آب و دانه از زمین می جویید و مثل مرغ خانگی شده اید دیگر شما بال پریدن ندارید و جیفه خوار دنیا شدید جیفه یعنی مردار، مردار خوار دنیا شدید لذا می فرماید:« قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ » کمی بیایید بالاتر، علم پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم     در شما اثر می کند علم امام در شما اثر می کند حرف قرآن در شما اثر می کند اگر می بیند قرآن می خوانید و می روید و هیچ باری نمی بندید هر چه بگویند از قرآن تفسیر بگویند ترجمه بگویند مفاهیم بگویند هیچ اثری در زندگی شما ایجاد نمی شود و گوش ما ظرف و وعاء قرآن نمی شود علم وحی نمی شود این به خاطر این است که زمین گیریم زمین گیر نفسیم زمین گیر و پا سوز دنیا هستیم جیفه خوار دنیاییم.

 لذا قرآن و تعلیم نبوی و هشدار علوی مرام و سیره ی فاطمی سلام الله علیها هیچ کدام این ها در ما غیرت و جوششی ایجاد نمی کند که بفهمیم و بگوییم چون خانم فاطمه سلام الله علیها این طور زندگی می کرد پس ما هم این طور زندگی می کنیم.

 امام زمان aفرمودند:« و فی ابنة رسول الله ص لی أسوة حسنة»[6] من از فاطمه سلام الله علیها درس ها گرفتم فاطمه سلام الله علیها برای من امام زمان a درس ها داشت پس ببینید درس گرفتن و الگو گرفتن کاری ندارد چه کسی باشی امام زمان aهم که باشید از خوب می توانید الگو بگیرید ولی اگر خوب نباشید با امام زمان aهم باشید الگو نمی گیرید با حضرت زهرا سلام الله علیها هم اگر زانو به زانو بنشینید یا شانه به شانه راه برویم باز هم الگو نمی گیریم چون «تَعالَوْا » در کار ما نیست.

 حالا چرا دختر پیامبر الگوی حسنه برای امام زمانa است یکی به خاطر این که دختر پیامبر الگو گیر و الگو بردار خوبی است چون الگو بردار خوبی است پس الگوی خوبی هم می تواند باشد یعنی وقتی فاطمه سلام الله علیها می خواهد فانی بشود ذوب بشود و پیامبر را پسندیده و می خواهد مثل پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم       بشود همه چیزش مثل پیامبر می شود به شاکله ی پیامبر در می آید غیر از حضرت زهرا سلام الله علیها خیلی ها با پیامبر بودند عایشه هم با پیامبر بود ولی عایشه می گوید:« ما رأیت أحدا أشبه سمتا و دلا و هدیا برسول الله فی قیامها و قعودها من فاطمة بنت رسول الله ص»[7]  شبیه تر از فاطمه سلام الله علیها به پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم       در راه رفتن، آرامش، وقار، سیرت، سخن گفتن، ایستادن و نشستن ندیدم».

چون ذوب شده در پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم       لذا امام زمانa می فرماید الگوی خوبی است. کسی که خوب می تواند امانت داری بکند در انتقال رفتار می تواند امین باشد و قابل اعتماد باشد در پذیرفتن.

 پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم       به سلمان فرمودند:« یا سلمان ابنتی فاطمة ملأ الله قلبها و جوارحها إیمانا إلى مشاشها تفرغت لطاعة الله‏»[8]

 « ای سلمان خداوند قلب و اعضای فاطمه سلام الله علیها را تا سر نرمی استخوان های فاطمه سلام الله علیها پر از ایمان کرده که برای عبادت خداوند خود را از همه چیز فارق می سازد» از همه چیز یعنی وقتی پای عبادت مطرح می شود دیگر تمام ظاهر و باطن همان طور که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم       می فرماید:« سَجَدَ لَکَ سَوَادِی وَ خَیَالِی »[9] همه ی سیاهی و سفیدی و پوست و مو و مخ مغز و استخوان و رگ ها واعصاب من در مقابل تو سجده کرده می فرماید همین درک و همین مقام را فاطمه دارد.

 پس با این حرف امام زمانa می فرمایند: بدون الگو نمی شود بی الگو و راهنما نمی شود راه را پیدا کرد.

 بگردید و الگو پیدا کنید می فرمایند: من فاطمه سلام الله علیها را توصیه می کنم خودم هم از فاطمه سلام الله علیها الگو می گیرم و به هر کس هم که الگوی رفتاری خوب می خواهد فاطمه سلام الله علیها را توصیه می کنم و تازه با این حرف امام زمانa می فرماید منتظرین من هم کسانی هستند که فاطمه سلام الله علیها الگوی آن ها است یعنی اگر ظهور امام زمانa این همه سال طول کشیده چون امام زمان منتظر ندارند وقتی می فرماید فاطمه سلام الله علیها الگوی من است نمی فرماید چون مادر من است چون جد من است می فرماید چوم دختر پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم       است پس دختر پیامبر بودن فاطمه سلام الله علیها از فاطمه سلام الله علیها یک الگوی تام و تمام برای تمام احاد امت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم       درست می کند پس منتظر حقیقی آن کسی است که مثل امام زمانش این الگو را پذیرفته باشد پسندیده باشد.

 مطالعه کنید بروید پیدا کنید شخصیت حضرت زهرا سلام الله علیها را بخوانید ببینید که ایشان چه طور شخصیتی دارند هجده سال که بیش تر ایشان عمر نکردند پس معلوم می شود که خوب بودن عمر طولانی هم لازم ندارد می تواند به طرفه العینی اتفاق بیفتد می شود یک انقلاب اتفاق بیفتد در درون هر کسی می شود یک توبه اتفاق بیفتد و کسی بیدار شود و توبه کند و بعد از آن دنبال یک الگوی خوب بگردد.

 

 



[1] - الحشر :  19

[2] - مصباح‏الشریعة /16 /الباب السادس

[3] - الأحزاب :  72

[4] - الأنعام :  151

[5] - التوبة :  38

[6] - الغیبةللطوسی / 285   

[7] - بحارالأنوار / 37 / 71    باب 50- مناقب أصحاب الکساء و فضلهم

[8] - المناقب / 3  / 337    فصل فی معجزاتها ع .....  ص : 336

[9] - بحارالأنوار / 95 /416    باب 30

پای درس استاد

پای درس استاد

بسم الله الرحمن الرحیم

پرسش بیست ودوم: آیامی شود پی به فضیلت انسان کامل ببریم ؟

پاسخ: نه . انسان کامل آینه ی تمام نمای خداست انسان کامل این طوری است یعنی اگر همه ی دریاها مرکب شوند همه ی جنگل ها قلم شوند که نعمت ها وکلمات خدا را بشمارند نمی توانند؛درمورد انسان کامل هم همین طور است که اگر جنگل ها درخت شوند و دریاها مرکب شوند نمی توانند فضائلش را بشمارند.

پرسش صدوشصدوسوم: چرا ائمه علیهم السلام- لازمان و لامکان هستند؟

خب ائمهعلیهم السلام- در لازمان و لامکان هستند، آن ها به اقتضاء مرتبه خود که آن تکلیف را دارند چون توان آن کار را دارند و توان انجام همه ی تکالیف را با هم دارند چون سعه وجودی دارند، ولی ما که ضعیف و ناتوان هستیم، یک جا که نبودند، همه جا بودند، و از عهده همه ی تکالیف بر می آمدند ما هم همین جور هستیم اگر برسیم به آن سعه وجودی که بتوانیم همه جا باشیم قطعاً از عهده همه تکالیف با هم بر می آییم، ولی ما الان این جا هستیم که الان در این مکان هستیم و جای دیگر نیستیم. در این زمان هستیم و در زمان دیگر نیستیم، عالم برزخ هم همین طور است مگر این که باز ما از زمان و مکان فراتر برویم و الا زمان و مکان حصار ما هستند و به قول صدر المتألهین، زمان مامای ماست و ما را می زایاند در زمان های بعدی در مکان های بعدی، زمان است که ما را می زایاند، شما الان این جا هستید، ساعت بعد جای دیگر هستید، تا ساعت بعد، نشود شما از این جا تکان نمی خورید،

پرسش صدوشصدوهشتم:   کسانی که در خانه در حال عبادت اند ولی ممکن است در چند جا ی دیگر هم باشند آیاخودشان این راحس می کنند؟ بله

تکثر که می گویند همین است، امام رحمةالله علیه  این هنر را داشتند، که وقتی می آمدند امام را ترور کنند  طرف وقتی اسلحه اش را بیرون می آورد می دید اتاق پر از خمینی است، دور تا دور خمینی نشسته نمی دانست کدامشان خمینی است.دستش را می برد و منصرف می شد می دید خمینی یک جا نشسته، خمینی یکی بیش تر نیست دوباره دستش را در جیبش می برد می دید اتاق پر از خمینی رحمةالله علیه         است دوباره دستش را در می آورد می دید خمینی یک طرف دیگر نشسته یکی دو دفعه این جوری شد دیگر جرأت نکردند که بیایند، فهمیدند با کم کسی طرف نیستند.

پرسش صدوشصدونهم: در چنین مواقعی که جسم می تواند چند جا باشد روح چه طور می شود؟

آن هنری است که باید صاحبش شوید که تابفهمید چه طوری  می شود

حضرت علی aامام و انسان کامل اند که کمال و کامل بودن چنین موقعیتی به ایشان داده است، نه این موقعیت ایشان را کامل کرده باشد. شیعه را متهم می کنند که نسبت به امامانش خیلی غلو می کند می گویند شیعه غالی است یعنی غلو کننده، سر غالی بودن این است که ما امامان خود را موجوداتی ما ورایی می دانیم، که اصلاً تشبه به آن ها محال است و فقط منحصر به آن هاست در حالی که آن ها چون به کمال رسیدند یک چنین صفاتی را دارا شدند، نه این که به خاطر آن صفات آن ها را کامل بدانیم.

 خب حضرت علی a را در شب قدر برای افطاری دعوتش می کنند، چون شنیدند در شب قدر به انسان مؤمن افطاری دادن خیلی ثواب دارد، اصحاب می آیند دعوت خصوصی می کنند به نحوی که دیگران نفهمد، و حضرت هم قبول می کنند در یک شب چهل نفر حضرت علی a را دعوت می کنند و فردایش می آیند با افتخار برای هم دیگر تعریف می کنند که خبر داری دیشب چه کسی افطاری خونه ما بود، علیa مهمان ما بود، می گویند نه علیa مهمان من بود، دیگری می گوید نه علیa مهمان من بود، خلاصه دعوایشان می شود می روند پیش پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  ، پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  می فرمایند دعوا نکنید علیa دیشب مهمان من بود.

 خب حضرت علیa خونه همه آن ها رفت افطاری هم خوردند نشست و برخاست هم کردند و آن ها دیدند غذا کم شد یعنی خورده شد نه این که خیال بوده باشد و حضرت غذا نخورده باشند و چیزی از غذا کم نشده باشد، برای همین همه با افتخار می گفتند ما افطاری دادیم به علی a ولی در حقیقت علی خدمت پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  بود، حالا این حلوای لن ترانی است ما که نمی دانیم.

پرسش دویست وسی وپنجم: رفتارپیامبر با مردم چه گونه بود؟

پاسخ: مردم همه هر کدامشان تک تک اخلاق و آداب و رسوم و عادت ها و اعتقادات این ویژگی های مخصوص خودشان را دارند که گاها سبب تزاحم، اختلاف، سوء تفاهم، در گیری و همه ی نزاع ها هم از همین ناسازگاری ها و نا هماهنگی ها پیش می آید. هر جای عالم که هست بین دو فامیل بین دو تا همسایه بین دو هم خانه ممکن است این اختلاف ها پیش بیاید در هر قشر و طبقه و ردیفی که هست.اما صفت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  با مردم این بود که همه پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  را دوست داشتند وپیامبر را از همه به خودشان نزدیک تر می دانستند هم کافر هم مؤمن هم مشرک هم منافق همه فکر می کردند مقرب ترین افراد به پیامبر لّی الله علیه وآله وسلّم  هستند، تا جایی که آن کافران جوری با پیامبر لّی الله علیه وآله وسلّم  رفتار می کردند که به خودشان جرأت می دادند بگویند: « هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ »[1] یعنی هر چه به او بگویی گوش می کند، همه ی حرف ها را گوش می کند یک کلمه بر نمی گردد جواب مخالفت آمیز به تو بدهد. خداوند می گوید که او اذن باشد و گوش به حرف هایتان بدهد  که برای شما « خَیْرٍ لَکُمْ » بهتر از این است که بخواهد از دستتان عصبانی شود و پرخاش کند و طردتان کند چرا شما از این که به حرف های شما گوش می کند و راحت می توانید حرف هایتان را بزیند به عنوان صفت منفی تلقی می کنید. این تازه صفت مثبتی است هم برای او و هم برای شما  که از دست و زبان او خودتان را به هر حال در امان می بینید این مدارا کردن با مردم که هر کسی پیش شما احساس امنیت بکند و فکر بکند که در حضور شما شخصیتش، عقایدش، اخلاقیاتش، عاداتش،  آدابش همه چیز محترم است و شما به آن احترام می گذارید، این احترام گذاشتن به عادت ها و اخلاق دیگران و برخورد صحیح با رفتار آنان این مجال را به آن ها می دهد که در دیدن آینه ی وجودی، شما اشتباهات رفتاری شان را خودشان با اراده و آگاهی و اختیار، خودشان آن را درست و اصلاح بکنند.

 نقطه ی مقابل مدارا با مردم می دانید چیست؟ قضاوت کردن، محکوم کردن، کلاس گذاشتن برای دیگران، موعظه کردن است. موعظه کردن را شما می دایند اصلاً ما اجازه اش را نداریم. ما اجازه نداریم برای کسی موعظه کنیم حتی ائمه و انبیاء علیهم السلام-   هم هیچ کسی را موعظه نمی کردند. برای کسی موعظه جایز است که خودش بیاید بگوید: من را نصیحت کن؛ آن جا درست می شود.

 امر به معروف هم شرایط دارد، مثلا همین مدارا کردن هم خودش یک جور امر به معروف است.

 اول همه ی معروف ها این است که به کسی که تارک معروف است، مجالی بدهی که بیاید و با شما از نزدیک معروف را ببیند و در رفتار و حرکات و سلوک شما معروف را ببیند، چه بسا از بسیاری از ترک معروف ها به خاطر این است که تارکین معروف،  معروف را نمی شناسند، نمی دانند کار خوب چیست. نمی دانند چه خصلتی خصلت حسن است، اگر قرار باشد پیش من عامل به معروف امنیت شخصیتی نداشته باشد امنیت اجتماعی نداشته باشد، تا بیاید پیش من ، من بخواهم باب موعظه و نصیحت و تصمیم گیری عجولانه به جای او برایش باز بکنم از پیش من که برود پیش آمر به منکر، شخصیت او را می پسندد می گوید هر چه باشد او به من احترام می گذارد آدم آن جایی که راحت است که همه ی حیثیت خودش را در امان ببیند.

 این که می گویند مسلمان کسی است که دیگران از دست و زبان او در امان باشند یکیش همین است که مثلاً من خودم را خوب می بینم رفتارم را هم خوب می بینم بروم پیش کسی که رفتارم را غلط می بیند، اگر او مدارة الناس نداشته باشد اول کاری که می کند کاری که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم نکرد بخواهد بکند، یعنی من را موعظه کند در نتیجه چه می شود یعنی من از دست و زبانش در امان نیستم. لااقل از زبانش درامان نیستم سعی می کنم دیگر پیش چنین کسی که تا من را ببیند باب موعظه را باز می کند و کلاس اخلاق برایم می گذارد ننشینم.

 پیامبران و ائمه علیهم السلام- زمانی کسی را موعظه می کردند که خودش نصیحت بخواهد شخصی آمد و گفت: یا رسول الله « عِظنی» من را نصیحت کن ، حضرت هم یک کلمه فرمودند: دروغ نگو؛ بار دوم می آید می گوید یا رسول الله « عِظنی» مرا نصیحت کن حضرت هم یک کلمه فرمودند: دروغ نگو؛ بار سوم می آید می گوید یا رسول الله « عظنی»  مرا نصیحت کن حضرت هم یک کلمه فرمودند: دروغ نگو؛ یک کلمه نه این که بیاید بنشیند بگوید پسرم عزیزم تو جوانی عاقلی آینده داری مواظب باش این رفتار تو رفتار خوبی نیست.

 چون موعظه کردن یعنی به جای آن فرد تصمیم گرفتن است؛ تصمیم آخر را شما بگیرید که او خوب باشد، شما تصمیم گرفته ای که او رفتارش درست باشد، شما تصمیم گرفته ای که او نماز بخواند در صورتی که به شما مربوط نیست. پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم با همه ی پیامبریش برای مشرکین تصمیم نگرفت تا خدا را بپرستند؛ آزادشان گذاشتند فرمودند باشد اگر می خواهید مشرک باشید، مکه را خالی کنید بروید بیرون، مکه خانه ی خداست شرکتان را ببرید بیرون من مأمور هستم که این خانه را از شرک پاک کنم اگر می خواهید مشرک باشید، بروید پناهنده به خانه ی ابوسفیان بشوید من با ابوسفیان کاری ندارم ولی بتهایتان را بساط بت پرستیتان را از کعبه بیرون ببرید.

 

پرسش سیصد وبیست ویکم: آیا به ائمه - علیهم السلام-  در جمع به آن ها ندا نمی رسید؟

پاسخ: اولاً به ائمه- علیهم السلام-  هیچ وقت ندا نمی رسید. آن ندایی که می رسید به پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  می رسید، وحی بود و پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  هم وحی را در حالتی دریافت می کردند که همه تغییر حالت پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  را می دیدند و گوش به زنگ بودند که همین الان که وحی دریافت شد، پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  چیزی بفرمایند.

پرسش چهارصد وشصدو چهارم: حقیقت محمدیه و حقیقت فاطمیه را چه طور می شود با هم جمع کرد؟

حقیقت محمدیه صلّی الله علیه وآله وسلّم     و حقیقت فاطمیه سلام الله علیها که هست؛ حقیقت عالم یکی بیش تر نیست.

 پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم     می فرمایند:« أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِی»[2]  من نور اول بودم یعنی مقدمه ی آفرینش صادر اول پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم     بودند لذا می فرماید:« لولاک لما خلقت الأفلاک»[3] یعنی نقطه ی آغازین عالم آفرینش پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم     است و همه ی شئون آفرینش دیگر به پیامبر بر می گردد اما وقتی که آفرینش بر پا شد شیرازه ی عالم و قوام عالم به حضرت زهرا سلام الله علیها است یعنی با پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم     آفرینش آغاز شد با فاطمه ی زهرا سلام الله علیها به انتها می رسد این که می فرماید: « اِنّی ما خَلقتُ سَماءً مَبنیّةً وَ لا اَرضاً مَدحیَّةً وَ لا قَمَراً مُنیراً ولا شَمسَاً مُضیئةً وَ لا فلکاً یدورُ وَلا بحراً یجری وَ لا فُلُکاً یَسری اِلا فی مَحَبَةِ هؤُلاءِ الخمسةِ »[4] آخر سر هم می بینیم که در قیامت هم وقتی هم قیامت بر پا می شود خداوند به همه ی خلق اولین و آخرین اعلام می کند ثابت می کند می نمایاند که تعیین کننده برای سعادت و شقاوت و خیر و شر اهل محشر فاطمه سلام الله علیها است حتی پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم     هم که قرار است شفاعت کنند نظر به فاطمه سلام الله علیها می کنند که آن جا پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم     می فرمایند: که هر کسی که او را خشنود کند من را خشنود کرده هر کسی او را به خشم آورد من را به خشم آورده یعنی این که امضای پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم     به دست حضرت زهرا سلام الله علیها است خشم و رضای پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم     به خشم و رضای فاطمه سلام الله علیها است

پرسش چهارصد و هفتاد و هفتم: چرا به امام هشتم غریب می گویند؟

پاسخ: در روز آخر حیات شان امام هشتمa فرمودند : اباصلت من می روم پیش مأمون وقتی آمدم اگر دیدی عبا بر سر کشیدم پیش من نیا بدان کارم تمام شده به خانه می روم تو فقط منتظر باشد تا کار من تمام بشود اما اگر دیدی عبا به سر نکشیدم بدن که مأمون نتوانسته نیتش را عملی کند اباصلت می گوید: نگران و مضطرب بودم وقتی امام آمدند دیدم آقا عبا به سر کشیدند و کار از کار گذشته وارد اتاق شدند در را بستند منتها قبلش گفتند اباصلت در خانه را ببند و من منتظرم که جوادم بیاید از مدینه گفتم آقا راه دور است کسی را فرستادید دنبال آقا زاده فرمودند نه ما خانواده احتیاج نداریم کسی را دنبال کسی بفرستیم جواد من می آید این قدری نگذشت که اباصلت می گوید دیدم آقا زاده امام جواد جوانی برومند و نورانی از در بسته وارد شد و کنار بستر پدر نشست و امر تجهیز پدر را انجام داد و بعد دیدم این جسد بعد از این که کار دفن و کفن انجام شده کانه از سقف خانه رفت پرسیدم از امام جواد کجا رفت؟ گفت پدرم مشتاق مدینه بود رفت مدینه به زیارت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  خوب امام چند سال بود که از مدینه هجرت فرموده بودند و به همین خاطر که از اهل خویشان نشان جدا شده بودن فرمودند من غریبم و من را غریب بنامید خودشان در شعری که سروده اند وجریانش این است.

« ابو الصلت هروى گوید: دعبل بن على خزاعى در مرو خدمت حضرت رضا aرسید و عرض کرد: اى فرزند رسول خدا در باره شما قصیده‏اى گفته‏ام و با خود عهد بسته‏ام قبل از این که در حضور شما قرائت نکنم در جاى دیگرى انشاء ننمایم، حضرت فرمود: بخوانید دعبل قصیده خود را که مطلع آن چنین است قرائت کرد:

مدارس آیات خلت من تلاوة                                                                                       و منزل وحى مقفر العرصات‏

و چون به این بیت رسید:

و قبر ببغداد لنفس زکیّة                                                                                                تضمّنها الرحمن فی الغرفات‏ حضرت رضا a فرمودند: میل دارم در این جا دو بیت وارد کنم تا قصیده‏ات کامل گردد، عرض کرد: بفرمائید امام aدر این هنگام فرمودند:

و قبر بطوس‏ یا لها مــن مصیبة                                                                                         توقـد بالأحشاءبالحرقات‏ إلى الحشر حتى یبعث اللَّه قائما                                                                                        یفـرّج عنّا الهمّ و الکربات‏ دعبل عرض کرد: اى فرزند پیغمبر این قبرى که در طوس واقع است متعلق بکیست؟ حضرت فرمود: آن قبر من است، پس از چند روز دیگر طوس مرکز رفت و آمد شیعیان من خواهد شد، و آنان براى زیارت قبر من به این سرزمین خواهند آمد، اکنون بدانید هر کس در غربت قبر مرا زیارت کند روز قیامت با من در یک درجه خواهد بود.»[5]

 

 و یکی از این خانواده است که غریبانه در طوس دفن می شود و از آبائش جدا افتاده و حالا چرا نباید این جدا افتادن از آباء سر غریبی امام هشتمa باشد سِر غریبی امام هشتمa چیست؟ شاید غربت غریب آن جایی که خودش را به ذهن مردم نزدیک تر کند برای این که حجت به مردم تمام بشود آن جا معنی پیدا می کند.

 امام هشتم a آمدند در یک قدمی خلافت ایستادند خودشان را به مردم نشان دادند امر مقایسه را برای مردم بین امام و مأمون هموار کردند تا مردم بفهمند امام اگر خلیفه باشد چه می شود و مأمون اگر خلیفه باشد چه می شود بلکه این مردم به غیرتشان بر بخورد و قیامی که باید انجام بدهند و آن ستیزی که با ظالم داشته باشند انجام بشود و امام را بشناسند و با او بیعت کنند وبر خلافت خودشان بگمارند و با جان و دل از امام شان حمایت کنند ولی این مردم عافیت طلب امام را فقط آن قدر می شناختند که هر حاجتی دارند بیایند پیش امام، گرفتار اند بیایند پیش امام، مشکل مالی دارند بیایند پیش امام، امام را باب الحوائج بدانند ولی کعبه ندانند، طواف امام نکنند! چه قدر امام باید غریب باشد که تا این حد خودش را به مردم نشان بدهد و بعد از امام هشتمa دیگر همه ی ائمه زندانی بشوند امام جوادa تحت الحفظ امام نهم امام دهم امام یازدهم تحت الحفظ امام دوازدهم هم غایب. لعنة الله علی القوم الکافرین.

 

 



[1] - التوبة :  61

[2] - بحارالأنوار / 1  / 97   

[3] - تأویل‏الآیات‏الظاهرة  / 430   

[4] - حدیث الکساء / مفاتیح الجنان

[5] - زندگانى چهارده معصوم علیهم السلام   متن   440   (مناقب حضرت رضا علیه السلام) .....  ص : 438

 

در کلاس درس استاد

بسمه تعالی

پرسشها و پاسخها

پرسش چهارصد و هفتادو دوم: قوه ی خیال چه نقشی در ما دارد؟

پاسخ: قوه ی خیال ما نقش پردازش گری را در وجود ما دارند.عقل هم فرمانده کل است. قوه ی واهمه حد فاصل بین عقل کلی نگر با قوه ی خیال پردازشگر ماست. واهمه برای قوه ی خیال پردازش گر ما، طرح و برنامه می دهد. ریز می کند به همه ی جزئیات، یک برنامه ی کامل به قوه ی خیال ما می دهد.

 اگر واهمه تحت امر عقل باشد، همه ی فرمایشات عقل را، عقل موحد را، جزء می کند از وحدت به کثرت تبدیل می کند در جایگاه خودش عادلانه قرار می دهد، قوه ی خیال را هم مدیریت می کند که بتواند پردازش صحیحی داشته باشد، و ما از اول تا به آخر هر کاری را که می خواهیم انجام دهیم، و یا هر باوری را که پیدا می کنیم، در صفحه نمایش قوه ی خیالمان می بینیم. یعنی قوه ی خیال ما مانند یک مانیتور برای ما کار می کند. همه را از صفحه نمایش قوه ی خیالمان به تمام جزئیات می بینیم و حالا قوه ی شهوانیه تحریک می کند، قوه ی غضبیه هشدار می دهد، و سایر اعضا و جوارح می روند دنبال اجرا تا آن چیزی را که از این قوه ی خیال طلبیدند دریافت کنند و چیزی را که قوه ی خیال از آن  ترسانده از آن پرهیز کنند. این سیستم ماست.

پرسش چهارصد و هفتادو سوم: چه طور می شود که به جای عقل هوا فرمانده قوای درونی ما می شود؟

پاسخ:حال اگر واهمه ی ما که همان کار طرح و برنامه را دارد، از عقل فرمان بگیرد، هر چه ارائه می دهد کامل است، درست است، عادلانه است، سر جایش است. ما هم در حد اعتدال هستیم و صراط مستقیم را داریم طی می کنیم. اما نکته این جاست که شیطان هم در اوپوزیسیون این سیستم نشسته و او هم جایی جز جایگاه عقل را نمی خواهد. اگر شیطان فرمانده شود، واهمه تحت اختیارش می شود، خیال تحت اختیارش می شود، سایر قوا هم تحت اختیارش می شود. منتهی او به واهمه دیگر از مبدا وحدت و توحید  فرمان نمی دهد. او از مبدا هوا، نفس از درون خود ما ، ما را احتناک می کند و هوای ما را جای عقل می نشاند و هوا را فرمانده می کند.

پرسش چهارصد و هفتادو چهارم:  :از کجا بفهمیم که به جای عقل هوای ما فرمانده شده است؟

پاسخ : ما از کجا بفهمیم از خروجی هایش می توانیم بفهمیم. ما می گوییم قوه ی شهویه، قوه ی غضبیه. شهویه طلب می کند غضبیه هشدار می گیرد پرهیز می کند. پس اگر قوه ی شهویه ی ما چیزی را طلب بکند که با شرع و عقل و با حلال و حرام و این ها منافات داشته باشد؛ معلوم می شود قوه ی واهمه ی ما از کنترل عقل خارج شده و در کنترل هوای نفس قرار گرفته است.

لذا خروجی ها به ما هشدار می دهند. مگر این که ما در مبدأ عقلمان آن قدر کامل شده باشیم و عقل را شناخته باشیم و مراقب قدرت عقل باشیم که عقل صدمه نخورد ضعیف نشود اسیر نشود،آن وقت دیگر ما از همان مبدأش می توانیم بفهمیم که آن جا چه خبر است. دیگر لازم نیست که بشینید تا خروجی صادر شود و از افعال و از افکار مان بفهمیم که کار خراب شده است. اگر مراقب قوه ی عقل باشیم و کشیک آن را بکشیم که آن در امان باشد.

پرسش چهارصد و هفتادو پنجم:  اگر گناه کنیم فرماندهی با کدام قوا شده است؟

پاسخ : یعنی واهمه فرمانده شده است.

مثلاً گناه غیبت که برای ما شیرین است یک جور مطلوبیت ذاتی برای ما پیدا می کند. ما کار را با علم به گناهش انجام نمی دهیم. در آن زمانی که انجام می دهیم هزارتا توجیه دارد. نفس مصوره دارد برای ما توجیه و توصیف می کند که  بابا این آدم ظالم است باید برویم همه را آگاه کنیم حقش را بگذاریم کف دستش. یعنی آن قدر توجیه می کنیم که ما را بر موضع حق می نشاند و ما حتی می توانیم قربة الی الله انجام دهیم. ولی وقتی کار از کار می گذرد و تمام می شود، و نتیجه اش را می بینیم، می فهمیم اصلاً آبرو بردن نداشت. بلکه آبرو خودمان رفت آبروی طرف را هم بردیم، هیچ نتیجه ی عقلایی هم نگرفتیم، صدمه هم دیدیم.

حال ما با این دو ضرر سرمایه باخته ایم. با خوف آینده و حزن گذشته! ما بین حزن و خوف همه ی سرمایه ی نقدمان را باخته ایم. بعد حالا می گوییم پس چه شد؟ گر نه موش دزد در انبان ماست گندم اعمال چهل ساله کجاست؟ با چهل روز نماز و روزه ی درست خواندن، آدم را کاشف اسرار غیب می کند. ولی ما چهل سال نماز و روزه خواندیم، کجاست؟ اصلاً به علن اش هم ایمان نداریم غیبش پیشکش! ما هر چه با چشممان هم می بینیم باور نمی کنیم. با گوش خودمان هم می شنویم باور نمی کنیم. غیب دیگر جای خود دارد. چون ما مدبر هستیم. زیاده تدبیر می کنیم. حتی به گذشته هم که دستمان نمی رسد، الان نشسته ایم می خواهیم سی سال گذشته را تدبیر کنیم. به آینده هم که دستمان نمی رسد الان نشسته ایم می خواهیم آینده ای را که اصلاً موهوم است؛ آینده مثل گذشته نیست. گذشته یک واقعیتی داشته و رفته که به ما می گویند اصلاً خودت می فهمی، سماق مکیدن و نشستن و با گذشته زندگی کردن. آینده که اصلاً هیچ تضمینی هم ندارد که باشد؛ این دیگر چه حکایتی است که ما الان می نشینیم و خودمان را حرامش می کنیم، مدبری می کنیم. ما یک دقیقه، یک آن، یک لحظه، بیش تر سرمایه نداریم. این را سر جایش قرار دهیم. با همین نقد فعلی تجارت کنیم اگر سود نبردیم آن وقت بنشینیم شک کنیم به اصل و فرع عالم. تجارت کنید. شما به یک لحظه تجارت سود می کنید، آن هم این تجارتی که خداوند می گوید خریدار منم! تو همین نقد عمر را به من بفروش من هر چه سود، هر جایی قرار است تو ببری من زیادش می کنم. از فضل خودم زیاد می کنم. این تجارت « تِجارَةً لَنْ تَبُورَ »[1] است. پر سود است، بی ضرر است.

حال مثل آیت الله بهجت، این ها قضیه را زود فهمیدند که جلوی در رو را باید گرفت. در روی سرمایه ی ما گذشته و آینده است. وقتی قرار است جلوی در رو را گرفت پس الان من در این لحظه چه کار می توانم بکنم؟ یا واجبی برایم رسیده باید انجام بدهم، یا مستحبی هست که باید انجام بدهم، یا طلب علمی هست. مستحب را انجام دادم واجب را هم انجام دادم وقت دارم، مطالعه کنید، درس بخوانید، خدمتی بکنید. آن قدری نمی گذرد که شما می بینید که از زمین تا آسمان عوض شدید در « أَسْفَلَ سافِلینَ»[2] که نیستید؟ نزدیک « لَفی‏ عِلِّیِّینَ »[3] رسیده اید.

راه هر چه برایت باز است. شما اعلام رضایت کن و مقاومت نکن، چون این نقد برای شما مهیا است. و بقیه اش را هم از خدا بخواه. بگو خدایا الان این راه برایم پیش پایم گذاشته شده تبدیلش کن به فرصت.

شما فرض کن که خدا شما را انتخاب کرده، این را هم باید از خدا بدانی نه از خودت؛ خدا گفته فعلا تو بیا این ذخیره را یاد بگیر ازت جای دیگر استفاده می کنیم. اگر شما معامله با خدا بکنید، هیچ چیز حتی

یک کفه خاک در این میکده زائل نشود                                         یا صبو یا خم مِی یا قدح باده کند 

بلاخره آن را یک کاری می کنند. چون شما هستید، هستید و معدوم نشدید پس خدا با شما کار دارد. منتهی مقام یقین و رضا این است که چشمتان را باز کنید به موقعیتی که هستید و شاد باش از هر چه پیش می آید. این را رزق بدان.



[1] - فاطر :  29

[2] - التین :  5

[3] - المطففین :  18

ذر کلاس درس استا د

بسمه تعالی

پرسشها و پاسخها

پرسش هشتم:آیادر برزخ دار عمل وتکلیف است یافقط علم است وبهشت برزخی فرقش درچی است؟

 پاسخ: وقتی می گویید برزخ ، برزخ ملحق به دنیاست چرا بهشت برزخی را جدا می کنید ازجاهای دیگر برزخ. برزخ یک مفهوم بیش تر ندارد .در بهشت برزخی شما عمل می کنید و دربهشت آخرتی جای علم است در بهشت برزخی شما عمل می کنید عمل دارید اختیار دارید قدرت دارید تکلیف دارید یعنی سقوط دارید پسرفت دارید خیلی ها که این جا مؤمن به دنیا می آیند در خانواده ی ایمان و اهل ولایت به دنیا می آیند وسط راه تصمیم می گیرند مسیحی شوند یا مسلمان هستند ولی اعمالشان را درست انجام نمی دهند تکالیفشان درست انجام نمی دهند پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  می فرمایند: مسلمان نمی میرد به هر دینی که می خواهد بمیرد مسلمان نباشد (مثل تارک حج )

پرسش هفدهم: وقتی که مادر عالم برزخ متولد می شویم ودرآن دنیای برزخی پدر ومادر داریم پس شناخت به پدر ومادر این طرفی که دراین دنیا هستند نبایدداشته باشیم؟

 پاسخ: شناخت به پدر ومادر این طرفی دارید چون شما در ناخود اگاهتان در ما فی الضمیرتان همه چیز را می دانید در ما فی الضمیرشما علم ما کان و ما یکون و ما هو کائن عالم هست .

پرسش نوزدهم: آیادربرزخ حافظه ی گذشته را داریم؟

 پاسخ: نه . فقط در لحظه احتضار آن لحظه ای که می آیند این جسم امانتی را از شما بگیرند ارتباطتان با عالم مثال بر قرار می شود و با عالم ملک بسته می شود همه ی خاطرات گذشته یادتان می آید همه ی عوالم گذشته مهلت هایی که گرفتید «رَبِّ ارْجِعُونِ ».[1] هایی که گفتید و دوباره یک فرصت دیگری که دادند وتازه یادتان می آید که آمده بودید که تلافی کنید و لی خواب ماندید .

اعمال ما برای دنیای و آخرتمان چه خاصیتی دارد؟ اهل بناء و فناییم عین اسب عصاری دور آسیاب زندگی مدام می چرخیم تا اجل برسد وقت اجل که می رسد نگاه به اول و آخرش که می کنیم می بینیم کاری که به خاطرش ما را خلق کرده اند نکردیم .!

پرسش بیست وچهارم: آیابرزخی ها هم همین کعبه را دارند؟

پاسخ: آن ها هم کعبه دارند ولی نه این کعبه ی این طوری به هر حال تکلیفی دارند ببینید کعبه مال این منزل ما است قرآن با این شرح نزولش مال این منزل ماست اذکار، عبادات و... مال این منزل ماست امام زمان a هم بخواهند ظهور کنند ظهور جسمی وفیزیکی اش مال این منزل است ولی در عوالم دیگر ،در منازل دیگر خبر ظهور به آن ها می رسد یعنی بشارت و فرح و سرور به آن ها هم می رسد این که می گوییم « اللَّهُمَّ أَدْخِلْ عَلَى أَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُور» .[2] خدایا بر اهل قبور سرور ادخال کن. فقط یعنی فرج امام زمان aرا تعجیل کن. در زمان پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  فردی بود خیلی بذله گو شوخ خوش مشرب این قدر خوش رو بود هر جا می آمد همه می خندیدند اصلاً حرف هم نمیزد همه می خندیدند اخلاق خاصی داشته پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  خیلی دوستش داشتند و هر وقت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  می نشستند سراغش را می گرفتند هر وقت می آمد شیرین کاری های جالبی می کرد پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  متبسم می شدند یک روز آمد خیلی گرفته و ناراحت بود حضرت فرمودند: چه شده گفت: یا رسول الله امروز چیزی به ذهنم رسید که دیگر نمی توانم بخندم یعنی غصه بد جوری دلم را گرفته وآن هم این که حالا نمی دانم چرا به هر دلیلی من در این منزل با شما معاصر و هم سایه ام هم در شهر شما هستم هم شما را می بینم هم با شما دارم زندگی می کنم امروز به نظرم رسید اگر اجل برسد بین ما جدایی بیندازد در عالم بعد معلوم نیست که من با شما باشم؛ و کجا خواهم بود و شما کجا خواهید بود تصور این که بدون شما ادامه بدهم برایم خیلی سخت است! یا رسول الله خواهشم از شما این است که دعا کنید که خداوند در عالم های بعد هم هر جا شما هستید من با شما باشم یعنی من بی شما نباشم! (چون اهل بیت - علیهم السلام- معلم هستند کلاس به کلاس باشاگردان بالا می روند وقتی که دنیا را به طفیل این ها خلق کرده اند درهمه ی عوالم از مابرای آن ها بیعت می گیرند.) حضرت یک مکثی کردند وفرمودند: من دعا می کنم ولی اجابت دعای من برای تو معونه دارد آن هم این که تو باید من را با سجده های طولانی یاری کنی برو از امروز هر چه می توانی سجده کن که من دعای من در حق تو، ( که تو با من باشی)  اجابت شود و الا اگر سرمایه ی سجده ی زیاد نداشته باشی با من نخواهی بود. در واقع حضرت به همه ی محبین اهل بیتشان پیام دادند که هر کس سجده ی طولانی بیش تر ی داشته باشد امید این که بالاخره من  را ببیند هست.

پرسش بیست وپنجم:آیا ما در برزخ عبادت وعمل داشتیم؟

 پاسخ: بله عمل داشتید عبادت داشتید چیزی نشان دادید که در این عالم درمحیط ولایت متولد شدید شما در عهد غیبت متولد شدید این ایمان به غیب است که در عهد غیبت متولد شدید از کجا معلوم اگر در زمان امام دیگری متولد می شدید این قدر عاشق امام زمان خود و امام زمان - عجل الله تعالی فرجه- می شدید مگر همه ی آن هایی که در زمان امام خودشان متولد شدند عاشق امام زمانشان بودند؟ شاید ما ذخیره ی بقیه الله هستیم یعنی روزی ما طوری بشود که ما ذخیره ی بقیه الله بشویم. خب اگرمرضی درخودمان می بینیم باید طلب شفا کنیم، مریض اگر شفا نخواهد و طلب شفا نکند اگر از مرضش هلاک هم شود جز خودش کس دیگر را نباید مذمت بکند اصلاً مریض می کنند که شفا بدهند مگر غیر از این هست؟ گمراه می کنند که هدایت کنند برای انسان محیط معصیت فراهم می شود که تکانش بدهند؛ یکی را می بینی که ممکن است هیچ وقت گناه نکند هیچ وقت هم به صرافت توبه نیفتد یکی را می بینید در یک بزنگاه معصیت که قرار می گیرد چنان دلش می لرزد که از همان جا راهش را کج می کند به سمت صراط مستقیم. هیچ وقت مریض اگر شفا نطلبد اگر بمیرد جز خودش را نباید مذمت کند .

پرسش بیست وهفتم: چه کسانی برزخ ندارند؟

پاسخ:  شهدا و اهل توبه برزخ ندارند. توابین یعنی اهل توبه ی نصوح توبه این طوری است که بین انسان و گذشته اش حائل ایجاد می کند توبه به منزله ی تولد دوباره است به منزله ی خلقت مجدد است همه ی هنرهمان توبه نگه داشتن است توبه در مورد همه ی گناهان است الا حق الناس حق الناسی که مظلمه برایشان داده باشی، توبه گناه را می بخشد.

پرسش صدوشصت ودوم: در برزخ زمان و مکان است؟

برزخ مال دنیاست، زمان و مکان هم مال دنیاست هر جایی که تکلیف و اراده باشد زمان و مکان هم هست، زمان و مکان به دو دلیل : یک دلیل این که خانه هایی هستند که ما باید سپریشان بکنیم و ما در حصار زمان و مکان اسیر هستیم، این جا عالم اسیری است در زندان زمان و مکان، شما مجبور هستیدکه فقط این جا باشید، والان که این جا هستید جای دیگری نباشید، چون تکلیف دارید باید همیشه یک جا را ببینید، یک زمان از شما حساب می شود آن هم لطف خداست خداوند فردا را الان به شما نشان نمی دهد تا تکلیف فردا را الان از شما بخواهد، اگر شما الان هم در این جا بودی هم در فردا، هم باید تکلیف امروز را انجام می دادی هم تکلیف فردا را، اگر هم این جا بودی هم جای دیگر، باید دو تکلیف را با هم انجام می دادی پس چون دار، دار تکلیف است.

پرسش صدوشصدوچهارم:  آیا در برزخ هم همین زمان و همین مکان است؟

پاسخ: نه، این زمان و این مکان که ما می شناسیم نیست ولی آن جا هم برای خودش یک زمان و مکانی دارد چون زمان و مکان هر دو شاهدین ما هستند، در عالم تکلیف و دار عمل هم زمان هم مکان شاهد ما هستند، مکان شاهد ما است چون هر جایی که ما هستیم تمام بقاء زمین دارند ما را می بینند و از اعمال ما فیلم برداری می کنند و به عنوان شاهدین، زمان و مکان هستند زمان قیامت را ما از این جا ذخیره کردیم. پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  فرمودند: در قیامت مقارن هر ساعتی که شما در دنیا داشتید یک صندوق برای شما باز می شود. یعنی آن جا ساعت و زمان سنج قیامت صندوق هایی است که برای ما باز می شود، در مقابل هر ساعت دنیایی یک صندوق این جا پر می شود مهر می شود پلمپ می شود و برایتان فرستاده می شود این ساعت را با هر چه که پر کرده باشید، اگر با حسنات پر کرده اید آن ساعت که تمام می شود صندوق بسته می شود و بایگانی می شود و صندوق بعدی باز می شود اگر با حسنات پر کرده اید آن ساعت قیامت که صندوق حسنات را بری شما باز می کنند چنان در لذت و رفاه و آسایش هستید که اگر لذت شما را بر جهنمی ها عرضه کنند عذاب را از آن ها کم می کند و کاهش می دهد و اگر ساعت دنیای تان را با معصیت پر کرده باشید آن ساعت صندوقش که باز می شود چنان سختی و تلخ کامی برای شما دارد که اگر حالت شما را بر بهشت عرضه کنند عیش بهشتی ها رامنقص می کند و یک ساعت هایی است که صندوق هایی می آید که خالی هستند، این صندوق ها با مباحات پر شده اند و این صندوق ها هم کم نیستند.



[1] -المومنون/99

[2] - بحارالأنوار /95 /120   

پای درس استاد

پای درس استاد

پرسش و پاسخ :

پرسش دهم: ما چند نوع بهشت داریم؟

 پاسخ: ما یک بهشت در دنیا داریم که در منازل بین راه ائمه فرمودند: محبینمان را این جا پذیرایی می کنیم و یک بهشت هم در آخرت داریم که بعد از قیامت برپا می شود .

پرسش یازدهم : وادی السلام بهشت برزخی است؟

پاسخ:  بله وادی السلام بهشت برزخی است عالم بعد از این جاست که باطنش باطنِ وادی السلام و بهشت آن عالم است. وادی السلام قبرستان است است شما هر جایی بروی به قبرستان یک جایی بهشت آن قبرستان است یک جا جهنم آن قبرستان است باطنش این جوری است کسانی که این جا در وادی السلام باشند آن جاحتماً در بهشت برزخی هستند.

 

پرسش چهاردهم : ممکن است دربهشت برزخی سقوط کنیم و عقب گرد کنیم ؟

پاسخ: مگر در همین دنیا نمی شود انسان خوب شروع کند و بد تمام کند چون هنوز نمردیم وهنوز هستیم به همین دلیل سفارش می کنند مواظب باشید مسلمان بمیرید مسلمان به دنیا آمدید مسلمان هم بمیرید به همین خاطر حضرت ابراهیم a وقتی خانه ی کعبه را می سازد تمام که می شود دعا می کند برای خودش و اسماعیل که « وَ تَوَفَّنا مُسْلِمینَ».[1] و « رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَک ».[2] ابراهیم خلیل a هم یقین ندارد که حالا که مسلمان است قطعاً مسلمان هم می میرد چرا حضرت یعقوب a به فرزندان خودش سفارش می کند من به شما وصیت می کنم نمیرید الا این که مسلمان باشید.

 پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  هر بار که حضرت علی a رابه جنگ می فرستاد حضرت خوشحال می شدند و می فرمودند یا رسول الله من شهید می شوم؟ حضرت می فرمودند: نه. در جنگی مسلمانان کشته های زیادی داده بودند وقتی حضرت برگشتند خیلی ناراحت شده بودند ومی فرموند من چرا لیاقت شهادت ندارم ؛ پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  فرمودند: یا علی تو حالا وقت کشته شدنت نیست وقتی به شهادت می رسی که محاسنت رابه خون سرت خضاب شده باشد به دست اشقی الاشقیا بعد حضرت فوری فرمودند« قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ ذَلِکَ فِی سَلَامَةٍ مِنْ دِینِی فَقَالَ ص فِی سَلَامَةٍ مِنْ دِینِک».[3]‏ به من بگویید آن وقت که این اتفاق می افتد دین من سالم است حضرت فرمودند: بله. لذا در آن لحظه ای که شمشیر به فرق مبارکشان فرود آمد وامیرالمؤمنین فرمودند: « فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ».[4] منظورشان این نبود که الحمد لله خلاص شدم از دست مردم منظورشان این بود که دارم با حالت فوز و ایمان کامل از دنیا می روم.

پرسش صدوچهل وسوم: ازشهدا جامانده ایم وخیلی ها هستند درآن عالم الان سر کلاس حضرت فاطمه سلام الله علیها حضور دارند آیا مسیری کوتاه تر از مسیر شهدا برای ما هست؟

 پاسخ: بله مسیر کوتاه تر همین جا است که شما نشسته اید.(ایام عزاداری ابا عبدلله).باآن که دو ماه است، باشد. هر کسی سهمی دارد. در بهشت اهل بهشت هم مراتب دارند، برای تعالیمی که می گیرند. همه را که نمی برند در فردوس برین، یا پیش السابقون، السابقون کلاس درسشان با اربابشان مستمر است. پذیرائئ شان با ساقی است. می و شراب طهور هر چه است مال السابقون است.

ولی استاد های السابقون برای اصحاب یمین سهم دارند همچنین بی توجه هم نیستند به اصحاب یمین، اصحاب یمین در بهشت سر گرم زندگی شان هستند ولی هر از گاهی یک سلامی، کلامی، نگاهی، یک چیزی هم سهم اصحاب یمین می کنند ولی این قدر پر برکت است که همان یک سلام هم آن ها را از جا می کند و خلاصه در آن جذبه ی تعالی و تکامل قرار می دهد.

پرسش صدوچهل وچهارم: آیا اشتهایش را نداشتم وظرفش را نداشتم که سهم مستمر داشته باشم؟

پاسخ: چون اشتهایش را نداشتیم ظرفش را هم در خودمان ایجاد نکردیم الان هم که می بینید هر از گاهی چند روزی خیمه ای بر پا می شود و شما را از کار وروزمرگی می کند و می آورد و در خیمه ی ابا عبد الله می نشاند این همان « سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ »[5] از طرف آن هاست. و اگر بخواهید بیش تر شود باید ظرفت را بیش تر کنی تا بیش ترش گیرت بیاید.

اگر می خواهید ظرفتان بیش تر بشود، بهترین راه کار آن است که قرآن بخوانید و نماز شب بخوانید، وقت سحر و بین الطلوعین را بیش تر درک کنید، سحر و بین الطلوعین این موقع ها ظرف می دهند.

یک وقت هایی، وقت های خاص است. سر نماز همین طور؛ نماز به شما ظرف می دهد سجده های آخر نماز، قنوت، این ها به شما ظرف می دهد. این اوقات را مراقبت کنید تا ان شاء الله خودشان هم ظرف و هم مظروف را بدهند. مثلاً دهه ی محرم را می فرمایند وقت خاص است یا ایام عزای سید الشهدا و اربعین همین طور، بیست و هشتم صفر همین طور ایام ماه مبارک رمضان، شب های قدر. همین طور در این سیاه چاله ی اسفل السافلین که افتادیم این ایام ها و مناسبت ها حکم همان «سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ» را دارند برای اهلش، به خاطر همین یک مرتبه بی قرارت می کند می گویی؛ می خواهم ادامه داشته باشد نمی خواهم این قدر کم باشد می خواهم مستمر باشد این را باید از خودشان بخواهید آن ها هم نظر به دلت می کنند ببینند ظرفش را داری از تو دریغ نمی کنند. ولی خوب وقتی از مجلس بیرون می رویم سرگرم دنیایمان می شویم و دل مشغولی های دنیا ما را سرگرم و گرفتار خودش می کند. این هم که خواستیم «امنیه شائق یتمنی» بود، آرزویی بود که کردیم. عزمی نبود که ما را بر این عهدمان، بر این میلمان، ثابت قدم نگه بدارد.

پرسش صدوهفتاد ویکم:   می گویند بهشت درجات دارد کسی که درجه اش پائین باشد می تواند به درجه بالاتر برود؟

بله، سیر در بهشت تا بی نهایت ادامه دارد اصلاً حد توقف ندارد، در بهشت شما هم مالک بهشت های خودتان هستید و هم خوب است بدانید وارث بهشت های جهنمی ها هستید چون هر کسی را گفتند یک مقام در بهشت دارد و یک مقام در جهنم، همه انسان ها هم این طور هستند بهشتی ها بهشت را انتخاب می کنند و جهنم برای آن ها حرام می شود و در نتیجه جهنم بر روی آن ها بسته می شود. جهنمی ها جهنم را انتخاب می کنند و بهشت بر آن ها حرام می شود و درش برای آن ها بسته می شود، بهشتی ها که وارد بهشت می شوند وارث بهشت جهنمی ها می شوند و جهنمی ها هم وارث جهنم بهشتی ها می شوند.

 ابن عربی می گوید هشت درجه بهشت این گونه است که هفت تای آن درجات مختلف اند یکی که محیط بر همه است و هشتمین وسیله است که متعلق به پیغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم  است یعنی هر هفت بهشت دیگر در این بهشت هشتمی اند یعنی در حقیقت هر کسی درهر بهشتی که باشد دربهشت پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  هم هست. وچون ایشان شهر علم هستند نمی شود کسی در خانه ی پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم   باشد، پیغمبری که نبی علم و معرفت است و منادی تکامل است متوقف بشود.

 آن جا به هر نعمتی که شما در بهشت دریافت می کنید درجه دریافت می کنید معرفت و علم دریافت می کنید شما هر چه در بهشت می خورید علمتان بیش تر می شود. علم شما الان از چه راهی حاصل می شود؟ از راه دیدن و شنیدن، نتیجه گیری کردن اولاً دیدن شما هر چیزی که می بینید یک صورت ذهنی از آن در نزد تان حاصل می شود، علم صورت ذهنی است که در نزد شخص حاصل می شود هر چه شما بیش تر دیده باشی علم شما بیش تر است. یعنی صورت های ذهنی شما بیش تر، حالا اگر این صورت های ذهنی با تصدیق هم همراه باشد یعنی قضیه داشته باشد، تصدیقات بیش تر است باز هم تصدیق هم صورت ذهنی است، حالا هر کس کمتر دیده باشد، علمش کمتر است. هر کس کمتر شنیده باشد،

 آیا در بهشت می شود ندید؟ می شود دیدنی نباشد که آدم ببیند؟ هر چه که شما بیش تر ببینید سبحان الله شما بیش تر می شود.

در زمان امام زمان a چرا مردم عقل هایشان کامل تر می شود؟ چون خیلی چیزها را از امام زمانشان می شنوند و خیلی می بینند از رفتار و فعل امام زمانشان، در نتیجه به سکون و آرامش می رسند و برای رشد خودشان هم مانعی ندارند ، یک علت عمده که ما در جا می زنیم تعارضات است که با آن ها مواجه می شویم یا چیزهایی که نمی دانیم و نیست در اختیارمان که بدانیم، یا تعارض می بینیم که این ها با هم جذب و جفت نمی شود هرکسی دارد ساز خودش را می زند در نتیجه نمی دانیم باید به کدام صراط مستقیم باشیم، حالا شما وقتی در بهشت نظم می بینید، حسن می بینید، جلوه های عدیده را می بینید هر چه در بهشت می بینید، الله اکبر، و سبحان الله تو برقرار است، «دَعْواهُمْ فیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فیها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین» [6] یعنی بهشتی ها حرف آخر که می توانند بزنند در برابر هر لذتی که به آن ها رو می کند می گویند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»[7] واین از علم است.

پرسش صدوهفتاد ودوم:   آیا کسانی که آخر عمرشان توبه می کنند و برمی گردند هم از این بهشت بهره می برند؟

اگر توبه اش توبه ی نصوح باشد هیچ شاهدی علیه آن نمی ماند، نه از بقاء زمین و نه از ساعات و زمان حتی ملائکه هیچ شاهدی علیه آن ها نمی ماند بستگی دارد به کسی بدهکار باشد یا نباشد و از خودش طلبکار باشد یا نباشد، که وارد برزخ شود یعنی خودش از خودش توقع بیش تری داشته باشد، بگوید من می خواهم درجه ام از این که هست بالاتر شود،  وارد برزخ بشود.

 

 



[1] - الأعراف :  126

[2] - البقرة :  128

[3] -بحارالأنوار/42 /190

[4]- بحارالأنوار /42/ 239   

[5] - یس :  58

[6] -یونس 10

[7] -الفاتحه/2

پرسش 231 - جوانی ، عبادت و اطاعت

بسم الله الرحمن الرحیم

- جوانی ، عبادت و اطاعت

پرسش دویست و سی ویکم: عبادت واطاعت در جوانی چه قدر اهمیت دارد؟

پاسخ: درحدیث است « مَنْ أَحْسَنَ عِبَادَةَ اللَّهِ فِی شَیْبَتِهِ لَقَّاهُ اللَّهُ الْحِکْمَةَ فِی بُلُوغِهِ أَشُدَّه‏»[1]

  هر کس دوست دارد در پیری حکمت به او عطا شود و مقامات معنوی به او عطا شود در جوانی خوب خدا را اطاعت کند اطاعت در جوانی به آدم حکمت در پیری می دهد. این که می گویند در جوانی پاک بودن شیوه ی پیغمبری است چون انبیاء در سن کمال در میان سالی به نبوت می رسیدند در پیری به حکمت می رسیدند اما در جوانی پاک و صالحند هر کسی بتواند در جوانی شیوه ی انبیاء را پیش بگیرد خداوند در پیری به او حکمت می دهد.

 فرق مردم عادی، عامی با علما در این است که آن ها در جوانی خوب اطاعت می کنند هر چه پیر تر می شوند روحشان جوان تر می شود کمالشان بیش تر می شود حجاب از چهره هایشان برداشته می شود و به کراماتشان افزوده تر می شود به برکت آن اطاعت های جوانی اما دیگران هر چه پیر تر می شوند وارونه می شوند

« وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَ فَلا یَعْقِلُون»[2]‏ مردم عامی پیر که می شود خصلت بچه ها را پیدا می کنند یعنی بهانه گیر می شوند کم طاقت می شوند، همه نیازشان به همین شکم و سیر شدن و سقف و امنیت است با همین برآورده می شود هر چه به سمت پیری می روند انگار باز گشت به کودکی پیدا می کنند

 اما علما هر چه پیر تر می شوند نورانی تر می شوند صبور تر می شوند علم و حکمت در آن ها بیش تر می شد کمالات و مقاماتشان افزوده تر می شود وقتی که از دنیا می روند حقیقتاً برای آن ها اول وصل و شادمانی و فرح و راحتی است همه ی این ها به برکت مجاهدت ها و زحمات فراوانی است که در طول عمرشان برخودشان هموار کردند.

 فکر نکنید سحر خیزی و شب خیزی آسان است و راحت به دست می آید فکر نکنید عشق علم آموزی و مجاهدت در راه طلب علم راحت به دست می آید.

 به قول یک شخص بزرگواری می گفت خدمت یکی از آقایان علما رسیدم ایشان داشت مطالعه می کرد در اتاق مطالعه اش ده ها کتاب روی زمین پهن کره بود و در یک موضوعی می خواست تحقیق کند. روی یک کتاب آن مطلب را مطالعه می کرد و یاد داشت می کند بعد ادمه ی آن را می خواهد از کتاب دیگری بگیرد با زانو روی کتاب ها می رفت و کتاب رده ی دهمی که پهن کرده در آن یک مطلب می بیند و یاد داشت بر می دارد بعد سراغ بعدی را می گیرد و با زحمت، دارد این مطالب را جمع آوری می کند که یک موضوع را از منابع مختلف با سند یادداشت بکند یا در رابطه با بعضی از علما ها نقل است که ایشان می گوید من صبح بین الطلوعین یک کلاس در شهر ری داشتم و بعد ساعت هشت کلاس بعدی میدان شوش بود و بعد مثلاً ساعت ده باید می رفتم فلان مسجد در بازار یک کلاس می گذراندیم ایشان می گفت من فاصله ی این کلاس ها را هم پیاده باید می رفتم مثلاً بین الطلوعین کلاس درس در شهر ری بعد یک نان بربری سر راه می خریدم و صبحانه ی من بود تا برسم به کلاس ساعت هشت در میدان شوش با پای پیاده بعد از میدان شوش پیاده بروم بازار یک کلاس درس هم در مسجد جامع بگیرم و برگردم حضرت عبدالعظیم بعد از نماز ظهر هم یک کلاس درس هم آن جا داشتم و چند سال با این روش درس می خوانده.

 فکر می کنید این ها نمی توانستند بروند یک شغل در بازار بگیرند صبح بروند تجارت ظهر برگردند خانه سفره ی غذا آماده ناهار بخورند عصری بخوابند آن یک جور زندگی است این هم یک جور زندگی است چه عشقی به دل این طالب علم می افتد که با وجود همه ی راحتی ها که می شود برایش فراهم بشود این همه مشقت و سختی به جان بخرد و اگر بخواهند از او بگیرید مثل این که بلایی ناگهانی بخواهد بیاید عذابش بدهند و این حاضر نباشد تازه این زحمت روزانه اش است عصری تا شب مطالعه و تحقیق و مباحثه شب تا صبح نماز شب و تهجد.

مباحثه ی سحری را همه ی علما داشتند فکر نکیند این لحظات ناب و خاص را از دست می دهند یکی شب و نیمه شب و سحر و بین الطلوعین این ساعات ساعت هایی هستند که آن ها به هیچ عنوان از دست نمی دهند همین الان هم هست حضرت آیة الله جوادی آملی کلاس تفسیرشان بین الطلوعین است هر کس می خواهد بعد از اذان صبح نماز جماعت و بعد هم کلاس درس این ساعات واقعاً ساعات با ارزشی هستند کسی که این جوری به خودش سختی بدهد حقش این است که آخر عمرش کروبیان به خدمتش بیایند و علم و حکمت برایش بیاورند و ملائکه در خدمتش حاضر شوند و امام زمان a به ملاقات و عیادتشان بیایند.   والا کسی که

 در خردی و جوانی عشق و غرور و مستی                                                      پیری رسید و سستی پس کی خدا پرستی  تا وقتی بچه ایم به بازی وقتی نوجوانیم سر به هوایی وقتی جوانیم به سر گرمی و غرور و تفریحات خاص جوانی بعدش هم به تفاخر و بعدش هم به تکاثر وقتی هم از دنیا برویم حق داریم که روی قبرمان بنویسند طفل شیر خواره ای بود که از دنیا رفته چون همه ی عشق ما از دنیا همین یک شکم سیر و یک خانه و سر پناه امن و یک خیال راحت و دیگر هیچ دغدغه ای نداشته باشیم حالا ما پیش علمای زمان خودمان روز قیامت ما اگر بخواهیم محشور شویم توی روی این ها چه طوری نگاه کنیم این ها در زمان ما باشند و توی هوایی که ما نفس کشیدیم نفس کشیدند با همین قیمت ها و گرفتاری های این دوره زمانه آن ها به جایی برسند که سر بلند و سر افراز پیش بروند ما هم مقارن آن ها و معاصر آن ها سر افکنده و با روی سیاه محشور بشویم و آن ها بشوند حجت علیه ما خدا بگوید اگر سخت بود برای این ها بود اگر گرانی بود برای این ها هم بود اگر گناه و معصیت بود برای این ها هم بود پس چرا این ها رسیدند و شما نه.

 می گویند اسکندر وقتی همه جای دنیا را می گرفت به شهری رسید که قبرستانش بر روی سنگ قبر ها سن همه یک ماهه دو ماهه، یک ساله و دوساله و همه با سن کم نوشته شده بود پرسید یعنی توی این شهر همه خردسال می میرند یا این که قبرستان بزرگتر ها جداست؟ گفتند سر این را از حکیم در شهر بپرسید رفت وسراغ حکیم را گرفت و علت این را پرسید چرا روی سنگ قبر ها عمر کوتاه نوشته شده است ؟ گفت ما با این مردم قرار گذاشتیم هر کس در عمرش هر چه قدر رشد کرد ممکن است این ها که در زیر این خاک ها خوابیدند 90 یا 100 سال از خدا عمر گرفته باشند ولی آن رشد باطنی این ها بیش تر از 5 ماه یا 6 ماه نبوده این ها در حد یک شیر خواره بدنیا آمدند و در حد یک شیرخواره هم از دنیا رفتند و چیزی از معارف و کمالات انسانی بارشان نشد.

 لذا فرمودند کسی که در جوانی خوب خدا را عبادت کند در پیری خداوند به او حکمت عنایت می کند و این آیه ی « وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنین‏»[3]  به پیری برسد به شما علم و حکمت می دهیم اگر در جوانی خوب بندگی کنید.

     

 



[1] - بحارالأنوار / 75 / 454   

[2] - یس :  68

[3] - یوسف :  22

پای درس استاد - پرسش و پاسخ

سوال  - 459

پرسش چهارصد وپنجاه ونهم: چرا فاصله ی رحلت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم     تا شهادت خانم فاطمه ی زهرا سلام الله علیها این قدر اختلاف اقوال در تاریخ است؟

پاسخ: از رحلت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  تا شهادت خانم فاطمه ی زهرا سلام الله علیها  را بعضی ها چهل و پنج روز می گویند بعضی ها هفتاد و پنج روز می گویند حتی در باره ی تاریخ شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها بعضی ها در جمادی الاول می گویند بعضی ها در جمادی الثانی می گویند علت عمده ی این اختلاف اقوال برای این است که چون پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  یک دختر که بیش تر نداشت یک فاطمه سلام الله علیها  که بیش تر نبود بعد از رحلت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  اول کسی که ملحق به پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  شدند حضرت زهرا سلام الله علیها بودند و اتفاقاً همه هم در رابطه با شخصیت حضرت زهرا سلام الله علیها مدعی هستند اما این اختلاف اقوال را شما در رابطه با همه می بینید حتی در رابطه با ولادت خود پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  هم می بینید که اختلاف هست دو تا روایت است روایت اول و روایت دوم حالا ما بین این روایت ها هفته ی وحدت اعلام کردیم گفتیم همه اش را می گیریم ولادت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم   یا در رابطه با ولادت های دیگر مثلاً ولادت امام حسین a شهادت امام حسین a حتی رحلت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم   اختلاف زیاد است این اختلاف افکنی ها اختلاف اقوال در تاریخ یک دسیسه است دسیسه ای بوده که از جانب منکرین و مخالفین ایجاد شده برای این که اهمیت آن شخص را یا آن موضوع یا آن حادثه را کم رنگ کنند و وانمود کنند که خیلی هم مهم نیست پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم   چه زمانی به دنیا آمده باشد شاید این موقع شاید آن موقع خیلی هم مهم نیست پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم   چه زمانی از دنیا رفته باشد شاید این موقع یا در مورد حضرت زهرا سلام الله علیها هم همین طور چه زمانی از دنیا رفته باشد. چرا این کار را می خواهند بکنند؟ چون برای شیعه مهم است این ها را به عنوان اساطیر به عنوان الگوها به عنوان نماد های توحید و بندگی خدا شیعه می داند ولی آن ها این کار شیعه را شرک تلقی می کنند و این بزرگان را در نظر شیعه شریک الباری می خوانند ، می گویند برای ما که موحد هستیم مثل عامه ( اهل سنت )جز خدا هیچ چیزی مهم نیست پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم   هم مهم نیست تولد و مرگش هم مهم نیست دخترش هم مهم نیست فرزندانش هم مهم نیستند هیچ حادثه ای در عالم مهم نیست برای ما الان چیز هایی که خداوند مهم اعلام کرده باشد که عید فطر چه زمانی است عید قربان چه زمانی است حج چه زمانی به جا بیاوریم ما فقط این ها برای مان مهم است ماه رمضان چه زمانی باشد علت این اختلاف در تاریخ از این جا نشأت می گیرد و دسیسه ای است برای کم اهمیت جلوه دادن این وقایع و این اشخاص و یک جور هایی شیعه را سر در گم کردن است.

شما اگر بخواهید بگویید کدام روایت است ما می گوییم بعضی از این اقوال است که روایت شیعه هفتاد و پنج روز است چون شیعیان دقیق بودند حساب نگه می داشتند در آن زمان که چه اتفاقی افتاده.

 به روایت آن ها ( اهل سنت ) نه چنین خبر هایی نبود و حضرت زهرا سلام الله علیها در سوگ پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم   دق کرد و از دنیا رفت و غصه دار رحلت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم   بود. فاطمه این طور نبود که این چیزی که شیعه می گوید در رابطه با نحوه ی شهادتشان هم یعنی نحوه ی ارتحالشان باز اختلاف اقوال زیاد است از این جهت این خودش یک دسیسه است.

 شیعه می گوید خوب من همه را لحاظ می کنم برای من پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم   مهم است به هر تاریخی بگویند من همان را می پذیرم برای شیعه حضرت زهرا سلام الله علیها مهم است به شهادت اول عزاداری می کنم با شهادت دوم عزاداری می کنم ولی یکی از آن ملاک است برای ما این که ما روایت دوم را قبول داریم ولی روایت اول را هم به آن بی اعتنا نیستیم.

پرسش و پاسخ 336

پای درس استاد

پرسش و پاسخ

پرسش سیصد و سی وششم: در این آیه « إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى‏ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ ذلِکُمُ اللَّهُ فَأَنَّى تُؤْفَکُون‏»[1] منظور از «النَّوى»‏ چیست؟

 پاسخ: در این آیه می فرماید: خداوند شکافنده ی دانه و هسته است و چرا به هسته می فرماید: « النَّوى‏ » هسته ی خرما و نارگیل و گردو و این مثل این ها را می فرماید.

ظاهر آیه می فرماید: جز خداوند هیچ کس دیگر نمی تواند دانه را به دو نیم کند شما هم می توانید یک دانه را سیستماتیک نصف کنید برای شما هم مقدور است ولی برای شما فایده ای ندارد جز خوردن برای شما به درد کار دیگری برای شما نمی خورد (اگر خراب نشود ) اما آن چیزی که عنوان فالق و مظهر اسم فالق الْحَبِّ است فلق اتفاق می افتد برای این دانه یعنی این که به دو نیم می شود و طبق برنامه ریزی شده ای از دو جهت رشد می کند یک جهت (پا) ساقه و یک جهت ( سر) ریشه رشد می کند آن قسمتی که ریشه هست سر گیاه هست و گیاهان وارونه هستند سرشان زیر خاک و پایشان و بقیه ی اجزای بدنشان رو به آسمان است. بالای خاک است که آن طرف که سر گیاه است داخل خاک است راه خودش را پیدا می کند و آن طرف هم که ساقه است راه خودش را به سمت بیرون از خاک پیدا می کند و شروع می کند به این که  قوه ی خودش را به فعلیت تبدیل کند.

 چرا به هسته می فرماید: « النَّوى‏ » اما النَّوى‏  هسته است به جهت این که خاصیت هسته این است تا به نیت نرسد این اتفاق فلق و رشد کردن و قابلیت ها را بروز دادن برایش اتفاق نمی افتد، باید حتماً به نیت برسد اگر ببینیم وقتی که هسته به النَّوى‏  می رسد چه خاصیتی دارد؟ هسته را وقتی شما جدا می کنید قبل از این که به نیت برسد به هر حال درونش مغزی دارد گوشتی دارد که به درد ما می خورد مثلاً نارگیل را بهتر می شود مثال زد درونش گوشتی دارد و یک شهد یا شیره ای دارد که شیره ی نارگیل است اجزای نارگیل از هم جداست پوستش جداست و کثرت دارد و هر کدام خاصیتی دارد تا وقتی که کثرت دارد و هرچیزی از هم جداست این گیاه را به نیت نمی رساند مادامی که این چنین است. وقتی که در خاک رفت به نیت می رسد اگر گیرتان بیاید نارگیل به نیت رسیده را درونش را باز کنید ما اصطلاحاً می  گوییم خراب شده آن گوشت و آن شهد و شیره اش به وحدت رسیده اند  و تشکیل یک وحدت واحده را می دهند و برای یک هدف آماده شده آن هم تعالی و رشد کردن و تحولی که پیدا کند و تغییری که در آن حاصل می شود و از مرحله ی یک میوه ی ضعیف و محدود و ناقص بودن به درختی که بلند و پر بار باشد تبدیل می شود.

نیت هم در انسان ها همین طور است.

رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم  فرمودند: « إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّیَّات‏»[2] تا وقتی که گرفتار کثرت هستیم یعنی ذهنمان یک طرف است و دلمان یک طرف است دست و پایمان یک طرف کار می کند و انگیزه های مختلفی دارند و بیش تر هدف بهره رسانی به دنیا را داریم که خدمت به دیگران بکنیم و کاری بکنیم خانه ای تمیز بکنیم خریدی بکنیم غذا بپزیم ما به نیت نرسیده ایم و هیچ وقت در این حالات نمی توانیم ادعا کنیم که این کار ها را برای خدا می کنیم درست است شاید به زبان بیاوریم ولی هدف ما واقعاً خدا نیست چون هدف ما دیگران اند و نتیجه اش آن هم که از دیگران توقع داریم که بازخوردی منطقی و مطلوب به ما ارائه بدهند و تا وقتی که هدف ما دیگران است و نتیجه را هم از دیگران طلب می کنیم و منتظریم که آن ها به ما بگویند کار ما چه قدر خوب است یا چه قدر خوب نیست معلوم می شود که این کار نیتی نیست، شهوتی است به نیت نرسیده به خاطر شهوت داریم این کار را انجام می دهیم.

بذر هایی که شهوتی نبود                                                                                                 بر آن جز قیامتی نبود یعنی به نیت رسیده مادامی که هدف ما دنیا است و جلب توجه دنیا و جلب توجه اهل دنیا و منافع دنیا هست کار های ما همه شهوتی است ولو این که خودمان را در راه این کار ها هلاک کنیم.

اما وقتی به نیت می رسیم دیگر ما سوی الله را نمی بینیم وقتی کسی که به نیت می رسد مثلاً در نماز شما باید قصد قربت بکنید شرط اول نماز نیت است. یعنی دنیای کار را که دارید کنار می گذارید برای کاری که هیچ کس قرار نیست ظاهراً تحسینت بگوید. و از غیر خدا نتیجه اش را نمی خواهید، بچه گریه کند، غذا سر گاز باشد، مهمان پشت در باشد شما دارید نمازتان را می خوانید و هر چه نیت شمانیتی تر شده باشد و از کثرات رها شده باشی و به وحدت رسیده باشی اصلاً از این اخبار و احوالات پیرامون خودت هم با خبر نمی شوی مانند این که اصلاً دنیایی آفریده نشده و اهل دنیایی وجود ندارد و جز شما و این نمازت و این معبود شما هیچ چیز دیگری در این عالم وجود ندارد.

 اگر این اتفاق بیفتد خداوند می فرماید: همه ی کار های تو را من رتق و فتق می کنم تو در این نیت بمان و فرق شما با النَّوى‏  این است که شما سر بر عرش دارید. ساقه ودست و پا در زمین، برعکس النَّوى‏  که سر در زیر خاک دارند و ساقه و دست و پا و برگش در بالا و آسمان.

پس همه چیز به نیتی است بعضی الْحَبِّ  هستند یعنی آن کار های دنیایی که شما انجام می دهید خدمت به خلق است برای رضای خدا تشبیه به الْحَبِّ است کانه دو پاره می شوید بخش ظاهری وجودی شما در خدمت به مردم است و در خدمت به خانواده است به شرط این که آن طرف دیگرش که رضای خدا هست مطلوب باشد و این طرف جریان پیدا کند پس وقتی که گیاه دو لپه می شود الْحَبِّ دو قسمت می شود این دو قسمت موازی با هم و منفک از هم نیستند دارند هماهنگ با هم پیش می وند پس آن کار های خدمت رسانی که توجه به خلق است برای خدا این تشبیه به الْحَبِّ است، کار های عبادی که قطع نظر از دنیا مردم و دنیا و اهل دنیا خلق دنیا و فقط خالص لوجه الله است تشبیه به النَّوى‏ است و اگر کسی این چنین به نیت برسد در عباداتش این طور می شود که حقیقتاً سیر آفاق و انفس می کند و به معراج می رود  این صلاتی است که می گویند معراج مؤمن.

پس خداوند است که این کار ها را انجام می دهد « إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى‏ ‏»[3] یعنی هیچ کس نمی تواند خودش الْحَبِّ بشود و خودش النَّوى بشود یعنی خودش بگوید من می خواهم بروم کار ها یم را خدمات رسانی بکنم همان کار هایی که روز مره انجام می دهم قربة الی الله باشد نمی شود یا من به نیت برسم که نمازم نماز بشود عبادتم عبادت بشود خالص لوجه الله باشد نمی شود فاعل این اتفاق که قادر باشد شکافنده باشد و رشد دهنده باشد خداوند است و شما بدانید که جز افتقار به در گاه او جز طلب از او نمی توانید یک همچین افتخاری را به دست آورید و کسب کنید.

 پس یکی از دعاهایتان و استقاثه ها یتان در لحظه های اجابت دعا مثل شب های قدر مثل قنوت نماز مثل سجده ی آخر نماز همین باشد که خداوند شما را به نیت برساند و اخلاص در عمل شما بدهد و روز مره ی زندگی شما را سبب رشد و شکوفایی و اعتلای شما قرار دهد دور زدن در یک  چرخه ی باطل که همه ی تمام عمر بگردیم و بگردیم و به خیال خودمان و یک جاهایی خدمت می کنیم می گوییم خالص لوجه الله یا قربة الی الله این هم عبادت به خلق خداست و عبادت است؛ نه عبادت باید این ثمره را داشته باشد یعنی فلق در آن اتفاق بیفتد یعنی وقتی خدمت کردی و برگشتی تمام شد احساس کنی خیلی متفاوت تر شده ای تا قبل از این خدمت خودت متفاوت شدی. عبادت را می کنی و بر می گردی احساس کنی متفاوت تر شدی رشد کردی.پس باید یکی از دعا ها همین باشد که برای ما در هر خدمتی برای ما تعالی در دلش رقم بخورد. 

خداوند می فرماید: ‏« یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ ذلِکُمُ اللَّهُ فَأَنَّى تُؤْفَکُون‏»[4]  خداونی که فالق است فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى است نتیجه ی این فالقیت این است که زنده را از مرده خارج می کند یعنی می زایاند یعنی کانه در یک از مرتبه رشد که ما هستیم نسبت به مرتبه ی بعدش، آن مرتبه ی بعد باید در ما متولد شود، تا از این مرتبه ی فعلی که هستیم که ناقص هست بمیریم، و ما این مرتبه ی فعلی مان کانه میت است و آن مرتبه ی رشد یافته انگار که حی است.

 پس با عبادت و عبادتی که به نیت رسیده باشد و خالص باشد باید آن زنده از این مرده خارج بشود. یعنی کانه در هر عبادتی پوست می اندازید و حقیقت دیگری از ما در ما متولد می شود.

خروج حی از میت را با فعل مضارع بیان کرده یعنی خارج می کند، هم قطعیت درش است وهم استمرار درش است و هم پیوستگی یعنی دانه وقتی به مرحله ی رشد می رسد دیگر رشدش متوقف نمی شود لحظه به لحظه این خروج حی از میت برایش اتفاق می افتد در مرتبه ی جوانه شدن، قد کشیدن و برگ دادن و شکوفه دادن و میوه دادن و هر سال دوباره متولد شدن مصداق « یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ است»[5].

« وَ مُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ ‏»[6] این جا با اسم فاعل بیان کرده که در این وعده نیست بلکه هشدار است یعنی خداوند این کار را هم می تواند انجام بدهد، می تواند از حی میت بیاید بیرون یعنی عبادتی می خواهی بکنی این عبادت اگر این اتفاق نیفتد که به نیت برسد یا نیتش خدایی نباشد چون نمی شود که نیت نباشد و انسان هیچ کاری را بدون نیت انجام نمی دهد یعنی نیت قربة الی الله شرط است که فالقیت بر او صدق کند اما نیت غیر خدایی که کار هایی که شهوتی باشد جای نیتی است چون ما همه اش داریم کار انجام می دهیم اما اگر نیت ما شهوتی باشد جلب توجه دنیا و اهل دنیا باشد این خطر هست که « مُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ » دانه که نمی گوید من رشد می کنم قربة الی الله ولی وقتی که به نیت رسیده باشد دیگر به درد کسی نمی خورد فقط به درد خودش می خورد کسی که به نیت رسیده انسانی که به نیت رسیده باشد دیگر به درد هیچ کس از اهل دنیا نمی خورد فقط به درد خودش می خورد منتها اهل دنیا باید انتظار بکشند تا این به نیت رسیده رشد کند و به بالندگی برسد مرده تا از سایه و میوه اش بهره ببرند

 پرسش سیصد و سی وهفتم: چه طور می شود به این گونه نیت رسید؟

 این را باید تجربه کرد درست است که می گویند اولین شرط واجب بعد از طهارت و وضو وارد نماز می خواهید بشوید نیت است و شما نیت می کنید که نماز بخوانید قربة الی الله. اما به گفتن نیست به تصمیم گرفتن نیست. مادامی که هنوز دل از دنیا نکنده اید و هنوز که همه ی حواست دارد همه جا کار می کند هزار بار هم بگویی نماز می خوانم قربة الی الله فایده ندارد.

 بعضی ها می گویند حالا حتماً باید بگوییم نماز ظهر چهار رکعت می خوانم، اصلاً هیچ گفتنی در کار نیست هر چه هم که می گویید کانه گوش هواس خودمان را  بپیچانیم که هواست باشد که الان داری نماز می خوانید، دیگر از آشپز خانه بیا بیرون از مد و حرف و افطاری و این ها بیا بیرون الان تو داری نماز می خوانی، خودمان را ترغیب بکنیم. ولی گاهی وقت ها در بعضی مواقع حالت حال دعاست حال عبادت است حال مناجات است انسان منقطع شده از دنیا و همه چیز، این جا دیگر لازم نیست حتی بگویی دارم چه کار می کنم؛ کافیست الله اکبر را بگویی و سر نماز بایستی و همه ی وجودت می داند که دارد چه می کند و همه ی بند بند وجودت و تمام سلولت دارد می فهمد که دارد چه کاری می کند.

بعد می فرماید: « ذلِکُمُ اللَّهُ فَأَنَّى تُؤْفَکُون‏»[7] این خدای شماست که می تواند یک امر محال را ممکن کند یک همچین کاری که از مرده زنده خارج کند یعنی دل مرده را زنده کند این که در نماز می گوید حی علی الصلوة معنی ظاهری آن این است که بشتابید به سوی نماز این شتاب هم نتیجه ی به نیت رسیدن است و نتیجه ی آن نیتی است که الان می خواهد نماز بخواند و این نتیجه که زنده شوید با نماز یعنی زندگی طلب کنید از  نماز مصداق همان توسل به فالقیت حضرت حق است.

 اما این هم بعید است« وَ مُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ ‏»[8]  خداوند می تواند مرده خارج کند از حی یعنی انسان را در مسیر مردگی قرار دهد بعد می فرماید: « ذلِکُمُ اللَّهُ فَأَنَّى تُؤْفَکُون‏»[9]  این خدای شماست پس به کجا رو می کنید دنبال چه می گردید؟

باز این قسمت از آیه کمک می کند به نیت رسیدن، مثل گوش پیچاندن یا سیلی نواختن برای به هوش آوردن از هوش رفته است که می فرماید:« فَأَنَّى تُؤْفَکُون‏» چرا شما غفلت می کنید چرا حواستان را جمع نمی کنید در این که زود تر به نیت برسید، همراهی کنید برای این که شما به نیت برسید به حقیقت « النَّوى‏ ‏»[10] برسید چون در« النَّوى‏ ‏» فالقیت هست. و رو به هر چیزی به غیر از فالقیت حضرت حق کردن، این به منزله ی سر گردانی و خطر دل مردگی در آن است. نماز می خواند ولی بعد از نماز به جای این که احساس نشاط بکند احساس کسالت و خستگی می کند احساس می کند که این نماز چه قدر طولانی است مانند این است که می خواهد تمام نشود بعد که نماز تمام می شود احساس شرمندگی می کند.

این طور نیست که اگر عبادت می کنید قطعاً همه ی عبادت شما مسیر تعالی در آن باشد چه بسا شما ناگزیر هستید که اجابت کنید فرمان خدا را بر این که حی علی الصلوة بشتابید به سوی نماز، منتها یا به نیت می رسید این نماز برای شما معراج می شود.

 یا شما به نیت نمی رسید این نماز بد تر شما را می  گرداند در مسیر عبادت.

 یا این که به النَّوى‏ رسیده باشد تحت فالقیت حضرت حق رشد می کند.

اما اگر این طور نباشد همین نماز او را از خودش دور می کند یعنی آن هایی که کاهل نماز می شوند یا تارک الصلاة می شوند دل مرده گی از نماز بی النَّوى گرفته اند ( نماز بی النَّوى) وقتی به نماز با النَّوى برسند نماز آن ها را فرا می خواند. پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم می فرماید: نماز نور چشم من است اما آن هایی که در قیامت می آیند شکایت می کنند نماز ما را هلاک کرد مانند قرآن همان طور که قرآن وسیله ی هدایت است ولی « یُضِلُّ بِهِ کَثیراً وَ یَهْدی بِهِ کَثیراً »[11] قر آن برای خیلی ها وسیله ی هدایت است و برای خیلی ها وسیله ی گمراهی است.

 



[1] - الأنعام :  95

[2] - تهذیب‏الأحکام /  1 / 83   

[3] - الأنعام :  95

[4] - الأنعام :  95

[5] - الأنعام :  95

[6] - الأنعام :  95

[7] - الأنعام :  95

[8] - الأنعام :  95

[9] - الأنعام :  95

[10] - الأنعام :  95

[11] - البقرة :  26

پای درس استاد - پرسش و پاسخ

پای درس استاد 

پرسش و پاسخ

موضوع :  حال در مجلس لهو و خوشگذرانی

پرسش چهارصد وسی ونهم: کسی که هم در مجلس لهو ولعب خوشگذرانی می کند و هم در مجلس ذکر ودعا و مصیبت گریه وحال پیدا می کند چه گونه است؟

اگر کسی در مجلس معصیت بنشیند وحال بکند معلوم می شود اصلاً حال را نفهمیده است نه ارزش مجالس دعا را فهمیده ونه

بد بودن مجلس لهو ولعب را.

اما اگر وقت شادی شاد است و وقت حزن محزون است واین ها را با هم مخلوط نمی کند معلوم می شود که آدم سلیم النفسی است و همه چیزش درست است. کسی که نفس درستی داشته باشد حلال و حرام را با هم در نمی آمیزد.

 اگر کسی در مجالس عروسی و شادی هر جور معصیتی را می کند و با همه ی حال ها حال می کند ودر مجالس ذکر ودعا هم به فکر خودش حال می کند پس او ابن الحال است و او مرید حال است چه حالی که آن طرفی باشد چه حال این طرفی، اهل مقام نیست اهل معرفت نیست که تمیز بدهد بین این که این با آن چه فرقی می کند.

 

تقلب قلب

 

کلاس درس استاد - موضوع تقلب قلب

  

  تقلب قلب 

 بســـــم الله الرّحـــــمن الرّحــــــــــــــــیم  

و به نستعین انّه خیرناصرٍ و معین و صلَّی الله علی سیِّدنا محمّدٍ و آله طیّبین الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین و لعن دائم علی اَعدائهم اَجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین 

یکی ازموانع برای قلب ، تقلّب قلب است . 

تقلّب قلب موانع ایجاد می کند  

اولاً شما اقبال و ادبار قلب رانمی توانید بفهمید یعنی آن خاصیت اصلی قلب که قرار است که با اقبال و ادبارش ما را به به سمت خودمان هدایت بکند و ما را به معرفت نفس واقف کند وما را به نقطه اعتدال بکشاند را از دست می دهد .

چون این اقبال و ادبار قلب است که ما را مدد می کند تا به وسیله آن به نقطه اعتدال برسیم هر چه اقبال قلب شما بیش تر باشد به اعتدال نزدیک تر هستید و هر چه ادبارش بیشتر شود از اعتدال دور شده اید

 اما تقلّب قلب نمی گذارد که شما اقبال وادبار را بفهمید اصلاً دیگر اقبال و ادبار برای شما اتفاق نمی افتد همیشه یا ادبار است یا اقبال است اقبال هم به تمنای رفع این اضطراب است ، دعا و ثنا می کنید که مشکلتان حل شود یعنی آن اقبالی نیست که شما رامثل میّت در دست غسال قراردهد و به هر سمت که می خواهد بگرداند و شما را به آن حقیقت خودتان برساند اقبال هم اگر هست طلبکاری است وتحکّم است و یک اقبال مشرکانه است نه اقبال موحدانه .

نه این که اصلاً دعا نکنید ، دعا بکنید اما آن کسی که در حال اقبال قلب دعا می کند حاصلش مفاتیح می شود و کسی که در حال تقلّب قلب دعا می کند همان دعایی است که بده می خواهم بروم همان تحکم است همان شرک خفی است البته اگر جلی نباشد آن اضطراب ها آن تشویش ها این دل نگرانی ها باعث می شود که انسان خضوع و خشوعش را و حضورقلبش رادر عبادات از دست بدهد ؛ و درعبادات هم که می خواهد با خدا خلوت داشته باشد باز آن تقلّب جلو می افتد تقلّب از اقبال جلو می افتد که واقعاً جنایت است و این قلب نباید این گونه مدیریّت بشود  .

پس هر چیزی که ردی از  اضطراب و نگرانی و تشویش و حس گرفتاری در انسان ایجاد بکند باید مدیریّت بشود و معلوم می شود که این قلب، قلب سلیم نیست قلب تطهیر شده نیست قلب مبتلا یی است که می رود هم خودش را به بلا بکشاند و هم صاحبش را و تمام هم نمی شود تا جایی که کار به آن جا می رسد که این دلشوره و اضطراب می شود شغل ثانویّه ، بلکه شغل اوّلی می شودیعنی به خاطر این شغل هیچ کار خوبی نمی تواند بکند چون می گوید تمرکز ندارم فکرم پریشان است اگرعبادت هم بکند به همین بهانه است زیارت هم می رود به همین بهانه است هر کاری که می خواهد بکند تابع همین اضطراب و دلشوره است .

از راه رفتن مؤمن می شود فهمید که آیا او واقعاً قلب سلیم دارد یا او تقلّب قلب یا قلب متقلب دارد .

 وقتی می خواهید به سمت مسجد قدم بردارید باآرامش قدم بردارید وآرام بروید تند نروید  جلوی درب مسجد که می رسید بایستید چون شما به در بارگاه سلطان کائنات رسیده اید وقتی می خواهید وارد بشوید اِذن دخول بگیرید به حال ادب وارد شوید ببینید به شما اجازه می دهند که وارد بشوید یا نه شاید اجازه نداده اند برگردید اگر جازه ورود به مسجد را هم ندادند برگردید. 

 می فرمایند: « نشانه ی اذن دخول اشک است» جلوی مسجد آن قدر بایست تا اشک تو جاری شود اگر دیدی اشک جاری نشد التماس کن، بگو: خدایا! آبرویم می رود همه داخل شدند اما به من اجازه داده نشده بگو اگر اجازه ندهی از همین جا بر می گردم ، به حال ادب وارد شوید و کفش ها ی خود را روی زمین رها نکنید آن ها رادرجا کفشی قرار دهید .

 می گویند : اگر به حرم امام هشتم ع یا هریک از امامان معصومین دیگر که می روید قبل ازدخول اذن دخول بگیر «ءَاَدخل یاالله ءَاَدخل یارسول الله ....» از کجا ؟از خیابان که وارد صحن می شوید از همان جا دعای اذن دخول بخوانید  از همان جا که قدم  بر می دارید با  طمأنینه قدم بردارید با آرامش شهادت بگویید «اشهد ان لا اله الا اللّه اشهد انّ محمّداً رسول اللّه».  «الله اکبر  ولا اله الا الله» رادرحالی که آرام  راه می روید و با خود بگویید و بی توجه نباشید شما درمکانی وارد می شوید که قطعه ای از بهشت است .می گویند: آن قدر در بهشت زیبا است که اگربهشتیان دعوت به دخول دربهشت نشده بودند اصلاً چشم از تماشای درب بهشت بر نمی داشتند و حاضربودند همان جا بنشینند  وفقط درب بهشت را تماشا بکنند اما خیال بهشتی راحت است که او رادعوت مطلق کرده اند .

خوب است با همان شیوه بر درب حوزه و در کلاس وارد شوید ، زیراشما درمجلس علم بر محمل بال ملائکه قدم می گذارید به مجلس علم که می آیید، حواس خود راجمع کنیدمتوجه باشید کجا قدم می گذاریدیعنی همین شعور همین حضور ذهن و حواس جمع که به کجا می روم و چه کار می خواهم بکنم این همان زمینه دریافت فیض را و فیض اتم را را برای شما فراهم می کند  

و الا اگر فیضی هم نازل شود سهم کسی که این استعداد را در خود فراهم نکرده است کمتر است حالا شاید بعداً حواسش جمع شود ولی به همان میزان که حواسش جمع نبوده از درک فیض غافل می شود.

 اگر انسان می خواهد درمشکلات دچار اضطراب ودلشوره وتقلب قلب نشود؛ باید بداند خودش چه قدر می تواند مؤثّر باشد وچه اندازه به او مربوط می شود چه قدر او دخیل است در این که کار را به ثمر برساند  .

اگر در یک مطالعه یا مرور اجمالی دید که هیچ چیزش به او مربوط نیست خودش را درگیر دم دست ترین کارها را بکند اگر دید کاری می تواند انجام بدهد که مؤثّر است قطعاً همان را انجام دهد عقل سلیم یا قلب سلیم آن لحظه می گوید که جای تشتّت و تدبیر نیست ولی تدبّر هست .

تدبّر: همین است که بگویید چه کاری از دست من بر می آید وچه کاری از دست دیگری بر می آید کاری را که از دست دیگری بر می آید به دیگری محول کنید و کاری که از دست شما بر می آید شما انجام بدهید این تدبّر است .

 اگر از شما بر نمی آید خود را در گیر نکن چون قلب و فکر این جا نشسته هیچ اثری درعالم ندارد جز آن که خودش را می خورد مثل آن که دریک کشتی بنشینید و زیر پای خود  را سوراخ بکنید .

 لذا با همین یک محاسبه که آیا شرعاً تکلیف من است یعنی شارع مقدس این تکلیف را بر من فرض کرده است ،که خوب غیر از من دیگری نباید انجام بدهد ،اگر شارع بر من این را تکلیف نکرده است، من چرا خودم را درگیر کاری بکنم، و امری را که بر من واجب نشده است من بر خودم واجب بکنم. اگر مسئولیتی را بر عهده گرفته اید جزء آن برنامه هایی است که ، شما عهدی بسته اید بر عهدخود وفا بکنید اما اگر این عهد شمانیست تحمیل است خوب ممکن است اگر بخواهی شانه خالی بکنید ، چیز دیگری بر سر شما آوار بشود پس بار سبک را بردن بهتر از آوار سنگین را تحمل کردن است .  

.قلب مراتبی دارد: صدر،  شَغب ، قلب، و فؤاد .

 صدر : همان که درقرآن می فرماید:« قالَ رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری ».  [1 

] صدر جلو تراز آن ها است ؛سینه است و جایگاه حزن و فرح است ، غم و شادی که هر وقت کسی 

 

 غمگین می شود و می گوید که دلم تنگ است و دلتنگ شدم این ضیغ صدر است نه ضیغ قلب و 

 وقتی که مسرور می شود شرح صدر است آن سرور و فرح وشادی، شرح صدر است یعنی سینه وسیع می شود که ضیغ و شرح دارد ولی ما همه را به قلب نسبت می دهیم دل من را شاد کردی یا دل من گرفت .

 شَغب: در مقابل قلب است جایگاه حب و بغض است یعنی اگر کسی می خواهد ببیند محب یا مغبض است دوست دارد یا دشمن دارد این خواستگاهش در شغَب است . 

قلب: محل اقبال و ادبار است قلب همان است که خزانه ی ، گنجینه ی اسرار خداوندی است و باید که کلیدش به دست خود خدا باشد .

و فؤاد :باطن قلب است یعنی محل اصلی پردازش های نهایی در فؤاد است مرحله اَخفا به آن می گویند .

 تقلب قلب :یعنی شما کلید بدلی برای قلب بسازید که هر چه به آن بزنی برای این قلب نباشد ، یک دری روی درب های دیگر قلب درست می کنید و برای آن قفل می سازید .

خوب وقتی می گویند طهارت قلب همه ی این ها را با هم در نظر می گیرند همه ی این مجموعه ،لذا نه حب و بغض بی جا داشته باشید نه حزن و شادی بی جا داشته باشید نه آنکه تقلبِ تابع تشتّت داشته باشید  .



[1] - طه :  25

گزیده ای از درس تفسیر استاد

گزیده ای از درس تفسیر استاد  - سوره لقمان  

 

« محسنین در آیات اولیه سوره لقمان »

بسم الله الرحمن الرحیم : تِلکَ ایات الکتابِ الحَکیمِ* هُدیً وَرَحمَهً لِلمُحسِنینَ* 

در این آیات که محسنین را ذکر کرد و بخصوص این که بیان شد آیات کتاب حکیم هدایت و رحمت است برای محسنین ،

معنی اش این است که این بُعد از آیات که سوره ی شریف لقمان است قرار است که حکمت بیآموزد،

یک نمونه ی بارز و شاخص حکمت را بیان می کند حضرت لقمان علیه السّلام است

 و بَعد می فرماید حکمت شأن محسنین است و کسانی که حکیم باشند محسن هستند و کسانی که محسن باشند حکیم اند پس با این حساب محسنین چیزی جدای از اهل حکمت نیستند، و اهل حکمت کسانی هستند که باید ها و نباید های خداوند سبحان را می فهمند و وجدان می کنند .

پس دوتا نکته: انسان  یاحکیم است یا جاهل

این که می فرماید: تِلکَ ایات الکتابِ الحَکیمِ*  آیات کتاب حکیم قرار است که انسان را محسن کند و مداومت کردن در خواندنش توأم با تدبر در آیاتش امید این هست که حکمت را در دل انسان زنده کند    و بیدار کند .

پس یکی از آثار وضعی بلکه یکی از ابعاد این سوره ی شریفه همین حکمت است .

می فرمایند: قرآن یک ظاهری دارد و یک باطنی و باطنش باطنی تا هفتاد بطن، که بطن به معنای بُعد است قرآن یک کتاب هفتاد بُعدی است و هر بُعدش یک عالمی است برای خودش درست است که هر بُعدی در ارتباط و هماهنگ با سایر ابعاد است، ولی خودش یک بُعد منحصر بفرد است یک عالَمی مخصوص خودش دارد یعنی هفت عالم یا هفتاد عالم تو در تواست بلکه هفتاد پرده است که هر پرده ای با دیگران اگر در ارتباط و هماهنگ است اما برای خودش ویژگی های مخصوص خودش را دارد و هر کسی که انس با قرآن بگیرد به حسب سعه ی وجودی خودش یک یا چند بُعد از ابعاد قرآن را،می تواند اهلیّتش را پیدا کند یعنی ساکن آن عوالم و اهل آن عوالم قر آنی شود فهم آن عوالم را پیدا کند .

این که می فرماید: این آیات کتاب حکیم است یعنی بُعد حکمت قرآن را اگر کسی می خواهد   واجدش بشود اهلیّتش راپیدا بکند همه ی قرآن را بخواند ولی سوره ی لقمان را با عنایت بیشتری بخواند ومداومت کند، به خاطر این که این سوره یا این آیات کتاب حکیم برای محسنین یعنی کسانی که حضور خدا را حس می کنند و خودشان را در محضر خدا می بینند، محسنین این ویژگی را دارند .

خداوند می فر ماید: شما دو جور زندگی و معیشت دارید: معیشةً ضَنک ومعیشت واسع .

کسی که خودش را در محضر خدا بداند،

زندگیش وسیع است وسعت دارد در این دنیا راحتی و در آخرت هم راحتی دارد . کسی که وسعت در زندگی ومعاش دارد، معیشت واسع دارد درزندگیش ، مرگش آسان، قبرش فراخ و وسیع برزخش زیبا و وسیع در قیامت هم نه وقوف وانتظار دارد نه تنگی دوزخ دارد و وارد بهشت وسیع می شود .

 واما کسی که خود را درمحضر خدا نداند ،

 مَعیشَةً ضَنکاً*( طه - آیه124) زندگی برایش بسته است ،عرصه تنگ است، معشیت تنگ دارد ، قلب تنگ دارد دل گرفته ومحزون دارد سینه ی تنگ دارد دنیا با همه ی فراخیش مثل زندان می شود، تنگی قبر هم دارد برزخش هم تنگ است قیامتش هم تنگ است .

محسنین کسا نی هستند که خودشان رادر محضر خدا می دانند

خداوند می فرماید: بدون من باشید ومن را نبینید معیشة ضنکاً دارید ،

من را ببینید و با من باشید وسعت معیشت دارید .

پس دو حالت،  یا حکیم هستید و محسن ، یا جاهل هستید و در جاهلیت معیشة ضنکاً دارید .

پس ببینید خیلی حساب واضح وروشن است دیگرچندین حالت نیست که از بین آنها مُرَدَد باشیم که کدامشان را انتخاب کنیم و مشکلِ تشخیص و انتخاب برایمان پیش بیاید دو حالت بیشتر نیست یا محسن شدن است یا جاهل شدن است

بعد می فرماید :هدًی و رحمةً این یک نحوه ی هدایت است دو نوع هدایت را این جا خدا برای ما تبیین می فرماید این هدایت ها تکرار لفظ هستند ولی تکرار معنا نیستند معنایشان با هم خیلی متفاوت است

این جا هدًی و رحمةً است یعنی هدایتی همراه با حمایت یک وقت شما می روید آدرس از کسی می پرسید و او فقط آدرس رابه شما می دهد ولی یک موقع آدرس را از کسی می پرسید او می گوید: با من بیا وشما را تا در خانه می برد ودر را هم می زند می گوید: بفرمایید داخل ؛ این هدًی و رحمةً است یعنی هدایتی همراه با حمایت .

آیات کتاب حکیم این است که برای محسن شدن اگر می خواهید حکمت پیدا کنید قرآن بخوانید، که راه درست را از غلط تشخیص بدهید هدًی و رحمةً دارید یعنی هم راه رابه شمانشان می دهد هم شما راحمایت می کند تا به آن نتیجه ی نهایی که راضی بشوی شما را می رساند.

اگر کسی بخواهد راه درست از غلط را تشخیص دهد وقرآن را با این قصد تلاوت کند که از لابلای آیاتش از ظاهر و باطن قرآن به حکمت برسد (چون ظاهرقرآن الفاظش است باطنش آن معانی و نورانیت قرآن است که باید به قلب آن تالی قرآن سرازیر بشود) می فرماید برای محسنین هدایتی همراه با حمایت دارد تا اورا برساند به آن جایی که این محسن راضی شود و بگوید الحمد الله رب العالمین .

لذا می فرماید: برای این که آن هدایت همراه با حمایت هدایت حامیانه نصیب شما شود ،

 از تو حرکت ازخدا برکت،

 برکتی که ازخدا می رسد هدًی و رحمةً است ، این اّولش است وآخرش نیست .

امّا حرکت از شما ، یعنی الَّذینَ یُقیمونَ الصَّلوةَ وَ یُؤتونَ الزَّکوةَ وَهُم بِالآخِرةِ هُم یُوقِنونَ .

« پیاده شده توسط طلاب »

کلاس درس نهج البلاغه استاد

گزیده ای از درس نهج البلاغه استاد محترمه حاجیه خانم اثنی عشری - 7/11/1392  

 

 خطبه 10)  

بسم الله الرحمن الرحیم 

آگاهی امام علیه السلام برای مقابله با اصحاب جمل : 

آگاه باشید که شیطان حزب خود را جمع کرده و سواره و پیاده های لشکر خود را فرا خوانده است . اما من آگاهی لازم به امور را دارم ، نه حق را پوشیده داشتم و نه حق بر من پوشیده ماند . سوگند به خدا ، گردابی برای آنان به وجود آورم که جز من کسی نتواند آن را چاره سازد آنها که در آن غرق شوند هرگز نتوانند بیرون آیند و آنان که بگریرند  خیال بازگشت نکنند. 

استاد در این خطبه سواره نظام شیطان را قدرتهایی بودند که تعیین کننده بودند و حرفشان نفوذ داشت . 

چنان قداستی برای عایشه قائل بودند که مدفوع شتر عایشه را مقدس میشمردند و در جای نمازشان می گذاشتند. حسابش رابکنید وقتی مدفوع شتر عایشه اینقدر تأثیرداشته باشدپس خود عایشه دیگرچی ....؟ شیطان بر این باورها سوار بود  .

  پیاده نظام همان عوام الناس هستند

 هیاهو میکردند و اینها را تحویل می گرفتند 

سواره نظان زمانه ی ما ، تبلیغات دشمن ، جریانهای فکری ، ماهواره و...است .  

 ضمیر خود آگاه انسان چیزی است که انسان می تواند با حواس پنجگانه اش کنترل و مدیریت کند ولی ضمیر نا خود آگاه انسان لا متناهی است و آن را حس ششم مینامند .  

حس ششم آنقدر قدرت دارد می تواند ملکوت را هم فتح کند  

سواره نظام شیطان روی حس ششم انسان ها کار می کند . 

رهبر میفرمایند : فتنه 88 نادیده گرفتنی نیست ، از یاد رفتنی نیست  

رهبر با سران فتنه همان کاری را کرد که  ،  

حضرت با سران فتنه آن روز :

 " سوگند به خدا ، گردابی برای آنان به وجود آورم که جز من کسی نتواند آن را چاره سازد آنها که در آن غرق شوند هرگز نتوانند بیرون آیند و آنان که بگریرند  خیال بازگشت نکنند "  

( صلوات )

  

( پیاده شده توسط طلاب)

...................