حوزه علمیه اهل بیت علیهم السلام

ویژه طلاب خواهران ( شرق تهران - میدان قیام - ( ۰۹۳۹۳۹۵۳۱۴۳ ) - ( غرب تهران - شهرک قدس )

حوزه علمیه اهل بیت علیهم السلام

ویژه طلاب خواهران ( شرق تهران - میدان قیام - ( ۰۹۳۹۳۹۵۳۱۴۳ ) - ( غرب تهران - شهرک قدس )

بحث ضرورت ولایت فقیه( شماره 13)

 بحث ضرورت ولایت فقیه( شماره 13)  

 

خلاصه سه قسمت پیش ،از سلسله بحثهای حضرت آیه الله مصباح یزدی

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم  -  فقط یک نظام اسلامی

خدای متعال را شکر می‌کنم که توفیق عنایت فرمود تا در جمع شما عزیزان شرکت کنم و از نورانیت‌تان بهره ببرم. بحث ولایت‌فقیه یک بحث اسلامی، فقهی و دارای بعد کلامی است . امروز در جهان فقط یک نظام اسلامی داریم؛ البته اسم اسلامی جاهای دیگری هم هستولی اقرب به اسلام ، فقط ایران است ،

. ولایت‌فقیه، ترکیبی است از دو کلمه ولایت و فقیه، ولایت یعنی‌چه،  این‌که می‌گوییم این ولایت برای فقیه است به چه معناست؟1. ولایت به معنای محبت در مقابل عداوت -2-«ولی» به معنای ناصر -3- در موارد بسیاری هم در معنایی که تقریبا معادل حکومت است، به کار می‌رود. معنای ولایت‌فقیه را همة‌ ما می‌دانیم یعنی‌چه. در ولایت‌فقیه نه صحبت از محبت است و این‌که فقیه را باید دوست داشت ،  و نه صحبت از نصرت؛ یعنی فقیه شما را نصرت می‌کند .  حکومت لازمه زندگی اجتماعی . یک موضوع پیش همة اقوام و عقلای عالم مطرح بوده و هست و خواهد بود و آن این‌که وقتی جامعه تشکیل شد، مردمی دور هم زندگی کردند، نیازی ایجاد می‌شود که یک نهادی باید آن را برطرف کند  . برای این‌که این نیاز برطرف بشود دو چیز لازم است: اول این‌که مقرراتی باشد. که برای رفع اختلافات، آن مقررات را معتبر بدانند دوم  غیر از کسی که این قانون و مقررات را وضع می‌کند کسی هم نیاز است که آن قانون را تحمیل کند یعنی متخلف را وادار کند که بپذیرد؛ والا مشکل حل نمی‌شود.  پس یکی وضع قانون ،  دوم اجرای قانون. . این را امروز در فرهنگ عمومی ما حکومت می‌گویند.حکومت اسلامی حکومتی است توأم با محبت، معنای ولایت یعنی حکومت. ولایة الفقیه یعنی فقیه این حق را دارد که حکم حکومتی صادر کند، حکم ولایی صادر کند و اطاعت آن حکمش برای مردم واجب است.

 

 قسمت چهارم :  بحث ضرورت ولایت فقیه از دیدگاه  

آیه الله مصباح یزدی

معنای فقیه
«فقیه» یعنی‌چه؟ منظور از فقاهت این است که کسی در فهم مسایل شرعی و احکام الهی تخصص داشته باشد. این را از کجا می‌فهمیم؟ غیر از همه جهات دیگر، واژه مشبهه که در اینجا دلالت بر ثبوت می‌کند این معنا را می‌رساند، ولی صرفاً یک اصطلاح است مثل این‌که ما به کسی طبیب می‌گوییم که تخصص در طبابت دارد. به کسی مهندس می‌گوییم که تخصص در مسایل هندسه دارد، و همه اوصاف دیگری را که می‌گوییم مشتقاتی است که در کفایه و اصول فقه هم مطرح شده است که گاهی مشتقات را درباره حرفه و ملکه به کار می‌بریم. یکی از مواردش هم همین جاست. فقیه یعنی «من له ملکة الفقاهة» فقاهت هم یعنی درک مسایل شرعی از راه ادلة‌ معتبر آن.
اما این‌که فقیه، ولایت دارد یعنی‌چه؟ آیا این مسأله در اسلام به عنوان یک حکم اصلی مثل وجوب نماز و سایر مسایل یا‌ احکام عبادی یا احکام غیرعبادی آمده است و ما چیزی هم به نام ولایة الفقیه داریم یا نه؟ آیا معنایش این است که هر فقیهی ولایت دارد؟ آیا بدین معنا است که فقاهت شرط لازم است و معنایش این نیست که شرط کافی هم باشد؟ یعنی غیر از فقیه کسی ولایت ندارد؟ این سئوالات وقتی پاسخ داده می‌شود که ما لسان روایات را درباره ولایت‌فقیه و از آنچه دلالت اعتباریه می‌کنند مثل مقبولة عمربن حنظله و مرفوعة ابوخدیجه و امثال این‌ها را بررسی کنیم آن وقت می‌توانیم بفهمیم که این یعنی‌چه. اجمالا به عنوان مصادره و به عنوان یک تعریف ابتدایی مطرح می‌کنیم تا بعد ان‌شاءالله اثباتش کنیم.

معنای ولایت‌فقیه
ولایت‌فقیه یعنی این‌که در شرایطی که حکومت امام معصوم عملاً میسر نیست و مردم دسترسی به امام معصوم ندارند و نمی‌توانند نیازهای حکومتی‌شان را به وسیلة او مرتفع کنند خدا یک بدلی برایش قرار داده است. اگر اشکالی به نظر نرسد بگویید بدل اضطراری. منتها بدلی که خود شارع تعیین کرده است. مثل این‌که فرموده است وضو و غسل بر شما لازم است اما اگر نتوانستید، تیمم کنید. تیمم، حکم شرعی است اما بدل از یک حکم اصلی دیگر است. آن‌چه از اول شارع مقدس برای حفظ نظام تشریع فرموده، جلوگیری از اختلال نظام، جلوگیری از هرج و مرج، و سایر مسایلی است که بر حکومتِ حق مترتب می‌شود. اما خداوند متعال می‌دانسته است که انسان‌ها همیشه تن به حکومت معصوم نمی‌دهند. همان‌هایی که سال‌ها پای منبر پیغمبر بودند با این‌که هفتاد روز قبل از وفاتش جانشین‌اش را معین کرد و فرمود: «هذا علی مولاه» بعد از هفتاد روز یادشان رفت. حالا یا ذهنا یادشان رفت یا عملا یادشان رفت و به فراموشی سپردند. چه کسانی؟ همین اصحاب بدر و حنین، نه کفار. آدمیزاد این‌گونه است. خدا می‌دانست بناست این‌گونه بشود. با این‌که دوازده معصومی که یک موی سر هر کدام‌شان به عالمی می‌ارزد خدا این‌ها را برای حکومت مردم تعیین کرد، اما می‌دانست که مردم زیر بار نمی‌روند. حالا که این‌چنین می‌شود، قهر کند و بفرماید من چند سالی برایتان، حکومت علی را قرار دادم بعدش دیگر هیچ! ول کنید بروید گم شوید؟ این از رحمت خدا به دور است؛ البته من در مقام اثبات نیستم و فقط می‌خواهم آن تعریف را اجمالا عرض کنم. این‌ها زمینه است برای بیان این تعریف.
ولایت‌فقیه یعنی یک حکم دست دوم؛ بدل اضطراری از حکم دیگری که شارع آن را ابتدا برای تنظیم امور جامعه و حفظ نظام جامعه و تأمین مصالح اجتماعی تعیین فرموده بود. تکوینا هم مصداق آن را خلق کرده بود تا دوازده نفر پشت سر هم یکی پس از دیگری بتوانند متصدی این حکومت بشوند. این‌ها را آفریده بود. حکم شرعی‌اش را هم تعیین کرده بود اما می‌دانست که عمل نمی‌شود. باز هم خدای متعال از فضل و رحمت خودش آمد یک حکم بدلی هم قرار داد. فرمود حالا که معصوم زندانی می‌شود تبعید می‌شود یا در حالت تقیه است، مردم نمی‌توانند از او استفاده کنند. می‌دانید بهترین زمان‌هایی که مردم از ائمه استفاده کردند زمان امام باقر و امام صادق سلام‌الله‌علیهما بود، اما می‌دانید چه‌طور بود؟ بسیاری از اوقات شیعه‌ها وقتی می‌خواستند سئوالی از امام بپرسند باید به عنوان یک دست‌فروش بروند در کوچه داد بزنند. به بهانة‌ تخم‌مرغ فروختن، سبزی فروختن، خیار فروختن بروند در خانه امام صادق (ع) و از ایشان مسأله بپرسند. تازه عصر این دو امام بهترین زمان‌ها بود. حتی در چنین زمانی که‌ امام زنده است، ظاهرا زندان هم نیست، کرسی درس هم دارد و هزاران نفر از شهرهای اطراف می‌آیند از محضرش استفاده می‌کنند، آن کسی که در شهرهای دور زندگی می‌کند، فرض کنید در خراسان آن روز، فاصله را نسبت به مدینه حساب کنید که باید با شتر این مسافت را طی کنند شاید یک سال طول می‌کشید که از خراسان به مدینه بروند. برای این فرد اگر مشکلی پیش می‌آمد باید چه کار کند؟ مسائل اجتماعی، سیاسی را که ایجاب می‌کرد به حکومت مراجعه کند نزد چه کسی برود؟ در میان مردم اگر اختلافی پیدا شد چه کنند؟ این‌جا فرمودند ولایت‌فقیه معتبر است؛ یعنی کسی که جای امام باشد به عنوان یک بدل اضطراری. چنین فردی همه مصالح امام را نمی‌تواند تأمین کند چون امام معصوم است و اشتباه نمی‌کند، از چیزی غفلت نمی‌کند؛ او نباید بگوید فیه تردد،‌ الاشبه کذا، الاقوی کذا؛ او حکم واقعی خدا را می‌داند. تحت تاثیر عوامل دیگری هم واقع نمی‌شود، اما همه مردم که به او دسترسی ندارند و نمی‌توانند نیازشان را به وسیلة او تأمین کنند. پس اسلام دست از حکومتش بکشد؟! یعنی این ‌شأن از زندگی اجتماعی مردم را که شاید بدون شبهه بشود گفت قوی‌ترین بعد زندگی انسان است، رها بشود؟ چون اگر زندگی اجتماعی نباشد معلوم نیست انسان به چه معنای دیگری وجود دارد. یک موجود فردی که در جنگل یا غاری زندگی می‌کند دیگر تحصیل علم یا تعلیم و تعلم، نماز جماعت،‌ جهاد یا... هیچ‌کدام از این‌ها موضوع پیدا نمی‌کند. همه این‌ها به برکت زندگی اجتماعی است و زندگی اجتماعی نیاز به حکومت دارد. آیا امکان دارد شارع بگوید حالا که شما امام معصوم را نپذیرفتید پس رهایتان می‌کنم تا هر کاری که خودتان می‌خواهید، انجام دهید؟ امام فرمود این جور نیست. حتی در زمان حضور امام معصوم اگر دسترسی به امام معصوم نداشتید به فقیه مراجعه کنید. فقیه، بدل اضطراری ماست؛ «والرد علیه کالرد علینا» بعد از آن هم یک جمله‌ای دارد که خیلی تکان‌دهنده است: «و هو علی حد الشرک بالله» ببین چه‌قدر برای امام معصوم مسألة وجود حکومت اهمیت دارد که این قدر پایة ولایت‌فقیه را محکم می‌کند و نمی‌گوید انکارش، می‌گوید ردش -‌که ظاهرا رد عملی منظور است «والرد علیه کالرد علینا و هو علی حد الشرک بالله». ولایت‌فقیه یعنی این. اما آیا غیر از فقاهت شرط دیگری هم دارد یا نه؟ این مسأله‌ای است که بعدا باید به ادلة آن مراجعه کنیم. ببینیم آن ادله‌ای که چنین ولایتی را اثبات می‌کند آیا شرط دیگری هم دارد یا نه، این بستگی به آن ادله دارد.  ..........ادامه دارد

برگرفته از وبلاگ با ولایت تا شهادت 

..................................................................................... 

.....................................................................................

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد