السلام علیک یا ابا عبد الله الحسین علیه
السلام
الا یا ایها الساقی ادر کاسا فناولها
که عشق آسان نمود اول ولی اقتاد مشکلها
دانی که چرا چوب شود قسمتتش آتش ؟
بی حرمتیش بر لب ودندان حسین (ع) است .
دانی که چرا آب فرات است گل آلود ؟
شرمندگیش از لب عطشان حسین(ع) است .
دانی که چرا خانه حق گشته سیه پوش ؟
زیرا که خدا نیز عزادار حسین(ع) آست .
باز پنجشنبه و پای درس استاد - بحث ضرورت ولایت فقیه (شماره4)
بر گرفته از کتاب ولایت فقیه حضرت آیه الله جوادی آملی(حفظه الله )
خلاصه : در سه شماره قبل دیدیم که حضرت آیه الله فرموده بودند که ، «ولایت» واژهاى عربى است که از کلمه «ولى» گرفته شده است. «ولى» در لغتعرب، به معناى آمدن چیزى است در پى چیز دیگر. مقصود از واژه «ولایت» در بحث ولایت فقیه، آخرین معناى مذکور یعنى «سرپرستى» است.
ولایتبه معناى سرپرستى، خود داراى اقسامى است : ولایت تکوینى، ولایتبر تشریع، ولایت تشریعى
ولایت تکوینى ولایتى حقیقى است که بازگشت این ولایت تکوینى، به «علت و معلول» است. اما ولایت بر تشریع و نیز ولایت در تشریع با دو قسم خود همگى ولایتهاى وضعى و قراردادى هستند . «ولایتبر تشریع» همان ولایت بر قانونگذارى و تشریع احکام است
«ولایت تشریعى» یعنى نوعى سرپرستى که نه ولایت تکوینى است و نه ولایتبر تشریع و قانون، بلکه ولایتى است در محدوده تشریع و تابع قانون الهى که خود بر دو قسم است: یکى ولایتبر محجوران و دیگرى ولایتبر جامعه خردمندان.
بسیارى از افرادى که در ذم ولایت فقیه سخن گفتهاند، توهّم نمودهاند که ولایت فقیه چیزى از سنخ ولایت این ابواب فقهى است و این، تصور نادرستى است; زیرا امت اسلامى، نه مرده است، نه صغیر، نه سفیه، نه دیوانه، و نه مفلس |
شماره 4) بحث ضرورت ولایت فقیه
نظر شیخ انصارى(ره) درباره حکومت و ولایت فقیه را باید در کتاب قضا جستجو نمود نه در رسائل و مکاسب. ایشان در کتاب قضا چنین مىفرماید: از روایات گذشته ظاهر مىشود که حکم فقیه، در تمام خصوصیتهاى احکام شرعى و در تمام موضوعات خاص آنها، براى ترتیب دادن احکام بر آنها نافذ مىباشد; زیرا متبادر از لفظ «حاکم» در مقبوله عمربن حنظله، همان «متسلط مطلق» است; یعنى اینکه امام(علیهالسلام) فرمودند: «فانی قد جعلته علیکم حاکما» (16) ، نظیر گفتار سلطان و حاکم است که به اهل شهرى بگوید: «من فلان شخص را حاکم بر شما قرار دادم» که از این تعبیر، بر مىآید که سلطان، فلان شخص را در همه امور کلى و جزئى شهروندان که به حکومتبرمىگردد، مسلط نموده است (17) .
ولایت رایج در کتب فقهى، مربوط به ولایتبر محجوران و ناتوانان است. در باب طهارت و قصاص و دیات، و در باب حجر و مانند آن، ولایتى مطرح است که درباره مردگان یا کسانى است که توان اداره امور خود را ندارند; مانند: سفیه و مجنون و مفلس و بچههاى کوچک و غیرمکلف و.... در کتاب طهارت، سخن از مرده است که باید ولى و سرپرستى داشته باشد تا امور واجب او از قبیل تغسیل و تحنیط و نماز و کفن و دفن را انجام دهد. در کتاب قصاص و دیات، بحثبر سر آن است که اگر کسى کشته شد، بازماندگانش «ولىدم» او هستند و در صورت عمدى بودن قتل، حق قصاص دارند و اگر رضایت دهند، مىتوانند مالى را با مصالحه به عنوان دیه مرده بگیرند; خواه از مقدار معین دیه بیشتر باشد یا کمتر; زیرا خود او نمىتواند به امور خویش قیام کند و نیازمند ولى و سرپرست است. بخش دیگرى از فقه، مربوط به کتاب «حجر» است و در آنجا سخن از کسانى است که در اثر صغر و کوچکى و یا در اثر سفاهت و جنون و یا به دلیل ورشکسته شدن(مفلس)، محجور و ممنوع از تصرف هستند و چون خود آنان توانائى لازم را براى استیفاى حقوق ندارند و از این جهت، به ولى و سرپرستى نیاز دارند تا امورشان را اداره کند.
بسیارى از افرادى که در ذم ولایت فقیه سخن گفتهاند، توهم نمودهاند که ولایت فقیه چیزى از سنخ ولایت این ابواب فقهى است و این، تصور نادرستى است; زیرا امت اسلامى، نه مرده است، نه صغیر، نه سفیه، نه دیوانه، و نه مفلس... ادامه دارد .
سلام
عاشورای حسینی تسلیت باد
التماس دعا
بسم رب الحسین(ع)
سلام بزرگوار
وب مفید و بر محتوایی دارید
اکه با تبادل لینک موافقید اعلام کنید
زلال و اسمانى باشی
التماس دعا
السلام علیک یا ابا عبد الله
ممنون از اینکه به ما سر زدید
ما شما را لینک کردیم و یک سری هم به وبتان زدیم . وب خوبی دارید موفق باشید