حوزه علمیه اهل بیت علیهم السلام

ویژه طلاب خواهران ( شرق تهران - میدان قیام - ( ۰۹۳۹۳۹۵۳۱۴۳ ) - ( غرب تهران - شهرک قدس )

حوزه علمیه اهل بیت علیهم السلام

ویژه طلاب خواهران ( شرق تهران - میدان قیام - ( ۰۹۳۹۳۹۵۳۱۴۳ ) - ( غرب تهران - شهرک قدس )

حدیث هفته - امام حسین علیه السلام

« داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی روم »  

 

 

امام حسین علیه السلام فرمودند :  

هرکس این پنج چیز را نداشته باشد از زندگی بهره کافی را نبرده است : عقل  ، دین ، اخلاق ، ادب ، حیا  

  

«مفهوم عقل»

معنای لغوی و اصطلاحی عقل

عقل در لغت  : به معنای امساک و نگاهداری ، بند کردن ، باز ایستادن ، و منع چیزی است ، و مثل عقل بعیر با العقال ، شتر را با پا ی بند نگاه داشته است ، پای اشتر را با ریسمان بند .

عقل در اصطلاح : در اصطلاح از عقل دو معنی مراد است :

اول قوه که بالفطرهً آماده قبول دانش است  

 دوم : علمی است ، که انسان بوسیله این قوه  آن را کسب می کند

. بنابراین عقل دوگونه است ،عقل طبیعی ،فطری که قوه کسب دانش است و عقل اکتسابی از مسموعات و تجربه ها است  ،با فقدان عقل فطری عقل اکتسابی از کار می افتد

خداوند هیچ آفریده ای را گرامی تر از عقل نیافریده اند ، اشاره به عقل فطری است، در عین حال عقل مسموع نقش جدی در زندگی بشر دارد

مراتب عقل : عبارت است از نظری و عملی

عقل نظری : عقل هیولای- عقل بالملکه - عقل بالفعل - عقل مستفاد -

عقل عملی : عقل عملی دارای مراتبی است ، که از آنها  تجلیه ، تخلیه ،تحلیه و فنا تعبیر می کنند .

بر گرفته از سایت :کوفی دات نت

ابراهیم حسن زاده:20 سرطان 1388

مفهوم عقل

معنای لغوی و اصطلاحی عقل

عقل در لغت به معنای امساک و نگاهداری ، بند کردن ، باز ایستادن ، و منع چیزی است ، و مثل عقل بعیر با العقال ، شتر را با پا ی بند نگاه داشته است ، پای اشتر را با ریسمان بند .

عقل در اصطلاح : در اصطلاح از عقل دو معنی مراد است اول قوه که بالفطرهً آماده قبول دانش است که این همان چیزی است که اگر در انسان نباشد، تکلیف از او برداشته می شود. در احادیث و از این معنای عقل تمجید شده است.

دوم : علمی است ، که انسان بوسیله این قوه  آن را کسب می کند ، این همان معنایی است ،که در قرآن کافران را به خاطر نداشتن آن مذمت کرده است . بنابراین عقل دوگونه است ،عقل طبیعی ،فطری که قوه کسب دانش است و عقل اکتسابی از مسموعات و تجربه ها است  ،با فقدان عقل فطری عقل اکتسابی از کار می افتد ،چنانچه خورشید به چشم کور نور نمی دهد ، چشم کور روشنایی را درک نمی کند ، پیامبر فرموده ( وما خلق الله خلق اکرم علیه من عقل )[1]

خداوند هیچ آفریده ای را گرامی تر از عقل نیافریده اند ، اشاره به عقل فطری است، در عین حال عقل مسموع نقش جدی در زندگی بشر دارد، که در روایتی از پیامبر آمده  (ما کسب احدا شیئاً افضل من عقل یهدیه الی هدی اویرده عن ردی )[2]

با فضیلت ترین چیزی که انسان در زندگی اش کسب می کند عقل است، برای راست راهنمای می نماید و از هلاکت باز می دارد؛ و مراد  خداوند از عقل در آیه (ما یعقلها الا العالمون ) (عنکبوت/43) غیر از دانشمند ن دیگران به آن تعقل نمی کنند) ، و تعبیر قرآن از کفار به عدم تعقل اشاره به عقل اکتسابی است، نه عقل فطری مثل آیه (وَمَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِما لا یَسْمَعُ إِلا دُعاءً وَنِداءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ )(بقره/١٧١)

مثل تو در دعوت کافران مانند کسی است، که بر حیوان زبان بسته ای که جز صدای و ندای نشنود بانگ زند [اینهانیز چنین اند] کرانند و گنگانند و کورانند پس نمی اندیشند.

بنا براین عقل عبارتست از قوه ای که در انسان نهفته است و آدمی را قادر به تحصیل دانش و تجربه و داوری ،تشخیص مصالح ،مفاسد، می سازد ،واین نیروی انسانی نسبت به مدرکات خود به عقل فطری و اکتسابی به نظری و عملی تقسیم می شود و عقل عملی به داوری و وجدان یاد شده است .[3]

عقل فطری به هوش و استعداد و تمیز اطلاق می شود، که انسان را از حیوانات متمایز می سازد و عقل اکتسابی در حقیقت به فعلیت در آوردن همان استعداد و هوش می باشد که توسعه پیدا می کند و ظرفیت آن افزایش می یابد و خدای سبحان می فرماید: وَاللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئًا وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالابْصَارَ وَالافْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ) (٧٨)[4]

خداوند شما را از شکم مادر خارج نموده ، در حالی که هیچ چیزی نمی دانستید و برای شما گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شکر نعمت به جا آورید [5]

از آنجا که دانش انسان از طریق قوه حس و قوه خیال بدست می آید و توسط قوه عقل گسترش می یابد و عقل قادر به استنتاج و ارائه برهان می گردد و برای عقل مراتبی ذکر کرده اند.

مراتب عقل

در اصطلاح علم قدیم و روانشناسی عقل از مراتب نفس انسانی که در استکمال خود از راه تاثر از عالم بالا و تاثیر در بدن دو جنبه پیدا می کند، که عبارت است از نظری و عملی :

یعنی نفس انسانی برای کامل کردن خود از عالم بالا مدد می گیرد  و از این جهت آن را قوه نظری یا عقل نظری می خوانند، که خود دارای مراتبی است . و از طرف دیگر دارای قوه ای است که با استعانت از قوه نظری در بدن و افعال و اعمال بدنی اثر می گذارد و آن را راهنمایی می کند ، این را قوه عملی یا عقل عملی می خوانند.

عقل نظری

عقل هیولای : مرتبه از مراتب عقل نظری است، که در آن نفس دارای استعداد محض برای درک حقایق است ،و این مرتبه فقط در اطفال وجود دارد ،و انسان با این قوه از چهار پایان تمیز داده می شود .

 عقل بالملکه مرتبه بعد از عقل هیولای است که در آن نفس انسانی ضروریات  و بدیهییات علوم نظری را کسب می کند مثل استحاله یکی بیشتر از دو تانمی باشد و دو تا بیشتر  از یکی می باشد ،یا در آن واحد یک شخص در مکان واحد نمی تواند باشد .

عقل بالفعل مرتبه ای است ،که نفس انسان بوسیله آن می تواند علوم نظری و اکتسابی رابه وسیله بدهییات آن علوم از مجهولات کشف کند، مثلا عالم ریاضی  می تواند ، مسایل مجهول علوم ریاضی را بارجوع به بدیهیات توسط عقل بالملکه کشف کند ، نفس توانایی کسب علوم نظری را از ضروریات دارد، در مرحله بالفعل این علوم را کسب کرده است .

عقل مستفاد مرتبه ی نهایی عقل و کمال عقل و قوه نظری است ، وآن مرحله ای است ،که تمام آن مکتسبات عقل نظری بالفعل در نفس موجود می باشد ، در این مرحله از عمل است، که انسان به حقایق امور معرفت پیدا می کند .

قوه اصابت در حکم است ، یعنی قوه تمیز حق از باطل ، خوب از بد ، زشت از زیبا ، این تمیز توسط مقایسه و فکر به دست نمی آید ،بلکه مستقیما و طبعا به دست می آید، که بطور کلی چیزی را به عنوان حق تلقی نکند ، مگر این که حقانیت  آن  به بداهت  عقل معلوم شود،پس عقل به این معنا  ضد هوا  و هوس است ، که انسان را از اصابت حکم مانع می شود .

عقل عملی

عقل عملی ،عقلی است که انسان را در استنباط  اصول به مقاصد  اختیاری یاری می کند ، و راهنمای ، در استنباط عقل عملی بر اساس آرایی است که عقل نظری بر امور جزیی تطبیق می کند، مثلا اگر عقل نظری حکم به صدق چیزی بکند ،عقل عملی براساس آن حکم می کند که چه چیزی راست و درست است، که باید انجام داده شود و چه چیز نادرست است، که باید ترک گردد.

مراتب عقل عملی

عقل عملی دارای مراتبی است ، که از آنها  تجلیه ، تخلیه ،تحلیه و فنا تعبیر می کنند ،

مرتبه ی تجلیه عبارت است از جلا و تذهیب ظاهر بر اساس قوانین و احکام شرعی است.

تخلیه مرتبه از عقل عملی است ،که بدان درون انسانی از اخلاق زشت مانند بخل ،حسد و کینه و... تخلیه شود.

مرتبه تحلیه آنست که ظاهر انسان به سبب پیروی از شرع آراسته شود و باطن از رذایل خالی گردد، و نفس انسانی به فضایل اخلاقی از قبیل علم و حکمت و شجاعت ، سخاوت ، عفت متخلق می باشد .

مرحله فناست که نفس انسان به مدد عقل عملی همه چیز را مستهلک و فانی در خداوند می بیند و آن دارای مراحل ، محو، طمس و محق است ، محو توحید افعالی و طمس توحید صفات و محق ذات است .[6] 

نقش عقل در تفسیر قرآن

ابزار فهم ازمعانی متن مقدس و الفاظ که بر معانی دلالت دارد، بوسیله عقل نظری آن معانی کشف می شود و دریافت آن معانی بوسیله عقل نظری- موضوع عقل عملی را فعلیت می دهد و به کار بستن معارف وحیانی تربیت انسان کامل رانتیجه می دهد  و معانی قرآن از نظر قرآن پژوهان در لایه های مختلف است .

در قرآن چند دسته مفاهیم  وجود  دارد، هیچ کس از خلقش اطلاع  ندارد، به آن موارد از اسرار کتابش جز خدای سبحان کسی دیگر علم پیدانمی کند و تحقیق و خوض در چنین امور برای هیچکس جایز نیست .

علوم و مفاهیمی که خدا به پیامبرش و هر کسی را که پسندیده است، داده است .

علومی که خدا به پیامبرش یاد داده است و پیامبرش مسلمانان را آموزش داده و مسلمانان آن را  از  وجود مقدس پیامبر آموخته است ، برخی آیات ظاهر روشن  به آن مفاهیم و برخی آیات ظاهر مخفی بر آن مفاهیم دارد،

 که این قسم سوم دو قسم است .

1-      فهم آن متوقف بر سماع است ، مثل اسباب  نزول و تاریخ نزول و تدوین قرآن  و قرائت ، لغات ، قصص و اخبار قرآن که بیان کننده حشر و معاد و احوال بهشتیان و دوزخیان است.

2-      آن دسته از مفاهیم است که با استدلال از الفاظ قرآن استخراج می شود  و در این قسم برخی مفسران با هم اختلاف دارند که آیاتی متشابهات قابل تاویل است و یانه  که ظاهرش حفظ شود،

مجموع این دو فهم از طریق سماع و استدلال موجب ظهور تفاسیر اجتهادی گردید،[7] که نتیجه آن این امور است :

1-معانی معقول که مخصوص متضمن آن است که بوسیله عقل کشف و ظاهر می گردد .

2-استنباط اسرار و نکته های قرآنی به حسب توانای بشر.

3- استخراج مقاصد قرآنی و توجیهات آن.

4- کشف غرض قصص قرآنی و بارور کردن مواعظ قرآنی برای مؤمنان و ظاهر شدن؛اعجاز قرآن و آشکار گردیدن قرآن در بلاغت.

بنابراین که روش فهم قرآن با ابزار عقل موجب کشف رازهای قرآنی و روشن شدن مفاهیم قرآنی می گردد ، همین روش فهم با برخورد به متن مقدس سه نحو است .

 الف : یکبار در فهم خود دچار مشکل نمی شود و براحتی قرآن را به نطق می آورد و مفاهیم آن را عقل درک می کند ؛ دچار تردید در دلالت جملات قرآن نمی شود.

(آن الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَجاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولَئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَةَ اللَّهِ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (٢١٨)[8]

کسانی که ایمان آورده و کسانی که هجرت کرده و در راه خدا جهاد نموده اند ، آنها امید به رحمت پرورگار دارند ، و خداوند آمرزنده و مهربان است .

ظاهر آیه برای هر کسی قادر به فهم زبان عربی باشد قابل فهم است در محتوی آن تردید نمی کند

 ب: جملاتی از قرآن است عقل در درک محتوی آن دچار مشکل می شود،

مانند (آن رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالارْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الامْرَ ما مِنْ شَفِیعٍ إِلا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فاعبدههُ أَفلا تَذَکَّرُونَ) (٣)[9]

پروردگار شما خداوندی است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید ، سپس بر تخت قرار گرفت و به تدبیر کار جهات پرداخت ، هیچ شفاعت کننده ای جز با اذن او نیست، خداوند پروردگار شما پس اورا پرستش کنید آیا متذکر نمی شوید .

چون خداوند جسم نیست بر تخت نشیند و این مفهوم خدا بر تخت خود قرار گرفت فهم آن در ابتدای امر برای عقل مشکل است و به همین خاطر برخی چون قایل به مجاز و تاویل در قرآن نیست ، گفته خدا در عرش قرار گرفت معنی صادق است که کیفیت آن رانمی دانیم ولی ایمان به آن واجب است و سئوال از آن بدعت است .[10]

ولی کسانی قایل به تاویل شد ویا مثل مرحوم طباطبایی به دایره معنای حقیقت وسعت بخشید.

ج : معارف که اگر وحی از آن خبر نمی داد، عقل آن را درک نمی کرد حکم به اثبات و نفی آن نمی کرد ولی با آمدن وحی عقل آن را تصدیق کرد چون عقل ، قرآن هر دو برهان است مانند آیات که از قیامت، بهشت ، دوزخ و زنده شدن بعد از مرگ و روز حساب خبر می دهد.

1- مطالب عقل پذیر : آیات که حاوی دستورهایی از امر و نهی و سفارش و اندرز و موعظه است که عقل سلیم آن  را می پذیرد و عقل انسان نیز به آن حکم می کند ، مانند دستورهای بهداشتی اسلام و محکوم کردن ظلم و پذیرفتن عدالت و احسان به دیگران ... مطابق حکم عقل است ، مثل آیه مبارکه قرآن (اِن اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالاحسان وَإِیتاءِ ذِی الْقُرْبَى وَیَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ) (٩٠)[11]

خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان فرمان می دهد ، واز فحشا و منکر و ستم، نهی می کند ، خداوند به شما اندرز می دهد ، شاید متذکر شوید ، واین مطالب دلچسب عقل است و احساس و عاطفه بشری آن را همراهی می کند.

مطالبی که عقل  در درک آن دچار مشکل است ، برخی آیات قرآن ظاهرشان مخالف صریج حکم عقل است، مانند آیات که دران واژه (ید) (وجه).. ، در این مورد نگاههای کلامی متفاوت است ، برخی حکم به تعطیل حکم عقل داده است و ظاهر را حفظ کرده و گفته اند؛ ظاهر قرآن را حفظ کنیم ،تا کذب قرآن لازم نیاید ولی کیفیت آن رانمی دانیم .[12]

برخی از متکلمان عقیده دارند هیچ حکمی در قرآن مخالف حکم عقل نیست ، چون قرآن مطابق فطرت و عقل است، خداوند خود حکیم ، عاقل است ، بنابراین دستورخلاف عقل نمی دهد ، و تعارض بین عقل قطعی و نقل قطعی محال است ، چون تعارض قطعی با قطعی معقول نیست ، زیرا حقیقت یکی بیشتر نیست ،تعارض دو حکم قطعی به تناقض منتهی می شود، پس در مورد که ظاهر آیات با احکام قطعی عقل در تعارض باشد، دو احتمال در این مورد وجود دارد.

اینکه مقدمات حکم عقل کامل نبوده و خطایی در آن صورت گرفته باشد .

اگر قطعی بودن حکم عقل ، ثابت شد، این قرینه می شود ظاهر آیه مراد خدای سبحان نبوده، باید حمل به معنی مناسب شود واگر نه اجتماع نقیضین می شود،مانند آیه (آن الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ آنما یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ فَمَنْ نَکَثَ فانما یَنْکُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِما عاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیما) (١٠)[13]

کسانی که با تو بیعت می کند در حقیقت تنها با خدا بیعت می نمایند و دست خدا بالای آنهاست ،پس هر کس پیمان شکنی کند، تنها به زبان خود پیمان شکسته است ، و آن کس که نسبت به عهدی که با خدا  بسته  وفا کند ، به زودی پاداش عظیمی به او خواهد داد.

چون ظاهر آیه  این است ،که خداوند دست دارد و دست او فوق همه دست ها است ، این ظاهر با حکم عقل در مورد  جسم نبودن خدا معارض است و ظاهر آیه را با قرینه حکم عقل قطعی تاویل می کنند و این گونه آیات را حمل بر معنای مناسب نموده اند، که در عرف اهل لسان چنین استعمال رایج و پسندیده است .

و یا به ظاهر تنزیل مؤمنیم، از همین جا مکتب های کلامی اسلامی پدید آمده است که نشان دهنده اختلاف در مبناء است .[14]

ج : عقل پیش از نزول وحی عاجز از درک آن بود ، مانند آیاتی  که از دوزخ و بهشت و اوصاف بهشتیان و جهنمیان و... حکایت می کند، مانند ذات الهی که عقل ذات الهی را درک نمی تواند؛ پس عقل عاجز از درک این امور است و عقل درباره آن حکمی ندارد و دلیل بر محال بودن آن ندارد و خبر که از  منبع صدق است، حکم به ایمان به آن می کند .[15]

 عقل در فهم متن یکبار مستمع است ،فقط می خواهد درک کند، سپس عقل نسبت به مدرکات با مقدمات دیگر در اختیار دارد، مفاهیم را  استنباط می کند، محصول استنباط عقل که عبارت از شناخت واجب الوجود و صفاتش است و جهان بینی قرآنی ، وتزکیه نفس و متخلق شدن روان آدمی به اخلاق ملکوتی نتیجه عمل به احکام عقل عملی است واز طریق همان عقل عملی سیر سلوک الی الله به کمال می رسد؛ محصول تربیت قرآنی انسان کامل است.

در نهایت کاربرد واقعی عقل در فهم قرآن تفسیر اجتهادی است، که در تاریخ تشیع، البیان فی تفسیر القرآن از شیخ طوسی ، تفسیر روض الجنآن و روح الجنآن از ابو الفتوح رازی حسین بن علی ،مجمع البیان فی تفسیر القرآن از  امین الاسلام ابی علی الفصل بن الحسن طبری و تفسیر المیزان و تفسیر نمونه در عصر حاضر و در تاریخ اهل سنت مانند تفسیر المنار و فی ظلان القرآن از قطب، تفسیر کشاف و تفسیر کبیر مفتاح الغیب ، جامع الاحکام قرطبی فی آنوار تنزیل اسرارتاویل ،البحر المیحط فی تفسیر ، تفسیر روح المعانی و.... بوجود آمده است ، این محصول نقش عقل در فهم متن قرآن کریم است .

[16]


[1] الاحیائ العلوم ج1ص83،حلیه الاولیاءج7ص318، حدیث عن ابو هریره قال قال رسول الله........

[2] -الحدیث عن عمر قال :قال رسول لله(ص)ما اکتسب رجل مثل فضل عقل یهدی صاحبه الی هدی و یر ده عن ردی و ماتم ایمان عبد لااستقام دینه حتی  یکمل عقله قال العراقی اخرجه  ابن المحبر فی العقل و عنه الحارث بن ابی اسامه انظر الاحیا ج1/83 ،انظر التقریب ،التهذیب ص200

[3] - مفردات لالفاظالقرآن ص 578الحد یث عن عمرقال قال رسوللله(ص)

[4] نحل/78

[6] - دایرهً المعارف فارسی ج 2 بخش 1 و ص 1749- 1748 دایرهً المعارف القرآن ج 2 ص 526- 522 فرهنگ فلسفی ج 1 ص 474- 472

نهایهً الحکمه ص 148- 247

مراد سیوطی از قسم اول همان جهان غیب عبارت از بهشت و جهنم و احوال بهشتیان و دوزخیان است، اگر وحی نمی بود، عقل راهی به آن نمی برد

 قسم دوم مفاهیمی است که یا نص  یا ظاهر است و با عقل تعارض ندارد

سوم مفاهیمی که با عقل در تعارض ابتدایی است ، چون سیوطی در باب صفات خداوند به اعتقاد سلفی پای بند بوده است وآن را مثل ذات خدای متعال می دانسته است  که حقیقت دارد ، ا ما کنهه آن را نمی فهمیم ، بنابراین قایل به توقف و عدم حمل شده است و علم آن مخصوص راسخان در علم و مخصوص شخص ختم مرتبت دانسته است 0

[7] -الاتقان فی علوم القرآن ج2 ص 482

التاویل فی تفسیر بین المعتزله و السنه ص 16

[8] - بقره/218

[9] -یونس /3

[10] -تفسیر نسفی ج 3و4 در یک جلد ص 48

[11] النحل /90

[12] -ملل ، نحل شهرستانی ج1 ص 122 و 123

[13] - سوره الفتح / 10

[14] - در این مورد ، رک ، مراجعه شود ، تفسیرو المفسرون ج 1 ص 286

روح المعانی ج 9 ص 104 ، درآمدی بر تفسیر علمی ، ص 96 – 99

[15] -منطق تفسیر قرآن ص 167 الی 168 ،

تقسیم علی رضایی در مضامین قرآن یا عقل پذیر و عقل ستیز و عقل گریز است بی جاست ، بر مبنای این که قرآن کتاب فهم و بیان است و هرگز عقل و نقل  قطعی  با هم تعارض ندارد ، قرآن عین برهان است و همیشه سخن قطعی حد وسط برهان واقع می شود این تعبیر نارسا است، که مفاهیم قرآن عقل ستیز با عقل گریز باشد همه مطالب قرآن  عقل پذیر است لکن عقل در فهم خود گاهی قصور دارد

.                                                                                                                                                                                   

نظرات 2 + ارسال نظر
seraj شنبه 13 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 14:43 http://sjblog.blogfa.com

ba salam
mamnon az nazareton
man ham be veb shoma sar zadam vaghean amozande bood
be omid khodavand moteal pishraft khahid kard dast az talash o koshesh bar nadarid
man ham shama ra link kardam
khodavand posht o panahetan

ناشناس یکشنبه 14 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 18:06

http://movashah.com/o/Budjet.htm
با سلام لطفا این صفحه را مطالعه کنید اطلاعات خوبی می دهد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد