پای درس استاد
بسم الله الرحمن الرحیم
پرسش بیست ودوم: آیامی شود پی به فضیلت انسان کامل ببریم ؟
پاسخ: نه . انسان کامل آینه ی تمام نمای خداست انسان کامل این طوری است یعنی اگر همه ی دریاها مرکب شوند همه ی جنگل ها قلم شوند که نعمت ها وکلمات خدا را بشمارند نمی توانند؛درمورد انسان کامل هم همین طور است که اگر جنگل ها درخت شوند و دریاها مرکب شوند نمی توانند فضائلش را بشمارند.
پرسش صدوشصدوسوم: چرا ائمه – علیهم السلام- لازمان و لامکان هستند؟
خب ائمه– علیهم السلام- در لازمان و لامکان هستند، آن ها به اقتضاء مرتبه خود که آن تکلیف را دارند چون توان آن کار را دارند و توان انجام همه ی تکالیف را با هم دارند چون سعه وجودی دارند، ولی ما که ضعیف و ناتوان هستیم، یک جا که نبودند، همه جا بودند، و از عهده همه ی تکالیف بر می آمدند ما هم همین جور هستیم اگر برسیم به آن سعه وجودی که بتوانیم همه جا باشیم قطعاً از عهده همه تکالیف با هم بر می آییم، ولی ما الان این جا هستیم که الان در این مکان هستیم و جای دیگر نیستیم. در این زمان هستیم و در زمان دیگر نیستیم، عالم برزخ هم همین طور است مگر این که باز ما از زمان و مکان فراتر برویم و الا زمان و مکان حصار ما هستند و به قول صدر المتألهین، زمان مامای ماست و ما را می زایاند در زمان های بعدی در مکان های بعدی، زمان است که ما را می زایاند، شما الان این جا هستید، ساعت بعد جای دیگر هستید، تا ساعت بعد، نشود شما از این جا تکان نمی خورید،
پرسش صدوشصدوهشتم: کسانی که در خانه در حال عبادت اند ولی ممکن است در چند جا ی دیگر هم باشند آیاخودشان این راحس می کنند؟ بله
تکثر که می گویند همین است، امام رحمةالله علیه این هنر را داشتند، که وقتی می آمدند امام را ترور کنند طرف وقتی اسلحه اش را بیرون می آورد می دید اتاق پر از خمینی است، دور تا دور خمینی نشسته نمی دانست کدامشان خمینی است.دستش را می برد و منصرف می شد می دید خمینی یک جا نشسته، خمینی یکی بیش تر نیست دوباره دستش را در جیبش می برد می دید اتاق پر از خمینی رحمةالله علیه است دوباره دستش را در می آورد می دید خمینی یک طرف دیگر نشسته یکی دو دفعه این جوری شد دیگر جرأت نکردند که بیایند، فهمیدند با کم کسی طرف نیستند.
پرسش صدوشصدونهم: در چنین مواقعی که جسم می تواند چند جا باشد روح چه طور می شود؟
آن هنری است که باید صاحبش شوید که تابفهمید چه طوری می شود
حضرت علی aامام و انسان کامل اند که کمال و کامل بودن چنین موقعیتی به ایشان داده است، نه این موقعیت ایشان را کامل کرده باشد. شیعه را متهم می کنند که نسبت به امامانش خیلی غلو می کند می گویند شیعه غالی است یعنی غلو کننده، سر غالی بودن این است که ما امامان خود را موجوداتی ما ورایی می دانیم، که اصلاً تشبه به آن ها محال است و فقط منحصر به آن هاست در حالی که آن ها چون به کمال رسیدند یک چنین صفاتی را دارا شدند، نه این که به خاطر آن صفات آن ها را کامل بدانیم.
خب حضرت علی a را در شب قدر برای افطاری دعوتش می کنند، چون شنیدند در شب قدر به انسان مؤمن افطاری دادن خیلی ثواب دارد، اصحاب می آیند دعوت خصوصی می کنند به نحوی که دیگران نفهمد، و حضرت هم قبول می کنند در یک شب چهل نفر حضرت علی a را دعوت می کنند و فردایش می آیند با افتخار برای هم دیگر تعریف می کنند که خبر داری دیشب چه کسی افطاری خونه ما بود، علیa مهمان ما بود، می گویند نه علیa مهمان من بود، دیگری می گوید نه علیa مهمان من بود، خلاصه دعوایشان می شود می روند پیش پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم ، پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم می فرمایند دعوا نکنید علیa دیشب مهمان من بود.
خب حضرت علیa خونه همه آن ها رفت افطاری هم خوردند نشست و برخاست هم کردند و آن ها دیدند غذا کم شد یعنی خورده شد نه این که خیال بوده باشد و حضرت غذا نخورده باشند و چیزی از غذا کم نشده باشد، برای همین همه با افتخار می گفتند ما افطاری دادیم به علی a ولی در حقیقت علی خدمت پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم بود، حالا این حلوای لن ترانی است ما که نمی دانیم.
پرسش دویست وسی وپنجم: رفتارپیامبر با مردم چه گونه بود؟
پاسخ: مردم همه هر کدامشان تک تک اخلاق و آداب و رسوم و عادت ها و اعتقادات این ویژگی های مخصوص خودشان را دارند که گاها سبب تزاحم، اختلاف، سوء تفاهم، در گیری و همه ی نزاع ها هم از همین ناسازگاری ها و نا هماهنگی ها پیش می آید. هر جای عالم که هست بین دو فامیل بین دو تا همسایه بین دو هم خانه ممکن است این اختلاف ها پیش بیاید در هر قشر و طبقه و ردیفی که هست.اما صفت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم با مردم این بود که همه پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را دوست داشتند وپیامبر را از همه به خودشان نزدیک تر می دانستند هم کافر هم مؤمن هم مشرک هم منافق همه فکر می کردند مقرب ترین افراد به پیامبر لّی الله علیه وآله وسلّم هستند، تا جایی که آن کافران جوری با پیامبر لّی الله علیه وآله وسلّم رفتار می کردند که به خودشان جرأت می دادند بگویند: « هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ »[1] یعنی هر چه به او بگویی گوش می کند، همه ی حرف ها را گوش می کند یک کلمه بر نمی گردد جواب مخالفت آمیز به تو بدهد. خداوند می گوید که او اذن باشد و گوش به حرف هایتان بدهد که برای شما « خَیْرٍ لَکُمْ » بهتر از این است که بخواهد از دستتان عصبانی شود و پرخاش کند و طردتان کند چرا شما از این که به حرف های شما گوش می کند و راحت می توانید حرف هایتان را بزیند به عنوان صفت منفی تلقی می کنید. این تازه صفت مثبتی است هم برای او و هم برای شما که از دست و زبان او خودتان را به هر حال در امان می بینید این مدارا کردن با مردم که هر کسی پیش شما احساس امنیت بکند و فکر بکند که در حضور شما شخصیتش، عقایدش، اخلاقیاتش، عاداتش، آدابش همه چیز محترم است و شما به آن احترام می گذارید، این احترام گذاشتن به عادت ها و اخلاق دیگران و برخورد صحیح با رفتار آنان این مجال را به آن ها می دهد که در دیدن آینه ی وجودی، شما اشتباهات رفتاری شان را خودشان با اراده و آگاهی و اختیار، خودشان آن را درست و اصلاح بکنند.
نقطه ی مقابل مدارا با مردم می دانید چیست؟ قضاوت کردن، محکوم کردن، کلاس گذاشتن برای دیگران، موعظه کردن است. موعظه کردن را شما می دایند اصلاً ما اجازه اش را نداریم. ما اجازه نداریم برای کسی موعظه کنیم حتی ائمه و انبیاء– علیهم السلام- هم هیچ کسی را موعظه نمی کردند. برای کسی موعظه جایز است که خودش بیاید بگوید: من را نصیحت کن؛ آن جا درست می شود.
امر به معروف هم شرایط دارد، مثلا همین مدارا کردن هم خودش یک جور امر به معروف است.
اول همه ی معروف ها این است که به کسی که تارک معروف است، مجالی بدهی که بیاید و با شما از نزدیک معروف را ببیند و در رفتار و حرکات و سلوک شما معروف را ببیند، چه بسا از بسیاری از ترک معروف ها به خاطر این است که تارکین معروف، معروف را نمی شناسند، نمی دانند کار خوب چیست. نمی دانند چه خصلتی خصلت حسن است، اگر قرار باشد پیش من عامل به معروف امنیت شخصیتی نداشته باشد امنیت اجتماعی نداشته باشد، تا بیاید پیش من ، من بخواهم باب موعظه و نصیحت و تصمیم گیری عجولانه به جای او برایش باز بکنم از پیش من که برود پیش آمر به منکر، شخصیت او را می پسندد می گوید هر چه باشد او به من احترام می گذارد آدم آن جایی که راحت است که همه ی حیثیت خودش را در امان ببیند.
این که می گویند مسلمان کسی است که دیگران از دست و زبان او در امان باشند یکیش همین است که مثلاً من خودم را خوب می بینم رفتارم را هم خوب می بینم بروم پیش کسی که رفتارم را غلط می بیند، اگر او مدارة الناس نداشته باشد اول کاری که می کند کاری که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم نکرد بخواهد بکند، یعنی من را موعظه کند در نتیجه چه می شود یعنی من از دست و زبانش در امان نیستم. لااقل از زبانش درامان نیستم سعی می کنم دیگر پیش چنین کسی که تا من را ببیند باب موعظه را باز می کند و کلاس اخلاق برایم می گذارد ننشینم.
پیامبران و ائمه– علیهم السلام- زمانی کسی را موعظه می کردند که خودش نصیحت بخواهد شخصی آمد و گفت: یا رسول الله « عِظنی» من را نصیحت کن ، حضرت هم یک کلمه فرمودند: دروغ نگو؛ بار دوم می آید می گوید یا رسول الله « عِظنی» مرا نصیحت کن حضرت هم یک کلمه فرمودند: دروغ نگو؛ بار سوم می آید می گوید یا رسول الله « عظنی» مرا نصیحت کن حضرت هم یک کلمه فرمودند: دروغ نگو؛ یک کلمه نه این که بیاید بنشیند بگوید پسرم عزیزم تو جوانی عاقلی آینده داری مواظب باش این رفتار تو رفتار خوبی نیست.
چون موعظه کردن یعنی به جای آن فرد تصمیم گرفتن است؛ تصمیم آخر را شما بگیرید که او خوب باشد، شما تصمیم گرفته ای که او رفتارش درست باشد، شما تصمیم گرفته ای که او نماز بخواند در صورتی که به شما مربوط نیست. پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم با همه ی پیامبریش برای مشرکین تصمیم نگرفت تا خدا را بپرستند؛ آزادشان گذاشتند فرمودند باشد اگر می خواهید مشرک باشید، مکه را خالی کنید بروید بیرون، مکه خانه ی خداست شرکتان را ببرید بیرون من مأمور هستم که این خانه را از شرک پاک کنم اگر می خواهید مشرک باشید، بروید پناهنده به خانه ی ابوسفیان بشوید من با ابوسفیان کاری ندارم ولی بتهایتان را بساط بت پرستیتان را از کعبه بیرون ببرید.
پرسش سیصد وبیست ویکم: آیا به ائمه - علیهم السلام- در جمع به آن ها ندا نمی رسید؟
پاسخ: اولاً به ائمه- علیهم السلام- هیچ وقت ندا نمی رسید. آن ندایی که می رسید به پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم می رسید، وحی بود و پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم هم وحی را در حالتی دریافت می کردند که همه تغییر حالت پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را می دیدند و گوش به زنگ بودند که همین الان که وحی دریافت شد، پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم چیزی بفرمایند.
پرسش چهارصد وشصدو چهارم: حقیقت محمدیه و حقیقت فاطمیه را چه طور می شود با هم جمع کرد؟
حقیقت محمدیه صلّی الله علیه وآله وسلّم و حقیقت فاطمیه سلام الله علیها که هست؛ حقیقت عالم یکی بیش تر نیست.
پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم می فرمایند:« أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِی»[2] من نور اول بودم یعنی مقدمه ی آفرینش صادر اول پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم بودند لذا می فرماید:« لولاک لما خلقت الأفلاک»[3] یعنی نقطه ی آغازین عالم آفرینش پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم است و همه ی شئون آفرینش دیگر به پیامبر بر می گردد اما وقتی که آفرینش بر پا شد شیرازه ی عالم و قوام عالم به حضرت زهرا سلام الله علیها است یعنی با پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم آفرینش آغاز شد با فاطمه ی زهرا سلام الله علیها به انتها می رسد این که می فرماید: « اِنّی ما خَلقتُ سَماءً مَبنیّةً وَ لا اَرضاً مَدحیَّةً وَ لا قَمَراً مُنیراً ولا شَمسَاً مُضیئةً وَ لا فلکاً یدورُ وَلا بحراً یجری وَ لا فُلُکاً یَسری اِلا فی مَحَبَةِ هؤُلاءِ الخمسةِ »[4] آخر سر هم می بینیم که در قیامت هم وقتی هم قیامت بر پا می شود خداوند به همه ی خلق اولین و آخرین اعلام می کند ثابت می کند می نمایاند که تعیین کننده برای سعادت و شقاوت و خیر و شر اهل محشر فاطمه سلام الله علیها است حتی پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم هم که قرار است شفاعت کنند نظر به فاطمه سلام الله علیها می کنند که آن جا پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم می فرمایند: که هر کسی که او را خشنود کند من را خشنود کرده هر کسی او را به خشم آورد من را به خشم آورده یعنی این که امضای پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم به دست حضرت زهرا سلام الله علیها است خشم و رضای پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم به خشم و رضای فاطمه سلام الله علیها است
پرسش چهارصد و هفتاد و هفتم: چرا به امام هشتم غریب می گویند؟
پاسخ: در روز آخر حیات شان امام هشتمa فرمودند : اباصلت من می روم پیش مأمون وقتی آمدم اگر دیدی عبا بر سر کشیدم پیش من نیا بدان کارم تمام شده به خانه می روم تو فقط منتظر باشد تا کار من تمام بشود اما اگر دیدی عبا به سر نکشیدم بدن که مأمون نتوانسته نیتش را عملی کند اباصلت می گوید: نگران و مضطرب بودم وقتی امام آمدند دیدم آقا عبا به سر کشیدند و کار از کار گذشته وارد اتاق شدند در را بستند منتها قبلش گفتند اباصلت در خانه را ببند و من منتظرم که جوادم بیاید از مدینه گفتم آقا راه دور است کسی را فرستادید دنبال آقا زاده فرمودند نه ما خانواده احتیاج نداریم کسی را دنبال کسی بفرستیم جواد من می آید این قدری نگذشت که اباصلت می گوید دیدم آقا زاده امام جواد جوانی برومند و نورانی از در بسته وارد شد و کنار بستر پدر نشست و امر تجهیز پدر را انجام داد و بعد دیدم این جسد بعد از این که کار دفن و کفن انجام شده کانه از سقف خانه رفت پرسیدم از امام جواد کجا رفت؟ گفت پدرم مشتاق مدینه بود رفت مدینه به زیارت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم خوب امام چند سال بود که از مدینه هجرت فرموده بودند و به همین خاطر که از اهل خویشان نشان جدا شده بودن فرمودند من غریبم و من را غریب بنامید خودشان در شعری که سروده اند وجریانش این است.
« ابو الصلت هروى گوید: دعبل بن على خزاعى در مرو خدمت حضرت رضا aرسید و عرض کرد: اى فرزند رسول خدا در باره شما قصیدهاى گفتهام و با خود عهد بستهام قبل از این که در حضور شما قرائت نکنم در جاى دیگرى انشاء ننمایم، حضرت فرمود: بخوانید دعبل قصیده خود را که مطلع آن چنین است قرائت کرد:
مدارس آیات خلت من تلاوة و منزل وحى مقفر العرصات
و چون به این بیت رسید:
و قبر ببغداد لنفس زکیّة تضمّنها الرحمن فی الغرفات حضرت رضا a فرمودند: میل دارم در این جا دو بیت وارد کنم تا قصیدهات کامل گردد، عرض کرد: بفرمائید امام aدر این هنگام فرمودند:
و قبر بطوس یا لها مــن مصیبة توقـد بالأحشاءبالحرقات إلى الحشر حتى یبعث اللَّه قائما یفـرّج عنّا الهمّ و الکربات دعبل عرض کرد: اى فرزند پیغمبر این قبرى که در طوس واقع است متعلق بکیست؟ حضرت فرمود: آن قبر من است، پس از چند روز دیگر طوس مرکز رفت و آمد شیعیان من خواهد شد، و آنان براى زیارت قبر من به این سرزمین خواهند آمد، اکنون بدانید هر کس در غربت قبر مرا زیارت کند روز قیامت با من در یک درجه خواهد بود.»[5]
و یکی از این خانواده است که غریبانه در طوس دفن می شود و از آبائش جدا افتاده و حالا چرا نباید این جدا افتادن از آباء سر غریبی امام هشتمa باشد سِر غریبی امام هشتمa چیست؟ شاید غربت غریب آن جایی که خودش را به ذهن مردم نزدیک تر کند برای این که حجت به مردم تمام بشود آن جا معنی پیدا می کند.
امام هشتم a آمدند در یک قدمی خلافت ایستادند خودشان را به مردم نشان دادند امر مقایسه را برای مردم بین امام و مأمون هموار کردند تا مردم بفهمند امام اگر خلیفه باشد چه می شود و مأمون اگر خلیفه باشد چه می شود بلکه این مردم به غیرتشان بر بخورد و قیامی که باید انجام بدهند و آن ستیزی که با ظالم داشته باشند انجام بشود و امام را بشناسند و با او بیعت کنند وبر خلافت خودشان بگمارند و با جان و دل از امام شان حمایت کنند ولی این مردم عافیت طلب امام را فقط آن قدر می شناختند که هر حاجتی دارند بیایند پیش امام، گرفتار اند بیایند پیش امام، مشکل مالی دارند بیایند پیش امام، امام را باب الحوائج بدانند ولی کعبه ندانند، طواف امام نکنند! چه قدر امام باید غریب باشد که تا این حد خودش را به مردم نشان بدهد و بعد از امام هشتمa دیگر همه ی ائمه زندانی بشوند امام جوادa تحت الحفظ امام نهم امام دهم امام یازدهم تحت الحفظ امام دوازدهم هم غایب. لعنة الله علی القوم الکافرین.
[1] - التوبة : 61
[2] - بحارالأنوار / 1 / 97
[3] - تأویلالآیاتالظاهرة / 430
[4] - حدیث الکساء / مفاتیح الجنان
[5] - زندگانى چهارده معصوم علیهم السلام متن 440 (مناقب حضرت رضا علیه السلام) ..... ص : 438
ماهنگار
حوزه علمیه اهل بیت علیهم السلام شماره هجدهم – اسفند 1393 اسفند / شماره هجدهم
حوزه علمیه اهل بیت علیهم السلام
سال اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی و مدیریت جهادی
سلام به فاطمه ؛ «صدیقه شهیده سلام الله علیها »
به نماز و نیاز او / به ناگفته های راز او / به مزار بی نشان او
او یک خانه نشین نا آگاه نیست. فاطمه سلام الله علیها راه رفتن را در مبارزه آموخته است و سخن گفتن را در مهد توفان نهضت به سر آورده، و جوانی را در کوره ی سیاست زمانش گداخته است او یک زن مسلمان است. زنی که عفت اخلاقی او را از مسئولیت اجتماعی، مبرّا نمی کند.
بر گرفته : از کتاب سحر سخن
چنان شتابناک و سراسیمه حرکت می کرد که هر سکوتی را در هم می شکست و گویی زِرِهی از مهابت و متانت و جلال، پیکرش را پوشانده و هاله ای از عفت و حیاء اطرافش را فرا گرفته بود. بر ابوبکر – که در میان انبوهی از مهاجران و انصار نشسته بود – وارد شد. گویی فرشته ی وحی این بار، ندای آسمانی و اَنذِر عَشیرَتَکَ الاقرَبین را بر او نازل کرده است و می رود تا در مسجد قوم و خویش را انذار کند. سپاس خدای را بر نعمتهایی که ارزانی داشت...گواهی می دهم که جز الله هیچ خدایی نیست... و گواهی می دهم که پدرم، محمد صلی الله علیه و آله و سلم بنده ی خدا و فرستاده ی اوست... خداوند پدرم را برانگیخت تا کار خود را تمام نماید و آنچه را که در جهت اراده و فرمان او بود به پیش راند....ای مردم بدانید من فاطمه ام و پدرم محمد صلی الله علیه و آله و سلم است.زمانی که خداوند برای فرستاده اش ( محمد صلی الله علیه و آله و سلم ) خانه ی پیامبران و آرامگاه برگزیدگانش را برگزید و به ملکوت اعلی و مقام قرب خداوند پیوست، خارهای پر گَزندِ نفاق و دورویی سر بر آورد، پرده ی دیانت دریده شد و کالای دین بی خریدار گشت و آن گاه لب فروبسته ای از گمراهان به سخن در آمد و فرو خفته ای از فرو مایگان ِ گمنام به صحنه آمد و مشرک و کافری به یاوه گویی پرداخت و در میان شما دُم می جنبانید و شیطان نیز، از کمینگاه خویش سر بر آورد و شما را به خود فرا خواند، و دید که چه زود فراخوان او را پاسخ گفتید و در پی او سبک مغزانه دویدید، و در دام تزویر و فریبش خزیدید، و چه زیبا و هنرمندانه به ساز او رقصیدید.
پس ای پسر ابی قحافه، حال که چنین است این تو این مزرعه ی فدک !! این تو و این شتر ! مرکبی مهار زده و آماده برای سواری برگیر و ببر.
ای مردان با نفوذ و ای بازوان ملت و ای پشتیبانان اسلام ! و ای کسانی که اسلام در دامن آنان بالیده است، شما را چه شده که در باز گرفتن حقّ من سستی روا می دارید ؟! و چرا دیده به هم نهاده اید و از ستمی که بر من روا می دارند، تغافل می ورزید ؟
ای پسران قیله ! دور از شأن شما ست که پیش چشم شما میراث پدرم را ببرند و ببلعند و حرمتم را نگاه ندارند و شما فریاد خواهی مرا بشنوید و از حال و کار من آگاه شوید. فریاد مظلومیت من به گوش شما می رسد ؛ ولی پاسخ نمی دهید و مرا یاری نمی کنید.
می بینم که در خلوت خویش خزیده و غرق در آرامش و خوشگذرانی هستید و از تنگنای انجام مسئولیت ها خود را رهانیده و راحت طلبی را برگزیده اید و آنچه را که در درون ذخیره کرده بودید، بیرون انداختید.
گفتنی ها را گفتم، با شناخت کاملی که از شما دارم، ما را یاری نخواهید کرد ؛ چرا که در چنگال ذلت و زبونی گرفتارید و دلبرده ی نیرنگ و خدعه اید، و می دانم که پیمان شکنی، راه و رسم شما ست و در ژرفای جانتان رسوخ کرده است. اما چه کنم که دلم خون است و از سوز دل، این سخنان را به زبان آوردم. آری! برای این بود که گفتنی ها را گفته باشم و حجت را بر شما تمام.
24/9/71
چیزی که ما باید بعد از این مراحل محبت و مجذوبیت نسبت به حضرت فاطمه الزهرا س -که هرچه محبت بورزیم، برای این منبع نور و معدن فضیلت کم است – به آن توجه داشته باشیم، این است که ببینیم وظیفه ی ما در قبال این ارتباط عاطفی و قلبی چیست؟ و الا اگر این ملاحظه رو دنبال نکنیم، ممکن است خدای نکرده این محبت، آن نتیجه ای را که انتظار داریم به ما ندهد، چون فاطمه زهرا س یک موجود معمولی نیست. او یکی از برترین ها در همه ی تاریخ بشر یت است. امام صادق علیه السلام فرمود: «یا سیده نساء العالمین» بعد راوی پرسید: آیا مادر شما سرور زنان عالم بود یا مریم؟ حضرت فرمود: مریم سرور زنان زمان خودش بود. لکن مادر ما سر ور زنان اولین و آخرین است و متعلق به زمان خودش تنها نیست. یعنی اگر در همه ی خلقت عالم و در همه ی این میلیارد ها انسانی که در طول زمان آفریده شده اند، شما یک تعداد انگشت شماری برترین ها را بخواهید پیدا کنید، یکی از آنها همین مطهّره ی منوّره است، که این چنین اسم او و یاد او به ما ارزانی شده و خدای متعال تفضل کرده است تا ما بخشی از عمرمان را به یاد او بگذرانیم، از او بگوییم و از او بشنویم. بسیاری از مردم دنیا از او غافلند، لذا این هم لطف خدا بر ماست؛ یعنی مقام آن بزرگوار به گونه ای است که علمای بزرگ مسلمین و صاحبان فکر و نظر بحث دارند که آیا زهرای اطهر سلام الله علیها بالاتر است یا علی بن ابیطالب علیه السلام؟ آیا این مقام کمی است؟ که بزرگان اسلام بنشینند با هم گقتگو کنند. لهذا این محبت و علقه ای که وجود دارد یک وظیفه را بر دوش ما می گذارد و آن وظیفه این است که ما باید هم در عمل شخصی و هم در عمل اجتماعی به منش و روش آن بزرگوار عمل کنیم.
پای درس استاد
امام هشتمa فرمودند: هفت چیز به غیر هفت چیز استهزا است این که در قرآن می فرماید: « وَ إِذا لَقُوا الَّذینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَیاطینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُن»[1] این گروه که می گویند ما استهزا کننده ایم این ها کسانی هستند که وقتی به آن ها می گویند ایمان بیاورید می گویند ایمان آوردیم بعد وقتی با شیاطین درونی خودشان خلوت می کنند پیش خودشان می گویند ما استهزا و مسخره کردیم. لازم نیست که حتماً با عبارت و جمله بگویند بلکه حالت این ها حالتی است که اگر بشود ترجمانی در قالب کلمه یا جمله برایش پیدا کرد آن ترجمان حالت درونی این ها این است که « إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُن» خوب حضرت فرمودند کسی که در حضور مردم وجهه ی ایمانی دارد در خلوت خودش رفتار نفاق و کفر دارد او در حقیقت می گوید « إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُن».
کسی که مردم را موعظه می کند ولی خودش متعظ نیست واعظ بلا متعظ است می گوید « إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُن»
حضرت می فرمایند کسی که استغفار به زبان می کند ولی قلباً پشیمان نیست از مستهزئین است و تأثیر استهزاء هم این است که فرموده اند استهزاء خودت است مستهزء به نفسه است یعنی خودت را مسخره می کنی اولاً، ثانیاً در جواب این استهزا خدا هم استهزا می کند اما استهزا خدا چه طوری است ... ادامه دارد...
شهدا
(از کتاب خاطرات شهید امیر سپهبد صیاد شیرازی- مرکز اسناد انقلاب اسلامی -روح الله حسینیان )
دوره دوم زندگی سرهنگ شهید صیاد شیرازی بعد از پیروزی : اختلاف سروان با فرماندهان ارتش موجب آشنایی وی به حضرت آیت الله خامنه ای ( رهبر عزیز) می گردد و از اینجا سرنوشت صیاد به کلی تغییر پیدا کرد. اختلافات سرهنگ با بنی صدر موجب برکناری وی و خلع دو درجه میگردد. اما وقتی بنی صدر سقوط کرد و شهید رجایی به ریاست جمهوری رسید سروان مجدداً با دو درجه به غرب کشور اعزام میشود. در هفتم مهرماه 1360به خاطر رشادته و لیاقتها توسط رهبر معظم انقلاب حضرت امام خمینی به فرماندهی نیروی زمینی منصوب شد. او با هماهنگی سپاه پاسداران در عملیات گوناگون شرکت کرد و پیروزیهایی را برای ایران به ارمغان آورد. سرهنگ در سال 1366 به درجه سرتیپی نایل آمد. سرتیپ صیاد شیرازی در سال 1367 در عملیات مرصاد شرکت و با روحیه ای بسیجی ضربات محکمی را بر پیکر منافقان وارد کرد. سر انجام صیاد شیرازی در مقام جانشینی ریاست ستاد کل به خدمت مشغول شد. امیر سپهبد صیاد شیرازی پس از عمری تلاش و مجاهدت به دست منافقان به شهادت رسید و موجی از دین خواهی را برانگیخت.خاطرات امیر شهیدمان از دو لحاظ در خوراهمیت است : نخست آن که در جای جای کلامش آهنگ خدا به گوش می رسد و زندگی او از کودکی بوی خدایی می دهد. شهید ما هیچ گاه خود را از حوزه ی هدایت خداوند خارج ندیده است و این همه را از برکت نماز می داند که در کانون خانواده فرا گرفته است. او می گوید که هر گاه در آستانه ی سقوط به فرهنگ طاغوت قرار گرفته نماز او را نجات داده است ؛ و به راستی همه اینها را از سر صدق بیان میکند، صداقتی که مخصوص او بود. دوم، اهمیت خاطرات او این است که صیاد، گوشه هایی از تاریخ انقلاب را بازگو می کند و نشان میدهد که مذهب تا چه حد در ارتش نفوذ داشته و نیروهای مذهبی چگونه آن را برای همراهی با انقلاب آماده می کردند. با خواندن خاطرات نیمه تمام صیاد روشن میشود که فرماندهان عالی ارتش چند ساعته تصمیم به همراهی با انقلاب نگرفتند و بنیه ی ارتش، تحت تأثیر مذهب و تلاش نیروهای مذهبی، از سالها پیش برای همراهی با انقلاب مهیا بود.
آشتی با امام زمان
ضرورت تحول در نگرش مدیریتی نظام
با توجه به آن چه در باره حساسیت مقطع کنونی انقلاب و رسالت جهانی و الهی آن از منظر قرآن کریم، کلام معصومین علیهم السلام و بنیانگذار انقلاب گفته شد و با توجه به اوضاع کنونی کفر جهانی علیه السلام، نتیجه می گیریم که ما، در عصر ظهور و سراشیبی به سوی آن قرار گرفته ایم و به سرعت به حساس ترین نفطه تاریخ و مهم ترین مرحله ی آن نزدیک می شویم. و به همین دلیل امام قدس سره به اهمیت درک مسؤولان و مدیران نظام جمهوری از این شرایط تأکید داشتند. ایشان تنها مدیرانی را لایق مدیریت می دانستند که قادر به درک حساسیت مقطع کنونی و رسالت و وظایفی که در این مقطع به عهده ی آنان است، باشند، به طوری که صریحاً اعلام نموده اند مدیرانی که حتی به کار مهم و مقدس و با ارزش تأمین نیازهای مشیتی و اقتصادی مردم مشغول هستند اگر در انجام وظیفه ی اصلی شان که سازماندهی و جهت دهی فعالیت ها به سمت هدف اصلی انقلاب است، کوتاهی کنند، خطری بزرگ حساب آمده و خیانتی سهمگین را مرتکب شده اند. رهبر معظم انقلاب می فرماید : بزرگترین مصیبت برای یک ملت این است که مسؤولان در میان آن ملت، از مسئولیت های حقیقی خودشان غافل بمانند، از آن چیزی که خدا از آنها خواسته است و پایه ی اصلی مسئولیت آنهاست، غافل بمانند به چیزهای کم اهمیت سرگرم و مشغول شوند، به نفع خود و نفع پرستی خود سرگرم و مشغول شوند؛ دل آنها به جای تپیدن برای وظیفه ی الهی، برای مسائل کوچک و حقیر بتپد.
احکام نماز جماعت
استفتائات
سوال 555: بعضی از اشخاص هنگام بر پایی نماز جماعت، اقدام به خواندن نماز فرادی می کنند، این کار چه حکمی دارد؟
جـــواب: ایـن عمـل اگر تضعیف نماز جماعت و اهانت و بی احترامی به امام جماعتی که مردم اعتماد به عدالت او دارند، محسوب شود، جایز نیست.
بحث تغذیه در طب اسلامی ایرانی
ما همچنان که از مرگ میترسیم برای مردن نوبت میگیریم
روغن نباتی و کره گیاهی : مصرف این روغن ها در بدن باعث رسوب کلسترول در دیواره ی رگ ها، تنگی عروق قلب افزایش فشار خون و افزایش کلسترول بد و کاهش کلسترول خوب می شود. هم چنین اسید های چرب ترانس موجود در این روغن ها، در ایجاد و زخمهای گوارش، اختلال در سوخت و ساز گلو کز و افزایش التهاب بدن نقش اساسی دارند، توصیه میشود به جای این روغن ها از روغن های حیوانی، زیتون، کنجد، هسته انگور، ذرت، آفتاب گردان طبیعی استفاده شود.
سرخ کردن : با سرخ کردن بخش عمده ای از املاح معدنی، ویتامین ها و آنزیم های مهم و مفید غذایی از بین می رود. غذا ها در اثر سرخ کردن دیر هضم شده، سیستم گوارش را مختل و آن را خسته و فرسوده می کند .به جای سرخ کردن میتوان از فر یا بخار یا غذاهای آب پز استفاده شود.
نوشیدنی های صنعتی : باعث پوسیدگی دندان ها، چاقی، سوء تغذیه، سنگ کلیه، چین و چروک پوست، پوکی استخوان، بیماری های کبدی، دیابت، آلرژی، کاهش حافظه،بیماری های قلبی و عروقی....به جای آنها از انواع شیر بادام، شیر گردو، شیر پسته، شیر خرما، شربت عسل با آب لیموترش تازه، شربت عسل با عرق بهار نارنج، شربت شاه توت، شربت توت فرنگی، استفاده کنید.
قند و شکر مصنوعی : ساکاروز موجود در آن، بیماریهای متعددی به وجود می آورد مثل سرکوب سیستم ایمنی بدن، بر هم زدن تعادل املاح و مواد معدنی در بدن، کاهش انعطاف پذیری و عملکرد بافت ها، افزایش بیماری های قلبی عروقی، افزایش چربی و فشار خون، کاهش ویتامینE، کاهش توانایی عملکرد آنزیمها، کاهش ظرفیت یادگیری، بر هم زدن تعادل هورمون ها، دیابت، یبوست، سرطان پروستات، پستان، تخمدان و..... توصیه میشود، به جای آنها از عسل، شکر سرخ، توت، مویز، استفاده شود.
معرفی کتاب
جوانی شهید صیاد شیرازی – نوشته سرهنگ هیبت الله اسدی
هیبت الله اسدی در ابتدای کتابش مینویسد : من این نوشته را به خانواده شهید به ویژه همسر با وفایش که در تمام شرایط با قبول مسئولیت بیشتر فضای مناسبی را برای فعالیتهای شبانه روزی وی فراهم می کرد تقدیم می کنم و همچنین کتاب را به جوانان عزیز که کمر به خودسازی و دفاع از امنیت جامعه بسته اند تقدیم میکنم؛ این فرزندان شایسته مطمئن باشند که زندگی سراسر افتخار شهید الگوی مناسبی برای رساندن آنها به این آرمان مقدس خواهد بود.
« سواد رسانه ای »
خواندن نـا نوشته ها
دنیای امروز دنیای خوردن اطلاعات است، ما از زمین و هوا حتی در زمان استراحت یا رانندگی بمباران اطلاعات می شویم. تلویزیون، رادیو، موبایل، اینترنت، سایتها، و گزارش های خبری، مجلات و نشریات، تابلوها و بیلبوردهای تبلیغاتی، شبکه های اجتماعی مثل فیس بوک، تویتر، وایبر، واتساپ، برنامه های علمی و سیاسی و برنامه های تلویزیونی مثل فیلمها و.. و حتی تیزرهای تبلیغاتی به طور مدام و پی در پی در حال ارسال و انتقال اطلاعات به مخاطبین هستند.
چه چیزی بخوریم؟ چه چیزی بپوشیم؟ برای تفریح و گردش کجا برویم؟ در کدام بانک و یا مؤسسه ی مالی سرمایه گذاری کنیم؟ برای مقابله با بیماریها چه روشهای تغذیه برای حفظ سلامتی ما بهتر است؟ کدام لوازم آرایشی و بهداشتی ما را زیباتر می کند؟ خانه هایمان را چگونه طراحی کنیم؟ با دوستانمان چه روابطی داشته باشیم؟ از کدام وسیله ورزشی استفاده کنیم ؟ سیاست کشورمان چگونه است ؟ سیاستمدار چه کرده ؟ کدام داده های علمی کشف شده ؟ چه اختراعات جدیدی به عرصه ی ظهور رسیده و....
اگر خوب نگاه کنیم می بینیم برای تمام ابعاد زندگی ما حرف دارند، حتی در فیلمها و سریالها به طور نا خود آگاه طریقه و روش زندگی را به ما می آموزند.
به تمام این وسایلی که بطور مدام در حال ارسال اطلاعات به سمت ما هستند رسانه می گویند. ما امروزه چه بخواهیم و چه نخواهیم در احاطه ی رسانه ها هستیم.
اما آیا واقعا ً می دانیم آنها چه می گویند ؟ !!! آیا تمام آنچه می گویند همین چیزهایی است که ما میشنویم ؟ « برای بررسی این موضوع با ما همراه شوید »