حوزه علمیه اهل بیت علیهم السلام

ویژه طلاب خواهران ( شرق تهران - میدان قیام - ( ۰۹۳۹۳۹۵۳۱۴۳ ) - ( غرب تهران - شهرک قدس )

حوزه علمیه اهل بیت علیهم السلام

ویژه طلاب خواهران ( شرق تهران - میدان قیام - ( ۰۹۳۹۳۹۵۳۱۴۳ ) - ( غرب تهران - شهرک قدس )

بحث ضرورت ولایت فقیه (شماره 15 )

شماره 15 )  « بحث ضرورت ولایت فقیه »

تا 14 شماره پیش« بحث ضرورت ولایت فقیه» را از دیدگاه حضرت آیه الله جوادی آملی و حضرت آیه الله العظمی امام خمینی رهبر کبیر انقلاب (قدس سره )  و حضرت آیه الله مصباح یزدی را به اختصار دیدیم و  خواندیم و اکنون  « ولایت فقیه از دیدگاه علمای شیعه از قرن چهارم تا دهم هجری  »   را دنبال می کنیم .

شما می توانید سمت چپ صفحه وبلاگ روی قسمت موضوعات   "بحث ضرورت ولایت فقیه "  کلیک کنید تا همه آنچه  راما در باره این موضوع تا کنون آورده ایم ببینید .

شماره 15 )  « بحث ضرورت ولایت فقیه »

بر گرفته از کتاب : اندیشه سیاسی شیعه در عصر غیبت – علی کربلایی پازوکی

ولایت فقیه از دیدگاه علمای شیعه از قرن چهارم تا دهم هجری

1         شیخ مفید (413 هجری - 333) (ص58)  

شیخ مفید و به حق فخر الشیعه  ، از فقهای بزرگ در قرن چهارم و پنجم هجری ، احیاگر فقه و کلام شیعه است . از عبارات و جملات این متکلم فقیه در کتاب مهم المقنعه ،    می توان ولایت عامه فقیه را دریافت . شیخ در باره ی ولایت فقیه چنین می نویسد :  اما اجرای حدود و احکام انتظامی اسلام ،‌وظیفه سلطان اسلام است که از جانب خداوند منصوب گردیده و منظور از سلطان ، ائمه هدی  از آل محمد (ص) و فرماندهان و حکامی می باشند که از سوی ایشان منصوب گردیده است . امامان نیز این امر را به فقهای شیعه تفویض کرده اند تا در صورت امکان مسئولیت اجرایی آن را بر عهده گیرند. فقها نیز   می توانند طبق موازین شرعی بین برادران خود قضاوت نمایند و در صورت فقدان ادله و مدرک بین آنان صلح و آشتی بر قرار کنند و هر آنچه برای قاضیان اسلام جعل شده است ، اعمال نمایند ، زیرا ائمه (ع) ولایت در این امور را به فقها واگذار فرموده اند . اگر کسی از شیعیان به واسطه پشتیبانی ظالمی از او برمردم سلطه و امارت پیدا کند و ریاست را به صورت ظاهری از طرف ظالم پذیرفته باشد ، در حقیقت از ناحیه ی صاحب الامر  امیر است  ، زیرا خود امام زمان این اذن را داده است و این کار را برای او جایز می داند و کسی که به دلیل جهل به احکام (= نبود فقاهت ) و یا ناتوانایی بر اداره امور مردم که به او واگذار شده ،‌شایستگی ولایت را نداشته باشد ، حق ندارد این مسئولیت را بپذیرد ، اگر آن را بپذیرد ، معصیتکار است و از ناحیه صاحب امر غیر مأذون است ،‌صاحب الامری که همه ی ولایتها به او باز می گردد.    

   شیخ طوسی (385-360 هجری) (ص61)

شیخ طوسی بزرگ مذهب شیعه و متبحر در همه علوم اسلامی است که علاوه بر دهها کتاب  در زمینه فقه و تفسیر و کلام ،‌دو کتاب ، تهذیب و استبصار از کتب شیعه نیز از تألیفات اوست .

در النهایه می فرماید : " اقامه حدود الهی  جز برای حاکم زمان که از ناحیه خداوند تعیین شده  یا شخصی که امام معصوم علیه السلام او را برای این امر نصب فرموده ،‌جایز نیست . اگر کسی اجرای حدود او را از جانب امام زمان (عج) انجام می دهد و نیز حکومت در میان مردم و قضاوت بین دو طرف دعوا جز  برای کسی که حاکم حق (ع) به او اذن داده جایز نیست و ائمه علیهم السلام این امر را به فقهای شیعه واگذار کرده اند .

بر گرفته از کتاب : اندیشه سیاسی شیعه در عصر غیبت – علی کربلایی پازوکی 

................................................................................................................... 

.................................................................................................................

حدیث هفته

نصرت و یارى حضرت قائم علیه السّلام با مرابطه

  مرابطه است ، و در این آیه مبارکه به آن امر فرموده: ( اِصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا ).

در « کافى » روایت شده از حضرت صادق (علیه السلام)که در بیان این آیه فرمود :

« اِصبِرُوا عَلى الفَرائضِ و صابروا على المصائب و رابطوا على الائمّة(علیهم السلام) ».

یعنى : بر سختى انجام واجبات صبر کنید ، و یکدیگر را در صبر بر مصائب امر کنید ; و تسلیت دهید ، و براى ائمّه (علیهم السلام)مرابطه نمائید یعنى در مقام نصرت و موالات آنها باشید .

اقسام مرابطه مرابطه بر دو قسم است :

قسم اوّل : که معهود است در احکام ظاهرى شرعى ; آن است که جمعى از مسلمین و از اهل ایمان در سرحدّات و مرزهاى ممالک اسلامى آماده باشند براى دفع دشمنان ; که داخل در بلاد مسلمین نشده و هجوم بر آنها نیاورند .

و نصرت بودن این کیفیّت واضح است ، زیرا این هم ــ یعنى دفع شر اعداء دین و اهل آن و حفظ  اسلام و مؤمنین ــ از امورى است که راجع به وجود مبارک امام (علیه السلام) ، پس سعى در آن به هر وجه و هر درجه اى از درجات آن ; نصرت و یارى آن حضرت(علیه السلام) است ، هم نسبت به وجود مبارکش که رفع سختى و مشقّتى از ایشان نموده ، و هم نسبت به عزّ و شرف ایشان ، چرا که در غلبه مشرکین ; آثار ایشان از بین مى رود ، و در غلبه اهل دین ; احیاء امر و ظهور آثار و شئونات ایشان مى شود ، و هم یارى ایشان است نسبت به متعلّقان و دوستان ایشان که از شرّ دشمنان از نظر جان و مال و عرض و دین حفظ مى شوند .

قسم دوّم : از مرابطه این است که : مؤمنین در هر حال منتظر فرج ائمّه دین و هداة معصومین (علیهم السلام)باشند ، و در تسلیم و اطاعت امر آنها و صبر بر طول زمان ظهور و فرج ، و در آنچه در حال استتار آنها و امر آنها است ـ از ابتلائات ـ ثابت قدم باشند ، و در این حال در حدّ امکان اسباب جهاد و اسلحه ـ و لو یک تیرى باشد ـ مهیّا نمایند ، و قلباً عزم بر یارى ایشان در هنگام ظهور داشته باشند ، و از نظر ظاهرى و جسمى هم در امر آنها ثابت قدم باشد .

.............................................................................................. 
.................................................................................................................

هنگام تحویل سال نو

هنگام تحویل سال نو:

-         سه مرتبه دعای فرج:  

(      ( اللهم کن لولّیک الحجة بن  الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کلّ ساعة ولیاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً حتی تسکنه ارضک طوعاً وتمتعه فیها طویلاً

 

  (      365-  مرتبه  دعای  : یا مقلب القلوب و الابصار  یا مدبر اللیل و النهار  یا محول الحول و الاحوال حوّ ل حالنا الی احسن الحال 

سپس دعای حضرت صاحب الزمان (عج) 

اللهم الرزقنا توفیق الطاعة  و بعد المعصیة و صدق النیة و عرفان الرحرمة و اکرمنا باالهدی و الاستنقامة و سدّد السنتنا باالصواب و الحکمة .............- به کتاب مفانیح بعد از دعای توسل و قبل ازمناجات خمس عشرة رجوع شود

التماس دعا

سال خوبی را برایتان آرزو مندیم

 توأم با سلامتی و رحمت و نعمت الهی  

۱۳۸۹/۱۲/۲۳ 

 

بحث ضرورت ولایت فقیه ( شماره 14)

شماره 14  بحث ضرورت ولایت فقیه

خلاصه چهار قسمت پیشین از سلسله بحثهای آیة الله مصباح یزدی

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم  -  فقط یک نظام اسلامی

خدای متعال را شکر می‌کنم که توفیق عنایت فرمود تا در جمع شما عزیزان شرکت کنم و از نورانیت‌تان بهره ببرم. بحث ولایت‌فقیه یک بحث اسلامی، فقهی و دارای بعد کلامی است . امروز در جهان فقط یک نظام اسلامی داریم؛ البته اسم اسلامی جاهای دیگری هم هستولی اقرب به اسلام ، فقط ایران است ،

. ولایت‌فقیه، ترکیبی است از دو کلمه ولایت و فقیه، ولایت یعنی‌چه،  این‌که می‌گوییم این ولایت برای فقیه است به چه معناست؟1. ولایت به معنای محبت در مقابل عداوت -2-«ولی» به معنای ناصر -3- در موارد بسیاری هم در معنایی که تقریبا معادل حکومت است، به کار می‌رود. معنای ولایت‌فقیه را همة‌ ما می‌دانیم یعنی‌چه. در ولایت‌فقیه نه صحبت از محبت است و این‌که فقیه را باید دوست داشت ،  و نه صحبت از نصرت؛ یعنی فقیه شما را نصرت می‌کند .  حکومت لازمه زندگی اجتماعی . یک موضوع پیش همة اقوام و عقلای عالم مطرح بوده و هست و خواهد بود و آن این‌که وقتی جامعه تشکیل شد، مردمی دور هم زندگی کردند، نیازی ایجاد می‌شود که یک نهادی باید آن را برطرف کند  . برای این‌که این نیاز برطرف بشود دو چیز لازم است: یکی وضع قانون ،  دوم اجرای قانون. . این را امروز در فرهنگ عمومی ما حکومت می‌گویند.حکومت اسلامی حکومتی است توأم با محبت، معنای ولایت یعنی حکومت.  

ولایت‌فقیه یعنی این‌که در شرایطی که حکومت امام معصوم عملاً میسر نیست و مردم دسترسی به امام معصوم ندارند و نمی‌توانند نیازهای حکومتی‌شان را به وسیلة او مرتفع کنند خدا یک بدلی برایش قرار داده است.

قسمت پنجم از شماره 14 بحث ضرورت ولایت فقیه 

 (  از سلسله بحثهای آیة الله مصباح یزدی )

مسأله ولایت‌مطلقه، یکی از شبهات شایعی است که در این چند دهه مطرح شده است. شاید کسانی از روی اشتباه تردید کرده باشند یا انکار، اما قطعا کسانی از روی غرض و در واقع برای سست کردن پایه ولایت‌فقیه این شبهات را مطرح می‌کنند، ولی ما به انگیزه‌های افراد کاری نداریم. برای ولایت‌مطلقه دست‌کم سه جور معنا تصور می‌شود تنها تصور هم نیست کسانی هم گفتند، اما معنای صحیح این کلمه و علت این که بزرگانی امثال حضرت امام آن را مطرح کردند یک اختلافی است که بین بعضی از فقهای بزرگ در مقام بحث پدید آمده است.

 این نکته را هم این‌جا عرض کنم که دأب بزرگان ما این بوده که در مقام بحث فقهی، کاملا طرفین بحث را تا آن جا که می‌شده تقویت کنند در مقام بحث، به شبهه خیلی میدان می‌دادند و هم‌چنین به نظر مخالف، هرچند که خودشان خیلی در عمل معتقد به این حرف نبودند. من این چند سالی که خدا توفیق داد درس‌های بزرگانی امثال مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی و حضرت امام و بعضی دیگر از بزرگان را درک کردم با مصادیقی مواجه بودم که در مقام بحث یک چیزهایی را می‌فرمودند، تقویت می‌کردند، ولی فتوایشان این نبود. اخیرا هم در خدمت یکی از اعاظم بودم. مطلبی را گفتند. من سوال کردم که آقا فتوایتان هم همین است؟ ایشان فرمودند نه. دأب بزرگان این است که مسأله‌ای را بحث می‌کنند برای این که خوب حلاجی بشود.
از طرف دیگر گاهی در یک زمان یک نظری دارند و در یک زمان دیگری آن را تغییر می‌دهند. بیشتر که تحقیق می‌کنند نظرشان تغییر می‌کند. همه این‌ها در این جا در باب ولایت‌فقیه مصداق دارد. منتها حالا من خیلی دوست ندارم وارد بحث اشخاص بشوم و لزومی هم ندارد. اجمالا یک بحثی است که در ظاهر از کلمات شیخ انصاری رضوان‌الله‌تعالی‌علیه در مکاسب استفاده می‌شود. ایشان برای مسأله ولایت‌فقیه بالاترین دلیل را این می‌داند که ما علم داریم که بعضی از احکام شرعی را شارع راضی نیست که بر زمین بماند. قطع داریم که شارع می‌خواهد این‌ها اجرا بشود. اجرای این‌ها هم یا باید به وسیله فقیه باشد یا غیر فقیه. اگر غیرفقیه باشد ما ایمن نیستیم که اشتباه کند. عادتا احتمال خطایش زیاد است، پس باید متصدی آن فقیه باشد؛ البته علاوه بر تفقه باید تقوا هم داشته باشد تا اطمینان بیابیم همان‌طور که می‌فهمد همان طور هم عمل می‌کند. به‌هرحال، نتیجه گرفته است که این ولایتی که ما برای فقیه اثبات می‌کنیم در همان چیزهایی است که یقین داریم که شارع به ترک آن راضی نیست. حالا این را بنده اضافه می‌کنم چیزی که در اصطلاح ما مرسوم است می‌گوییم امورحسبیه . امور حسبیه چیزهایی است که می‌دانیم شارع راضی نیست ترک بشود یعنی راضی نیست که مثلا ایتام بی‌سرپرست بمانند. یک کسی را حتما شارع می‌خواهد که به امور این‌ها رسیدگی کند یا اموال مسلمینی که سرپرست ندارد اگر رها شود. کسی است وارثی ندارد اموال فراوانی هم دارد که اگر کسی متصدی این اموال نشود این اموال کم‌کم تلف می‌شود از بین می‌رود. قطع داریم شارع راضی نیست این‌گونه بشود. می‌گوییم این جا فقیه باید متصدی این امور بشود و این اموال را مدیریت بکند و امثال این مسایل. لازمه‌اش این است که فقط ولایت برای فقیه در آن اموری باشد که قطع داریم که شارع مقدس به ترکش راضی نیست، اما در مواردی که شک داشته باشیم مثلا فرض کنید در امور حکومتی که در جوامع فعلی محل بحث ماست مثلا می‌گویند یک جایی را برای فضای سبز بگذارند. شهرداری‌ها تأکید می‌کنند میدانی باشد خیابان‌ها توسعه پیدا کند، گاهی برای ضرورت است گاهی هم برای زیبایی شهر، برای این که شهر اسلامی مرکز اسلامی دنیا، قم فرض کنید، زیبا باشد و دیگرانی که می‌آیند این‌جا از دیدنش بدشان نیاید خوب است که میدان‌های زیبا داشته باشد. لازمه این کار این است که گاهی در اموال مردم تصرف شود یا جلوگیری شود از این‌که در آن‌جا بنایی بسازند، ولی اگر گفت نمی‌خواهم بفروشم، چه کار کنیم؟ اتفاقا اطراف حرم را که می‌خواستند بسازند این مسأله پدید آمد و اشخاصی مایل نبودند بفروشند اما به هر حال حکومت‌ها در این مسایل دخالت می‌کنند و می‌گویند این‌جا چیزهایی هست که برای شهر لازم است هرچند طرف هم راضی نباشد. حالا سوال این است که آیا در یک چنین جایی فقیه می‌تواند بگوید چند تا خانه را خراب کنید تا برای زیبایی شهر فضای سبز ساخته شود؟ این اندازه هم ولایت دارد فقیه یا خیر؟ در جایی که ضرورتی هست مثلاً اگر کوچه‌های باریکی که ممکن است برای رفت وآمد ماشین یا بردن مریض به بیمارستان باید جاده وسیع‌تر باشد آن جا را بگویند خراب کنید، یک مسأله است؛ اما اگر فقط برای زیبایی شهر باشد، آیا فقیه می‌تواند این کاری را که سایر حکومت‌ها می‌کنند انجام بدهد؟ آیا ولایت دارد یا ندارد؟ ولایت مطلقه می‌گوید بله. هرکاری شأن حاکم است و حاکم این کار را برای شهر لازم می‌داند، فقیه هم حق دارد در آن جا دخالت کند حتی اگر برخلاف رضایت صاحبش هم باشد می‌تواند این کار را انجام بدهد. اگر شهرهای اسلامی زیبا نباشند ما در مقابل کشورهای کفر سرشکسته هستیم این باعث وهن اسلام می‌شود. می‌گویند مسلمانان این قدر کثیفند، این قدر آلوده‌اند، شهر خودشان را هم بلد نیستند اداره کنند. چون شأن حاکم این است که این کار را بکند، فقیه ولایت دارد که در این‌جا هم دستور بدهد خانه‌ها را خراب کنید و فضای سبز ایجاد کنید. این معنای ولایت مطلقه است. در مقابل آن، ولایت مقید یعنی فقط در جایی که ما یقین داریم شارع به ضرورت لازم می‌داند این کار را و به ترکش راضی نیست. این یک اختلافی است ظاهر فرمایش شیخ انصاری در مکاسب این حرف است با این‌که ادعا کردند ایشان بعدا از این نظرشان برگشتند. ظاهر آن چه از مکاسب استفاده می‌شود این است که ولایت‌فقیه در همان حدی است که ما یقین داریم که شارع راضی است و در امور مشکوک جاری نیست، اما آن کسی که قائل به ولایت مطلقه است می‌گوید: در آن‌چه عقلاً شأن حکومت است و حاکم حق دخالت دارد، فقیه حق دارد در آن‌جا حکم کند. این معنای ولایت‌مطلقه در مقابل ولایت مقیده است. یعنی مقید به موارد اضطرار و ضرورت. ولایت‌مطلقه این قید را ندارد؛ هر جا شأن حاکم است فقیه حق تصرف دارد.
بعضی آمده‌اند از این مسأله دو تفسیر غلط ارائه داده‌اند. از اول کسانی که نه علاقه‌ای به مسائل اسلامی داشتند و نه به حکومت اسلامی، گفتند این مسأله ولایت‌فقیه دیکتاتوری است ولایت‌فقیه یعنی هر چه فقیه می‌گوید بی‌چون چرا باید قبول کرد و این معنایش دیکتاتوری است. این جا بود که اگر یادتان باشد امام فرمود اگر ولایت‌فقیه نباشد دیکتاتوری می‌شود. ولی‌فقیه همیشه احکام اسلام را رعایت می‌کند مصالح مسلمین را رعایت می‌کند نه منافع شخصی خودش را. دیکتاتور کسی است که به دلخواه خودش دستور بدهد. فقیه اگر به دلخواه خودش دستور بدهد و خلاف حکم شرعی باشد با همان دستورش از ولایت ساقط می‌شود. معنایش دیکتاتوری نیست فقیه حتما باید احکام شرعی را طبق فقاهتی که دارد عمل کند؛ پس این معنای ولایت‌فقیه به معنای دیکتاتوری غلط است. یک معنای جدید و رسواتر از این هم مطرح کرده‌اند. بنده این را چند سال پیش خودم از بعضی مسئولان وقت کشور شنیدم؛ آن هم به عنوان تمجید از امام، گفتند ما در سابق یک ولایت عامه داشتیم و یک ولایت خاصه، در کتاب‌های فقهی اهل‌سنت هم مطرح می‌شد که حاکم اسلامی بر عامه امور مسلمین ولایت دارد. یعنی همین چیزهایی که در حوزه حکومت قرار می گیرد این ولایت عامه است نه مطلقه. این بحث بود که آیا فقیه در عموم موارد حکومت دخالت می کند یا نه تنها موارد خاصی است، اما ولایت‌مطلقه از ابتکارات امام است یا به تعبیر دیگری امام درست کرده است؛ البته آن‌ها تعبیر مؤدبانه به کار می‌بردند و به خاطر مقاصد خودشان می‌گفتند این چیزی است که امام آورده، این از افتخارات امام است. معنای این جمله این است که احکامی که ولی فقیه صادر می‌کند مقید به اسلامی بودن نیست؛ ولی‌فقیه می‌تواند حکمی برخلاف اسلام صادر کند و این را دستاویز قرار دادند برای این که خودشان هر جوری می‌خواهند با احکام اسلام بازی کنند. این از اکاذیب عا لم است و خلاف نصوص فرمایشات امام است. این چیزی است که این‌ها درست کردند برای این‌که اسلام را از بین ببرند چون خودشان معتقد به احکام اسلام نبودند همان‌طور که الان هم کسانی همین‌گونه‌اند اما جرأت ابراز آن را ندارند. من این را خودم از زبان یکی از مسئولان عالی‌رتبه کشور در مجلسی که به یادبود مرحوم حاج‌احمدآقا در دانشگاه تهران برقرار شده بود شنیدم و همان‌جا بعدش نوبت سخنرانی من بود رفتم این حرف را رد کردم. به هر حال این هم معنایی بود که این‌ها ارائه می‌کردند که ولایت‌مطلقه یعنی مطلق از موافقت با اسلام، شرط این ولایت هم این نیست که حکمش حکم اسلامی باشد، ضد اسلام هم که باشد این ولایتش معتبر است! یعنی اسلام آمده تجویز کرده حکم ضد اسلام را. این از اکاذیب عالم است و از القائات شیطان برای نابود کردن اسلام و ولایت‌فقیه است. این‌ها همه‌اش غلط است. ولایت مطلقه در مقابل آن ولایت مقیده است. اولا در مسائل سیاسی اجتماعی جاری است نه مسائل تکوینی و ربطی به تکوینیات ندارد یعنی همان ولایت شرعی اعتباری قانونی است که برای فقیه ثابت است، و مقید به موارد اضطرار نیست، و در سایر مواردی هم که شأن حاکم دخالت در آن است می‌تواند دخالت بکند هرچند ضرورتی نباشد. این معنای مطلق بودن است و آن دو معنای دیگر غلط است و

از القائات شیاطین است، لعنهم‌الله.              

........و ادامه  دارد

بر گرفته از وبلاگ با ولایت تا شهادت

.................................................................................. 

....................................................................................

بحث ضرورت ولایت فقیه( شماره 13)

 بحث ضرورت ولایت فقیه( شماره 13)  

 

خلاصه سه قسمت پیش ،از سلسله بحثهای حضرت آیه الله مصباح یزدی

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم  -  فقط یک نظام اسلامی

خدای متعال را شکر می‌کنم که توفیق عنایت فرمود تا در جمع شما عزیزان شرکت کنم و از نورانیت‌تان بهره ببرم. بحث ولایت‌فقیه یک بحث اسلامی، فقهی و دارای بعد کلامی است . امروز در جهان فقط یک نظام اسلامی داریم؛ البته اسم اسلامی جاهای دیگری هم هستولی اقرب به اسلام ، فقط ایران است ،

. ولایت‌فقیه، ترکیبی است از دو کلمه ولایت و فقیه، ولایت یعنی‌چه،  این‌که می‌گوییم این ولایت برای فقیه است به چه معناست؟1. ولایت به معنای محبت در مقابل عداوت -2-«ولی» به معنای ناصر -3- در موارد بسیاری هم در معنایی که تقریبا معادل حکومت است، به کار می‌رود. معنای ولایت‌فقیه را همة‌ ما می‌دانیم یعنی‌چه. در ولایت‌فقیه نه صحبت از محبت است و این‌که فقیه را باید دوست داشت ،  و نه صحبت از نصرت؛ یعنی فقیه شما را نصرت می‌کند .  حکومت لازمه زندگی اجتماعی . یک موضوع پیش همة اقوام و عقلای عالم مطرح بوده و هست و خواهد بود و آن این‌که وقتی جامعه تشکیل شد، مردمی دور هم زندگی کردند، نیازی ایجاد می‌شود که یک نهادی باید آن را برطرف کند  . برای این‌که این نیاز برطرف بشود دو چیز لازم است: اول این‌که مقرراتی باشد. که برای رفع اختلافات، آن مقررات را معتبر بدانند دوم  غیر از کسی که این قانون و مقررات را وضع می‌کند کسی هم نیاز است که آن قانون را تحمیل کند یعنی متخلف را وادار کند که بپذیرد؛ والا مشکل حل نمی‌شود.  پس یکی وضع قانون ،  دوم اجرای قانون. . این را امروز در فرهنگ عمومی ما حکومت می‌گویند.حکومت اسلامی حکومتی است توأم با محبت، معنای ولایت یعنی حکومت. ولایة الفقیه یعنی فقیه این حق را دارد که حکم حکومتی صادر کند، حکم ولایی صادر کند و اطاعت آن حکمش برای مردم واجب است.

 

 قسمت چهارم :  بحث ضرورت ولایت فقیه از دیدگاه  

آیه الله مصباح یزدی

معنای فقیه
«فقیه» یعنی‌چه؟ منظور از فقاهت این است که کسی در فهم مسایل شرعی و احکام الهی تخصص داشته باشد. این را از کجا می‌فهمیم؟ غیر از همه جهات دیگر، واژه مشبهه که در اینجا دلالت بر ثبوت می‌کند این معنا را می‌رساند، ولی صرفاً یک اصطلاح است مثل این‌که ما به کسی طبیب می‌گوییم که تخصص در طبابت دارد. به کسی مهندس می‌گوییم که تخصص در مسایل هندسه دارد، و همه اوصاف دیگری را که می‌گوییم مشتقاتی است که در کفایه و اصول فقه هم مطرح شده است که گاهی مشتقات را درباره حرفه و ملکه به کار می‌بریم. یکی از مواردش هم همین جاست. فقیه یعنی «من له ملکة الفقاهة» فقاهت هم یعنی درک مسایل شرعی از راه ادلة‌ معتبر آن.
اما این‌که فقیه، ولایت دارد یعنی‌چه؟ آیا این مسأله در اسلام به عنوان یک حکم اصلی مثل وجوب نماز و سایر مسایل یا‌ احکام عبادی یا احکام غیرعبادی آمده است و ما چیزی هم به نام ولایة الفقیه داریم یا نه؟ آیا معنایش این است که هر فقیهی ولایت دارد؟ آیا بدین معنا است که فقاهت شرط لازم است و معنایش این نیست که شرط کافی هم باشد؟ یعنی غیر از فقیه کسی ولایت ندارد؟ این سئوالات وقتی پاسخ داده می‌شود که ما لسان روایات را درباره ولایت‌فقیه و از آنچه دلالت اعتباریه می‌کنند مثل مقبولة عمربن حنظله و مرفوعة ابوخدیجه و امثال این‌ها را بررسی کنیم آن وقت می‌توانیم بفهمیم که این یعنی‌چه. اجمالا به عنوان مصادره و به عنوان یک تعریف ابتدایی مطرح می‌کنیم تا بعد ان‌شاءالله اثباتش کنیم.

معنای ولایت‌فقیه
ولایت‌فقیه یعنی این‌که در شرایطی که حکومت امام معصوم عملاً میسر نیست و مردم دسترسی به امام معصوم ندارند و نمی‌توانند نیازهای حکومتی‌شان را به وسیلة او مرتفع کنند خدا یک بدلی برایش قرار داده است. اگر اشکالی به نظر نرسد بگویید بدل اضطراری. منتها بدلی که خود شارع تعیین کرده است. مثل این‌که فرموده است وضو و غسل بر شما لازم است اما اگر نتوانستید، تیمم کنید. تیمم، حکم شرعی است اما بدل از یک حکم اصلی دیگر است. آن‌چه از اول شارع مقدس برای حفظ نظام تشریع فرموده، جلوگیری از اختلال نظام، جلوگیری از هرج و مرج، و سایر مسایلی است که بر حکومتِ حق مترتب می‌شود. اما خداوند متعال می‌دانسته است که انسان‌ها همیشه تن به حکومت معصوم نمی‌دهند. همان‌هایی که سال‌ها پای منبر پیغمبر بودند با این‌که هفتاد روز قبل از وفاتش جانشین‌اش را معین کرد و فرمود: «هذا علی مولاه» بعد از هفتاد روز یادشان رفت. حالا یا ذهنا یادشان رفت یا عملا یادشان رفت و به فراموشی سپردند. چه کسانی؟ همین اصحاب بدر و حنین، نه کفار. آدمیزاد این‌گونه است. خدا می‌دانست بناست این‌گونه بشود. با این‌که دوازده معصومی که یک موی سر هر کدام‌شان به عالمی می‌ارزد خدا این‌ها را برای حکومت مردم تعیین کرد، اما می‌دانست که مردم زیر بار نمی‌روند. حالا که این‌چنین می‌شود، قهر کند و بفرماید من چند سالی برایتان، حکومت علی را قرار دادم بعدش دیگر هیچ! ول کنید بروید گم شوید؟ این از رحمت خدا به دور است؛ البته من در مقام اثبات نیستم و فقط می‌خواهم آن تعریف را اجمالا عرض کنم. این‌ها زمینه است برای بیان این تعریف.
ولایت‌فقیه یعنی یک حکم دست دوم؛ بدل اضطراری از حکم دیگری که شارع آن را ابتدا برای تنظیم امور جامعه و حفظ نظام جامعه و تأمین مصالح اجتماعی تعیین فرموده بود. تکوینا هم مصداق آن را خلق کرده بود تا دوازده نفر پشت سر هم یکی پس از دیگری بتوانند متصدی این حکومت بشوند. این‌ها را آفریده بود. حکم شرعی‌اش را هم تعیین کرده بود اما می‌دانست که عمل نمی‌شود. باز هم خدای متعال از فضل و رحمت خودش آمد یک حکم بدلی هم قرار داد. فرمود حالا که معصوم زندانی می‌شود تبعید می‌شود یا در حالت تقیه است، مردم نمی‌توانند از او استفاده کنند. می‌دانید بهترین زمان‌هایی که مردم از ائمه استفاده کردند زمان امام باقر و امام صادق سلام‌الله‌علیهما بود، اما می‌دانید چه‌طور بود؟ بسیاری از اوقات شیعه‌ها وقتی می‌خواستند سئوالی از امام بپرسند باید به عنوان یک دست‌فروش بروند در کوچه داد بزنند. به بهانة‌ تخم‌مرغ فروختن، سبزی فروختن، خیار فروختن بروند در خانه امام صادق (ع) و از ایشان مسأله بپرسند. تازه عصر این دو امام بهترین زمان‌ها بود. حتی در چنین زمانی که‌ امام زنده است، ظاهرا زندان هم نیست، کرسی درس هم دارد و هزاران نفر از شهرهای اطراف می‌آیند از محضرش استفاده می‌کنند، آن کسی که در شهرهای دور زندگی می‌کند، فرض کنید در خراسان آن روز، فاصله را نسبت به مدینه حساب کنید که باید با شتر این مسافت را طی کنند شاید یک سال طول می‌کشید که از خراسان به مدینه بروند. برای این فرد اگر مشکلی پیش می‌آمد باید چه کار کند؟ مسائل اجتماعی، سیاسی را که ایجاب می‌کرد به حکومت مراجعه کند نزد چه کسی برود؟ در میان مردم اگر اختلافی پیدا شد چه کنند؟ این‌جا فرمودند ولایت‌فقیه معتبر است؛ یعنی کسی که جای امام باشد به عنوان یک بدل اضطراری. چنین فردی همه مصالح امام را نمی‌تواند تأمین کند چون امام معصوم است و اشتباه نمی‌کند، از چیزی غفلت نمی‌کند؛ او نباید بگوید فیه تردد،‌ الاشبه کذا، الاقوی کذا؛ او حکم واقعی خدا را می‌داند. تحت تاثیر عوامل دیگری هم واقع نمی‌شود، اما همه مردم که به او دسترسی ندارند و نمی‌توانند نیازشان را به وسیلة او تأمین کنند. پس اسلام دست از حکومتش بکشد؟! یعنی این ‌شأن از زندگی اجتماعی مردم را که شاید بدون شبهه بشود گفت قوی‌ترین بعد زندگی انسان است، رها بشود؟ چون اگر زندگی اجتماعی نباشد معلوم نیست انسان به چه معنای دیگری وجود دارد. یک موجود فردی که در جنگل یا غاری زندگی می‌کند دیگر تحصیل علم یا تعلیم و تعلم، نماز جماعت،‌ جهاد یا... هیچ‌کدام از این‌ها موضوع پیدا نمی‌کند. همه این‌ها به برکت زندگی اجتماعی است و زندگی اجتماعی نیاز به حکومت دارد. آیا امکان دارد شارع بگوید حالا که شما امام معصوم را نپذیرفتید پس رهایتان می‌کنم تا هر کاری که خودتان می‌خواهید، انجام دهید؟ امام فرمود این جور نیست. حتی در زمان حضور امام معصوم اگر دسترسی به امام معصوم نداشتید به فقیه مراجعه کنید. فقیه، بدل اضطراری ماست؛ «والرد علیه کالرد علینا» بعد از آن هم یک جمله‌ای دارد که خیلی تکان‌دهنده است: «و هو علی حد الشرک بالله» ببین چه‌قدر برای امام معصوم مسألة وجود حکومت اهمیت دارد که این قدر پایة ولایت‌فقیه را محکم می‌کند و نمی‌گوید انکارش، می‌گوید ردش -‌که ظاهرا رد عملی منظور است «والرد علیه کالرد علینا و هو علی حد الشرک بالله». ولایت‌فقیه یعنی این. اما آیا غیر از فقاهت شرط دیگری هم دارد یا نه؟ این مسأله‌ای است که بعدا باید به ادلة آن مراجعه کنیم. ببینیم آن ادله‌ای که چنین ولایتی را اثبات می‌کند آیا شرط دیگری هم دارد یا نه، این بستگی به آن ادله دارد.  ..........ادامه دارد

برگرفته از وبلاگ با ولایت تا شهادت 

..................................................................................... 

.....................................................................................

 

بحث ضرورت ولایت فقیه - ( شماره 12)

– بحث ضرورت ولایت فقیه -  شماره 12

خلاصه دو قسمت پیش از سلسله بحثهای حضرت آیه الله مصباح یزدی

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم  -  فقط یک نظام اسلامی

خدای متعال را شکر می‌کنم که توفیق عنایت فرمود تا در جمع شما عزیزان شرکت کنم و از نورانیت‌تان بهره ببرم. بحث ولایت‌فقیه یک بحث اسلامی، فقهی و دارای بعد کلامی است . به‌ویژه این‌که اگر این‌گونه بحث‌ها نباشد تصور می‌شود که اسلام در بُعد مسایل اجتماعی و سیاسی و اداره جامعه حکمی ندارد.

امروز در جهان فقط یک نظام اسلامی داریم؛ البته اسم اسلامی جاهای دیگری هم هستولی اقرب به اسلام ، فقط ایران است ،

بنده معمولا در مباحثی که دارم ابتدا درباره خود واژه‌هایی که در عبارت آن به کار رفته است، بحث می‌کنم. ولایت‌فقیه، ترکیبی است از دو کلمه ولایت و فقیه، اول این سوال را طرح می‌کنم که ولایت یعنی‌چه، و ثانیا این‌که می‌گوییم این ولایت برای فقیه است به چه معناست؟1. ولایت به معنای محبت در مقابل عداوت -2-«ولی» به معنای ناصر -3- در موارد بسیاری هم در معنایی که تقریبا معادل حکومت است، به کار می‌رود. معنای ولایت‌فقیه را همة‌ ما می‌دانیم یعنی‌چه. در ولایت‌فقیه نه صحبت از محبت است و این‌که فقیه را باید دوست داشت ،  و نه صحبت از نصرت؛ یعنی فقیه شما را نصرت می‌کند .    

    قسمت سوم :   حکومت لازمه زندگی اجتماعی

یک موضوع پیش همة اقوام و عقلای عالم مطرح بوده و هست و خواهد بود و آن این‌که وقتی جامعه تشکیل شد، مردمی دور هم زندگی کردند، نیازی ایجاد می‌شود که یک نهادی باید آن را برطرف کند. شخص یا اشخاص و یا هیئتی باید باشد که این نیازها را برطرف کند. انسان‌ها وقتی تنها زندگی می‌کنند این نیازها را ندارند. اگر بنا بود یک انسان باشد؛ یک انسان غارنشین که احتیاجی به تشکیل حکومت، دستگاه قضایی و دستگاه مقننه و مجری احکام و این حرف‌ها نداشت. این یک نفر، حداکثر باید ببیند خدا چه گفته است. حتی راست و دروغ گفتن برایش مطرح نیست. یکی نیست با او حرف بزند تا راست بگوید یا دروغ بگوید. کسی نیست به او ظلم کند یا او به آن فرد ظلم کند؛ زندگی فردی است، اما وقتی چند نفر با هم زندگی می‌کنند روابطی میان این‌ها به وجود می‌آید که این روابط، نیازهایی را ایجاب می‌کند. این نیازها غیر از خوردن و آشامیدن فردی یا غیر از آن نیازی است که انسان به خدا دارد و یا باید خدا را عبادت کند. در زندگی اجتماعی نیازهای دیگری بین انسان‌ها با همدیگر پدید می‌آید و تزاحماتی برایشان اتفاق می‌افتد، حتی در این‌که میوه‌ای را از درختی بخورند؛ این می‌خواهد بگیرد آن هم می‌خواهد بگیرد، دعوا بین‌شان اتفاق می‌افتد. زمینی را کسی تصرف کرده و در آن نشسته، دیگری می‌گوید بلند شو من می‌خواهم بنشینم. این برای یک زندگی دو نفره است چه برسد به روابط پیچیده‌ای که امروز می‌بینید. هر روز هم یک نوع رابطة‌ جدیدی پدید می‌آید، قرارداد می‌شود و قانون برایش جعل می‌کنند، کنوانسیون درست می‌کنند. این در روابط اجتماعی و لازمة زندگی اجتماعی است. این روابط، نیازهایی را ایجاب می‌کند؛ پس غیر از خود افراد ـ از آن جهتی که یک فرد است ـ باید کسی باشد که این نیاز را تأمین کند. اول این‌که اگر اختلافی بین این‌ها پیدا شد بتواند حل کند. بدین معنا که هرچه این گفت برای هر دو اعتبار داشته باشد؛ مقید باشند که قضاوت او را بپذیرند. مقرراتی برای زندگی‌شان لازم است. این‌که دو نفر را می‌گوییم، دو نفر فرضی است والا اجتماعات، معمولا از میلیون هم تجاوز می‌کند. میلیون‌ها انسان وقتی با هم زندگی می‌کنند طبعا اختلافاتی میان‌شان پدید می‌آید. هیچ جامعه‌ای نیست که اختلافی بین‌شان نباشد. چنین جامعه‌ای در عالم وجود نداشته است و نمی‌شود پیش‌بینی کرد که روزی هم چنین جامعه‌ای به وجود بیاید. ان‌شاءالله همه ما زنده باشیم و زمان ظهور حضرت ولی‌عصر عجل‌الله‌‌فرجه‌الشریف را ببینیم؛ چون بی‌تردید زمان حکومت ایشان حق کسی پایمال نمی‌شود. اگر کسی ظلم کرد مجازاتش می‌کنند، اما این‌که اصلا هیچ ظلمی به هیچ‌کس نشود، هیچ اختلافی بین دو نفر پیدا نشود چنین چیزی معلوم نیست در این عالم اتفاق بیفتد. اصلاً زندگی آدمیزاد همین است. این تزاحمات هست و ناچار منشأ اختلافاتی می‌شود.
برای این‌که این نیاز برطرف بشود دو چیز لازم است: اول این‌که مقرراتی باشد که برای رفع اختلافات، آن مقررات را معتبر بدانند، ولی وجود خود این مقررات همیشه کارساز نیست؛ فرض کنید اگر اموال‌تان با هم مخلوط شد و نمی‌دانید چه قدر مال این بود و چه قدر مال آن، مثلا قرعه بیندازند. این قانون، اما عملا ممکن است که طرفین راضی نشوند و حتی با این‌که قانون را قبول دارند خودشان به آن عمل نکنند. نباید آدم به همسایه‌اش تجاوز کند، اما در عمل با این‌که این قانون را هم پذیرفته است، چنین می‌کند. غیر از کسی که این قانون و مقررات را وضع می‌کند کسی هم نیاز است که آن قانون را تحمیل کند یعنی متخلف را وادار کند که بپذیرد؛ والا مشکل حل نمی‌شود. شما یک کتاب قانون بزرگ بنویسید همه جزئیات هم در آن باشد، اما کسانی عمل نمی‌کنند. تجربه نشان داده است که همیشه عمل به قانون نخواهد شد؛ پس برای این‌که در جامعه نظم باشد، هرج و مرج نشود و فساد پدید نیاید و به تعبیر خودمان، اختلال نظام لازم نیاید، لازم است غیر از قانون، یک مجری قانون با قدرت اجرایی هم وجود داشته باشد. اسم این حکومت است؛ چیزی که دو عنصر در آن باشد یکی وضع قانون یکی اجرای قانون. این را امروز در فرهنگ عمومی ما حکومت می‌گویند. در کتاب‌های فلسفه سیاست و کتاب‌های سیاست هم اسم آن را حکومت می‌گویند.

ولایت به‌معنای حکومت

در فرهنگ شیعی آن چه در کلمات اهل‌بیت شایع‌تر است این ماده ولایت است. چرا این واژه را انتخاب کرده‌اند؟ گفته‌اند نکته‌هایی در خود این مفهوم هست که این واژه را مناسب‌تر قرار داده است. بعضی گفته‌اند برای این‌که لازمه‌اش یک نوع محبت است یعنی می‌خواهد بگوید حکومت اسلامی حکومتی است توأم با محبت. این نکته اگرچه نادرست نیست اما معنای ولایت یعنی حکومت، همین. در موارد دیگر هم به کار رفته، معانی دیگر هم دارد اما این‌جا و در بحث‌های سیاسی و کتاب‌های فقهی وقتی از «ولایة الفقیه» سخن می‌گوییم یعنی حکومت. عینا یعنی حکومت، و معانی دیگری که دارد در این کاربرد مورد توجه نیست. مثلاً ما در فرهنگ دینی‌مان واژه «ولایت تکوینی» داریم. آیا ولایت تکوینی یعنی حکومت؟! خیر، هیچ ربطی به حکومت ندارد؛ قدرت تصرف تکوینی در امور عالم بر خلاف مجاری طبیعی آن را ولایت تکوینی می‌گویند. چیزی که لازمه‌اش کرامت و معجزات و این دست امور است. پس ولایت به این معنا هم هست اما این محل بحث ما نیست. در بحث‌های سیاسی، اجتماعی و فقهی منظور ما نیست. ولایت تکوینی یک مسأله‌ای است تقریبا عرفانی. نه جای بحث آن در فقه است و نه با این بحث‌ها ارتباطی دارد. ولایة الفقیه یعنی حکومة الفقیه. ولایت در موارد دیگری که استعمال می‌شود و به هر معنایی که بیاید، ارتباطی با این بحث ندارد، اما کسانی که می‌خواهند مغالطه کنند یا به هرحال قصور دارند یا معلوماتشان کم است، قاطی می‌کنند. می‌گویند وقتی شما می‌گویید فقیه ولایت دارد یعنی ولایت تکوینی دارد؛ در حالی که ولایت تکوینی یک قدرت نفسانی روحانی است و اصلا ربطی به تشریعیات و به قانون ندارد. حکومت یعنی ، چه کسی حق قانون‌گذاری و حق اجرای قانون دارد و رأی چه کسی قانونا معتبر است. حالا یک نفر باشد یا یک نهاد هزار نفری یا میلیونی باشد. بحث ما در اصل واژة‌ ولایت است؛ بنابراین شبهه‌هایی که دارند درباره این‌که شما وقتی می‌گویید هر چه امام معصوم دارد ولی‌فقیه هم دارد،‌ پس یعنی فقیه ولایت تکوینی هم دارد، اصلا مسأله تکوینیات در این‌جا مطرح نیست؛ فضای تشریع و اعتباریات است. یعنی چه کسی قانونا حق دارد فرمان بدهد و قانونا مردم باید فرمان او را اطاعت کنند. صحبت مسایل تکوینی نیست. هر معنای دیگری هم ولایت داشته باشد، ربطی به این معنا ندارد.
فرض کنید یکی از معانی ولایت اهل‌بیت، محبت است، آیا عشق به رهبر نیز واجب شرعی است؟ این‌که باید او را به عنوان یک مؤمن یا افضل مؤمنین دوست بداریم، حرف دیگری است و ربطی به ولایت‌فقیه که در فقه و مسائل اجتماعی و سیاسی مطرح می‌شود، ندارد. بله او را باید دوست بداریم چون افضل مومنین است و بیشترین حق را بر همة‌ مومنین دارد. درست است اما این مسأله، مسأله اخلاقی است.
ولایة الفقیه یعنی فقیه این حق را دارد که حکم حکومتی صادر کند، حکم ولایی صادر کند و اطاعت آن حکمش برای مردم واجب است. حالا دلیلش چیست؟ علت این‌که این حق برای او و این تکلیف بر مردم ثابت می‌شود، چیست؟ آن را بعد باید بحث بکنیم که منشأ ولایت‌فقیه از کجاست و اعتبارش از کجاست و چه لوازمی دارد. پس نکتة اول این است که ولایت یعنی حکومت. حکومت یعنی‌چه؟ یعنی همان نهادی که برای زندگی اجتماعی و برای پرهیز از هرج و مرج و حفظ امنیت جامعه لازم است .

ادامه دارد.... 

بر گرفته از وبلاگ با ولایت تا شهادت 

//////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////// 

.........................................................................................................................

جمال محمد (ص)

طلوع محمد ص  

زمین و آسمان «مکه‏» آن شب نور باران بود و موج عطر گل در پرنیان باد مى‏پیچید امید زندگى در جان موجودات مى‏جوشید هوا آغشته با عطر شفا بخش بهاران بود شبى مرموز و رؤیایى به شهر«مکه‏» مهد پاکجانان دختر مهتاب مى‏خندید شبانگه ساحت «ام القرى‏» در خواب مى‏خندید زباغ آسمان نیلگون صاف و مهتابى دمادم بس ستاره مى‏شکفت و آسمان پولک نشان مى‏شد صداى حمد و تهلیل شباویزان خوش آهنگ به سوى کهکشان مى‏شد

دل سیاره‏ها در آسمان حال تپیدن داشت و دست باغبان آفرینش در چنان حالت سر 

 «گل آفریدن‏» داشت.

«جمال محمدص» 

ماه فرو ماند از جمال محمد سرو نباشد به اعتدال محمد

قدر فلک را کمال و منزلتى نیست در نظر قدر با کمال محمد

وعده دیدار هر کسى به قیامت لیله اسرى، شب وصال محمد

آدم و نوح و خلیل و موسى و عیسى آمده مجموع، در ظلال محمد

عرصه گیتى مجال همت او نیست روز قیامت نگر، مجال محمد

و آن همه پیرایه بسته جنت فردوس بو که قبولش کند، بلال محمد

همچو زمین خواهد آسمان که بیفتد تا بدهد بوسه بر نعال محمد

شمس و قمر در زمین حشر نتابد پیش دو ابروى چون هلال محمد

چشم مرا، تا به خواب دید جمالش خواب نمى‏گیرد از خیال محمد

«سعدى‏» اگر عاشقى کنى و جوانى عشق محمد بس است و آل محمد

بر گرفته از سایت حوزه دات نت  

////////////////////////////