امام جعفر صادق علیه السلام از پدرش روایت کرده که فرمود:
ماییم اهل بیت و شجره نبوت و آورنده کتاب آسمانى ، فرشتگان در منزل ما رفت و
آمد مى کنند و ماییم خانه رحمت و معدن علم وکمال
///////////////////////////////////////////////////////////////////////////////
دوستى اهل بیت علیهم السلام واجب است :
زمخشرى و فخر رازى خود راوى روایتى در موضوع ولاى محبت هستند، فخر رازى از زمخشرى نقل مى کند که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
من مات على حب آل محمد مات شهیدا الا و من مات على حب ال محمد مات مغفورا له ، الا و من مات على آل محمد مات تابتا، الا و من مات على حب آل محمد مات مومنا مستکمل الایمان .
هر کس بر دوستى آل محمد مرد شهید مرده است ، هر کس بر دوستى آل محمد مرد آمرزیده است هر کس بر دوستى آل محمد مرد توبه کار مرده است هر کس بر دوستى آل محمد مرد مومن و کامل ایمان مرده است .
//////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////
حوزه علمیه اهل بیت علیهم السلام
فتنه اخیر 25 بهمن را محکوم
می کند و خواستار به
کیفر رساندن سران فتنه می باشد
بحث ضرورت ولایت فقیه - شماره 11)
خدای متعال را شکر میکنم که توفیق عنایت فرمود تا در جمع شما عزیزان شرکت کنم و از نورانیتتان بهره ببرم. بحث ولایتفقیه یک بحث اسلامی، فقهی و دارای بعد کلامی است . بهویژه اینکه اگر اینگونه بحثها نباشد تصور میشود که اسلام در بُعد مسایل اجتماعی و سیاسی و اداره جامعه حکمی ندارد.
امروز در جهان فقط یک نظام اسلامی داریم؛ البته اسم اسلامی جاهای دیگری هم هستولی اقرب به اسلام ، فقط ایران است ، و این موهبتی است که خداوند متعال در این دوران به برکت خون صدها هزار شهید و مجاهدات هزاران مجاهد فی سبیلالله نصیب این مردم کرده است
این نظام با این عظمتی که دارد با مسأله ولایتفقیه گره خورده است. دنیا هم این نظام را به عنوان نظام ولایتفقیه میشناسد و همه هم میدانیم که اگر ولایتفقیه از این نظام و از این قانون اساسی حذف شود چیزی به نام نظام اسلامی باقی نخواهد ماند؛
از همینرو خدا را شکر میکنم که توفیقم داد به اندازه ظرفیت ناچیز خودم آبی بر آتش این فتنهها بریزم؛
بحث ضرورت ولایت فقیه - شماره 11)
معنا و مبنای ولایت فقیه –
از سلسله نشستهای تبیین علمی ولایتفقیه ـقم ـ مدرسه علمیه فیضیه ـ
بنده معمولا در مباحثی که دارم ابتدا درباره خود واژههایی که در عبارت آن به کار رفته است، بحث میکنم. ولایتفقیه، ترکیبی است از دو کلمه ولایت و فقیه، اول این سوال را طرح میکنم که ولایت یعنیچه، و ثانیا اینکه میگوییم این ولایت برای فقیه است به چه معناست؟
کمابیش معنای آن روشن است اما در بحثهای علمی، سؤالات دقیقی مطرح میشود که قبلا به ذهن نمیآمد. ولایت، یک کلمه عربی است و باید معنایش را از کتب لغت عربی پیدا کرد، اما همانطور که میدانید کتابهای لغت معمولا موارد استعمال را ذکر میکنند و نمیگویند که این معنای حقیقیاش چیست، معنای مجازیاش چیست، مشترک لفظی است یا مشترک معنوی، منقول است یا مرتجل. این مباحث معمولا در کتابهای لغت بیان نمیشود. وقتی هم یک لفظ چند تا کاربرد دارد آن را مثل مشترک لفظی بیان میکنند که این چند تا معنا دارد. درباره ولایت هم در کتابهای لغت چند معنا ذکر شده است. کاربردهایش هم در قرآن کریم و در روایات بسیار متفاوت است. شما اگر آیاتی را ببینید که کلمه ولایت و مشتقات آن مثل ولی، اولیاء، مولی و والی در آن هست، پیدا کردن یک معنای جامع بین همة آنها کار مشکلی است. برخورد ادبا نیز با این موارد که برای یک واژه چند معنا در کتابهای لغت آمده، متفاوت است. بعضیها دوست دارند همه این معانی را تا آنجا که ممکن است، به یک معنا برگردانند. میگویند همة اینها از یک ریشه و یک معناست و مصادیق متفاوتی دارد.
حضرت آیه الله در ادامه فرموده اند : در بسیاری از واژهها اگر ما بخواهیم معنای حقیقی مورد استعمال را درست بفهمیم، کافی نیست که ریشة لغت را بررسی کنیم و بگوییم همه اینها به یک چیز برمیگردد و اصل کلمه این بوده است. پس یک مشترک معنوی است.
بحث ما سر کلمه ولایت بود. ولایت یعنیچه؟ موارد استعمال را که شما در کتاب لغت میبینید پنج یا شش معنا و گاهی بیشتر ذکر شده است:1. ولایت به معنای محبت در مقابل عداوت؛ در دعاها و زیارتها این دو واژه در مقابل هم به کار رفته است «...اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ...»5 پیداست این
«موالاة» مقابل «معاداة» است؛ «وَلِیٌّ لِمَنْ وَالَاکُمْ وَ عَدُوٌّ
لِمَنْ عَادَاکُم» دوست در برابر دشمن، این ولایت به معنای محبت است.
2. در بعضی جاها گفتهاند «ولی» به معنای ناصر است. بهویژه در جاهایی که عقد ولایت با قومی میبندند که اگر جنگی رخ داد، کمکشان کنند و آنها ولی این قوم میشوند یعنی باید نصرتشان کنند.
3. در موارد بسیاری هم در معنایی که تقریبا معادل حکومت است، به کار میرود.
موارد زیاد دیگری هم هست که من الان نمیخواهم همهاش را بگویم. لزومی هم نداشت همه را نام ببریم. فقط باید بدانیم که ولایت، معانی متعددی دارد. درباره این واژه یک کار این است که بگوییم همه اینها به یک اصل برمیگردد و آن اصل ولِی، ماده واو، لام و یاء است بدین معنا که دو چیز چنان در کنار هم و نزدیک هم قرار بگیرند که چیز اجنبیای بین آنها حایل نباشد. «ولی، یلی» هم که به کار میبریم «هذا یلی ذلک» یعنی این بلافاصله پشتسر آن واقع میشود. میگویند این وارد شد و «ولیه فلان» یا «یلیه فلان» یعنی بلافاصله بعدش آن یکی میآید. «موالاه» هم از همین معناست. موالات که در عبادات شرط است و گفتهاند اجزای وضو باید موالات داشته باشد یعنی اینکه پشت سر هم بیاید و چیزی بین آنها فاصله نشود. گفتهاند اصل واژه ولایت به این معناست. دو نفر هم که خیلی با هم دوست هستند، خیلی به هم نزدیک میشوند، این همان نزدیک بودن است که چیزی بینشان فاصله نمیاندازد. کسی هم که دیگری را نصرت میکند همینطور. بعضی سعی کردهاند که همة این واژهها را برگردانند به یک معنا؛ یعنی دو چیز با هم نزدیک باشند، پشتسر هم قرار بگیرند، و چیزی بینشان حایل نشود. در تفسیر المیزان هم مرحوم علامه طباطبایی رضواناللهعلیه در مواردی روی همین مطلب تکیه کرده است که اصل ولایت یعنی اتصال دو شیء به صورتی که اجنبی بینشان قرار نگیرد. این کار ادیبانه و لغتشناسانهای است که بسیار هم ارزشمند است.
این کار ادیبانه و لغتشناسانهای است که بسیار هم ارزشمند است، اما آیا این معنا میتواند به ما بگوید وقتی میگویند «ولایتنا اهلالبیت» بفهمیم یعنیچه؟ یعنی ما با اهلبیت آنچنان کنار هم قرار بگیریم که بین ما حایلی نباشد! همهجا همینگونه است؟
درباره مسأله ولایتفقیه نیز وقتی که میخواهیم ولایت را معنا کنیم آیا باید این راههای پر پیچ و خم را طی کنیم تا بفهمیم کلمة ولایت در اینجا یعنیچه یا راه دیگری وجود دارد؟
. بنده این «میکروفن» را مثال میزنم. وقتی میپرسم «میکروفن» یعنیچه؟ اصل آن چه بوده است؟ کلمه میکرو اینجا چه معنایی دارد؟ فن یعنیچه؟ این ترکیب چه معنایی را میرساند؟ اما وقتی معنی میکروفن را میدانم، دیگر آنچنان لزومی ندارد که درباره لفظ آن تحقیق کنم.
معنای ولایتفقیه را همة ما میدانیم یعنیچه. در ولایتفقیه نه صحبت از محبت است و اینکه فقیه را باید دوست داشت ، و نه صحبت از نصرت؛ یعنی فقیه شما را نصرت میکند .
ادامه دارد ....
بر گرفته از وبلاگ : « با ولایت تا شهادت»
............................................................................................................................................................................
//////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////
خاور میانه بدون آمریکا
از سخنرانی دکتر احمدی نژاد در راهپیمایی 22 بهمن 1389
رئیس قوه مجریه گفت: من به شما اطمینان می دهم علیرغم همه طراحی های پیچیده و شیطانی ، به فضل الهی و ایستادگی ملت ها به زودی خاورمیانه جدید اما بدون آمریکا و رژیم صهیونیستی محقق خواهد شد و مستکبران در آن خاورمیانه هیچ جایی نخواهند داشت.
......................................................................................................
/////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////
عرض تسلیت به مناسبت شهادت یازدهمین اختر تابناک حق و حقیقت
از سخنان امام حسن عسگری علیه السلام :
در پاسخ به نامه ی یکی از شیعیانش که اختلاف میان شیعیان را به استحضار ایشان رسانده بود ، مرقوم فرموده : براستی خدا با خردمند گفتگو دارد و مردم در باره ی من سه گروه شده اند :
یک گروه بینا به راه نجات و چنگ در زننده به حق و آویخته به شاخه ی حقیقت و هیچ شک و تردیدی ( در دل) ندارند و جز من پناهی برای خود نجویند .
گروه دیگر ،حق را از حق شناسان به دست نیاورده اند و مانند دریانوردان هنگام موج یه حرکت در آیند و هنگام سکون دریا آرام گیرند .
و گروهی هم تحت سلطه ی شیطانند و کارشان رد ّبر اهل حق و دفع حق به باطل است که آن نیز به خاطر آن حسدی است که در دل خود دارند .
پس آن کس را که به راست و چپ می رود واگذار ، زیرا اگر چوپان بخواهد گوسفندان خود را گرد آورد با کمترین تلاشی آن کار را انجام می دهد .
از افشای اسرار و ریاست جویی پرهیز کن که این دو مایه ی نابودی است .
برنامه های دهه فجر سال 1389 که در حوزه اهل بیت علیهم السلام بر قرار بود :
1- فضا سازی حوزه به مناسبت دهه فجر
2- نمایشگاه حجاب با موضوع « سیر تنزلی حجاب و سیر تعالی حجاب »
3- بازدید از کاخ گلستان
4- مسابقه بزرگ دهه فجر
5- مراسمی تحت عنوان برنامه های دهه فجر :
- تلاوتی چند از آیات کلام الله مجید توسط یکی از طلاب بسیجی حوزه
- سرود انقلاب اسلامی
- سخنرانی توسط مسئول سیاسی حوزه ( پیرامون تحلیل اوضاع اخیر در مصر و تونس و ....)
- اهداء جوایزی به برندگان مسابقه بزرگ دهه فجر
- بازدید از نمایشگاه
- پذیرایی
6- ندای الله اکبر همراه با ملت مسلمان و پیرو خط رهبری در شب 22 بهمن 1389
7- راهپیمایی همگام با ملت شهید پرور و ولایی ، در روز 22 بهمن 1389
22 بهمن بر فجر آفرینان مبارک
۲۲ بهمن تجلی بصیرت
22 بهمن شکوه حضور
22بهمن روز وحدت همیشگی
/ تبیین علمی ولایت فقیهه اول: معنا و مبنای ولایت فقیه
معنا و مبنای ولایت فقیه - از سلسله نشستهای تبیین علمی ولایتفقیه ـقم ـ مدرسه علمیه فیضیه ـ 23/01/89
خدای متعال را شکر میکنم که توفیق عنایت فرمود تا در جمع شما عزیزان شرکت کنم و از نورانیتتان بهره ببرم.
بحث ولایتفقیه یک بحث اسلامی، فقهی و دارای بعد کلامی است و تحقیق درباره آن ارزش فوقالعادهای دارد بهویژه اینکه اگر اینگونه بحثها نباشد تصور میشود که اسلام در بُعد مسایل اجتماعی و سیاسی و اداره جامعه حکمی ندارد. اثبات مسأله ولایتفقیه و اینکه یک حکم اسلامی است میتواند جوابگوی این شبههها باشد که الحمدلله این مسأله به برکت اهلبیت صلواتاللهعلیهماجمعین برای ما ثابت شده است و در دسترس دیگران نیز قرار گرفته است.
افزون بر همه اینها نکته دیگری هم که دوست دارم توجه عزیزان به آن جلب شود، این است که امروز در جهان فقط یک نظام اسلامی داریم؛ البته اسم اسلامی جاهای دیگری هم هست حتی به عنوان جمهوری اسلامی چند کشور دیگر هم هستند مثل جمهوری اسلامی پاکستان، جمهوری اسلامی موریتانی، اما آنکه واقعا نظام اسلامی باشد و اقرب به اسلام، فقط ایران است، و این موهبتی است که خداوند متعال در این دوران به برکت خون صدها هزار شهید و مجاهدات هزاران مجاهد فی سبیلالله نصیب این مردم کرده است و اهمیت و عظمت و برکات آن برای کسی مخفی نیست. این نظام با این عظمتی که دارد و با این برکاتی که خدای متعال در آن قرار داده است با مسأله ولایتفقیه گره خورده است. دنیا هم این نظام را به عنوان نظام ولایتفقیه میشناسد و همه هم میدانیم که اگر ولایتفقیه از این نظام و از این قانون اساسی حذف شود چیزی به نام نظام اسلامی باقی نخواهد ماند؛
بنابراین، دوست دارم این جمله را به خاطر بسپارید که تلاش برای تبیین مسأله ولایتفقیه و تقویت عملی آن، در واقع خدمت به حفظ و بقای اسلام در عالم است، و متقابلا هرگونه تلاشی که به هر دلیلی انجام بگیرد تا در نظریة ولایتفقیه خدشه کند یا عملا موجب تضعیف آن شود چنین کاری در حقیقت مثل تیشه زدن به پایههای بنای اسلام در این عالم است. این مسأله با دیگر مسایل تفاوت بسیار دارد؛ از همینرو خدا را شکر میکنم که توفیقم داد به اندازه ظرفیت ناچیز خودم آبی بر آتش این فتنهها بریزم؛ البته خدا خود حافظ این نظام و ارزشهای اسلام و انقلاب خواهد بود و طبعا بحث مستوفی درباره این موضوع کار یکی دو جلسه نیست .
«بر گرفته از : وبلاگ با ولایت تا شهادت»
ادامه دارد ....
بحث ضرورت ولایت فقیه(شماره 9)
درقسمت اول و دوم ، ولایت فقیه از دیدگاه امام خمینی (قدس سره) دیدیم که امام فرموده بودند : «ولایت فقیه » از موضوعاتی است که تصور آنها موجب تصدیق می شود و چندان به برهان احتیاج ندارد. ما معتقد به ولایت هستیم و معتقد یم پیغمبر (ص) باید خلیفه تعیین کند و نعیین هم کرده است . آیا تعیین خلیفه برای « بیان احکام » است ؟ ما خلیفه می خواهیم تا «اجرای قوانین» کند . قانون مجری لازم دارد . اینجاست که تشکیل حکومت و بر قراری دستگاه اجرا لازم می آید . اعتقاد به ضرورت تشکیل حکومت و بر قراری دستگاه اجرا و اداره ، جزئی از ولایت است. بدیهی است که ضرورت اجرای احکام که تشکیل حکومت رسول اکرم (ص) را لازم آورده منحصر و محدود به آن زمان نیست و پس از رحلت نیز ادامه دارد . مالیاتهایی که اسلام مقرر داشته و طرح بودجه ای که ریخته نشان میدهد تنها برای رمق فقرا و سادات فقیر نیست ، بلکه برای تشکیل حکومت و تأمین مخارج ضروری یک دولت بزرگ است. علمای اسلام موظفند با انحصار طلبی و استفاده های نا مشروع ستمگران مبارزه کنند
(قسمت سوم ) شرایط زمامدار : شرایطی که برای زمامدار ضروری است مستقیما ً ناشی از طبیعت طرز حکومت اسلامی است. پس از شرایط عامه مثل عقل و تدبیر ، دو شرط اساسی وجود دارد که عبارتند از : 1- علم به قانون 2- عدالت
1- چون حکومت اسلام قانون است برای زمامدار علم به قوانین لازم می باشد چنانکه در روایت آمده است . منتها حاکم باید افضلیت علمی داشته باشد . ائمه ما برای امامت خودشان به همین مطلب استدلال کردند که امام باید فضل بر دیگران داشته باشد .اشکالاتی هم که علماء شیعه بر دیگران نموده اند در همین بوده که فلان حکم را از خلیفه پرسیدند ، نتوانست جواب بگوید ، پس لایق خلافت و امامت نیست ، فلان کار را بر خلاف احکام اسلام انجام داد پس لایق امامت نیست و ....
2- زمامدار بایستی از کمال اعتقادی و اخلاقی بر خوردار و عادل باشد و دامنش به معاصی آلوده نباشد ." ولا ینال عهدی الظالمین ".
اکنون که شخص معینی از طرف خدای تبارک وتعالی برای احراز امر حکومت در دوره غیبت تعیین نشده است تکلیف چیست ؟ آیا باید اسلام را رها کنیم ؟ دیگر اسلام نمی خواهیم ؟ اسلام فقط برای دویست سال بود ؟ یا این که اسلام تکلیف را معین کرده است ولی تکلیف حکومتی نداریم ؟
معنای نداشتن حکومت این است که تمام حدود و ثغور مسلمین از دست برود ؟ و ما با بی حالی دست روی دست بگذاریم که هر کاری می خواهند بکنند ؟ و ما اگر کارهای آنها را امضاء نکنیم رد نمی کنیم آیا باید اینطور باشد ؟ یا این که حکومت لازم است و اگر خدا شخص معینی را برای حکومت در دوره غیبت تعیین نکرده است لکن آن خاصیت حکومتی را که از صدر اسلام تا زمان حضرت صاحب (ع) موجود بود برای بعد ا زغیبت هم قرار داده است ؟
این خاصیت که عبارت از علم به قانون و عدالت باشد در عده بیشماری از فقهای عصر ما موجود است .
اگر فرد لایقی که دارای این دو خصلت باشد بپا خاست و تشکیل حکومت داد همان ولایتی را که حضرت رسول اکرم (ص) در امر اداره جامعه داشت دارا می باشد ، و بر همه مردم لازم است که از او اطاعت کنند .
وقتی می گوییم ولایتی را که رسول اکرم (ص) و ائمه (ع) داشتند بعد از غیبت ، فقیه عادل دارد برای هیچکس این توهم نباید پیدا شود که مقام فقها همان مقام ائمه (ع) و رسول اکرم (ص) است . زیرا اینجا صحبت از مقام نیست ، بلکه صحبت از وظیفه است . ولایت یعنی حکومت و اداره ی کشور و اجرای قو انین شرع مقدس ، یک وظیفه ی سنگین و مهم است ، نه این که برای کسی شأن و مقام غیر عادی بوجود بیاورد و او را از حد انسان عادی بالاتر ببرد.
ولایت فقیه از امور اعتباری عقلانی است ، و واقعیتی جز جعل ندارد ، مانند جعل ( قرار دادن و تعیین ) قیم برای صغار . قیم ملت با قیم صغار از لحاظ وظیفه و موقعیت هیچ فرقی ندارد . مثل این است که امام (ع) کسی را برای حضانت ، حکومت یا منصبی از مناصب تعیین کند . در این موارد معقول نیست که رسول اکرم (ص) و امام با فقیه فرق داشته باشد .
مثلاً یکی از اموری که فقیه ، متصدی ولایت آن است اجرای حدود ( یعنی قانون جزا ی اسلام) است . آیا در اجرای حدود ، بین رسول اکرم و امام و فقیه امتیازی است ؟ یا چون رتبه فقیه پایینتر است باید کمتر بزند ؟ حد زانی که صد تازیانه است اگر رسول اکرم (ص) جاری کند 150 تازیانه می زند و حضرت امیر المؤنین (ع) 100 تازیانه و فقیه 50 تازیانه ؟ آیا اینطور ی است ؟ یا اینکه حاکم ، متصدی قوه اجرائیه است و باید حد خدا را جاری کند ، چه رسول (ص) باشد و چه حضرت امیر المؤمنین (ع) یا نماینده و قاضی آن حضرت در بصره و کوفه و یا فقیه عصر .
لکن فقها « ولی مطلق » نیستند ، که بر همه فقهای زمان خود ولایت داشته باشند و بتوانند فقیه دیگری را عزل یا نصب کنند .
پس از ثبوت این مطلب ، لازم است که فقها اجتماعاً یا انفراداً برای اجرای حدود و حفظ ثغور و نظام ، حکومت شرعی تشکیل دهند . این امر اگر برای کسی امکان داشته باشد واجب عینی است و گرنه واجب کفائی است ، در صورتی هم که ممکن نباشد ساقط نمی شود . زیرا از جانب خدا منصوبند.
ادامه دارد ...
بخش اول: دلایل صلح
الف: از منظر جبهه معاویه :
هدف اصلی معاویه «وصول کم هزینه به هدف» (یعنی همان حکومت) بود؛ زیرا میدانست صاحب اصلی حکومت امام حسن(علیه السلام) است و برای به دست آوردن حکومت باید ـ هر چند در ظاهر ـ صاحب اصلی آن را قانع و متعهد بسا زد و بهترین راه آن صلح بود.
به این ترتیب معاویه از نتایج نگران کننده جنگ که بارها به آن تاکید داشت و عواقب درگیری با فرزند رسول الله که جایگاه معنوی و اعتقادی مهمی میان مردم داشت، در امان میماند.
تاریخ هم نشان میدهد هدف معاویه «سلطه» بود که با صلح بهتر تأمین شد. وی در خطبهاش در نخیله گفت : «من با شما جنگیدم که سلطه خود را بر شما ثابت کنم و این را خدا (با صلح) به من داد و شما ناراضی بودید.» (شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج 4، ص 16.)
در کنار هدف اصلی، وی پنداشته بود کنارهگیری امام حسن از حکومت به نفع او، در افکار عمومی به معنای کنارهگیری از خلافت تلقی خواهد شد و او به عنوان خلیفه قانونی معرفی خواهد شد. مؤید این نظر بیعتی است که معاویه از مردم به عنوان خلافت خود میگرفت.
دستاورد دیگر این بود که در صورت رد صلح از سوی امام و ادامه جنگ و شهادت امام، هیچ دستاویزی برای قیامهای مخالفان و... نمیماند.
روشن است که با پذیرش مصلحتی صلح از سوی امام حسن (علیه السلام) و به بیان دیگر پذیرش «ترک مخاصمه» دستاورد رفع مسئولیت در صورت قتل امام، از بین میرفت. درباره حس سود جویانه و رسیدن به خلافت هم که امام حسن بارها حتی نزد خود معاویه موضوع واگذاری موقت حکومت و تفکیک حکومت و خلافت را مطرح میکرد. (بحارالانوار، علامه مجلسی، ص 44، ج 10، ص 138و امالی، شیخ طوسی، دارالثقافة، قم، 1413 ق، ص 561.) در مورد هدف اصلی «وصول کم هزینه معاویه به حکومت» سخن خواهیم گفت.
ب. دلایل صلح از منظر جبهه امام:
جریانشناسی دقیق دو طیف متعارض (صالحان و ناصالحان) نشان میدهد، «دنیازدگی و عدم دینداری»، مردم در نهایت موجب پذیرش صلح از سوی امام حسن شد؛ لذا آن حضرت این دو را به عنوان عامل صلح معرفی و با تعبیر «عبید الدنیا» از آنان یاد میکند. (بحارالانوار، ج 44، ص 21.)
نقاط اوج این رویکرد را میتوان در استقبال نکردن مردم از حضور در اردوگاه جنگ امام حسن یافت، به گونهای که امام حسن فرمود:... شگفتا از مردمی که پی در پی نه حیا دارند، نه دین... اف بر شما ای بردگان دنیا...» (همان، به نقل از الخرائج و الجرائح، راوندی، موسسه امام مهدی، قم، 1409 ق، ج 2، ص 575.)
همین طور در سردادن شعار زندگی، وقتی که امام فرمود: معاویه ما را به چیزی فراخوانده است که عزت و عدالت در آن نیست. اگر زندگی دنیا را میخواهید، میپذیریم و این خار در چشم را تحمل میکنیم و اگر مرگ را بخواهید آن را در راه خدا ارزانی میداریم.» راوی میگوید: همه فریاد زدند: «بل البقیة و الحیاة.» (بحارالانوار، ج 44، ص 21.) مباحث مترتب بر دنیاگرایی مردم را مرور میکنیم.
1. آثار دنیاگرایی و دین نداشتن در رفتار مردم :
این آثار در قالبهای مختلف خود را نشان داد که به واقع برخی محققان این آثار و معلولها را به جای علت صلح مطرح میکنند. برخی از این آثار عبارتند از:
پیمانشکنی: وقتی سپاه قیس بن سعد قبیله به قبیله به معاویه پیوستند، امام فرمود: ... (پس از شهادت پدرم) با من به اختیار بیعت کردید و من هم پذیرفتم و در این راه بیرون آمدم و خدا میداند که چه تصمیمی داشتم، ولی از شما سرزد آنچه سر زد.» (الفتوح، ج 4، ص 290.)
خیانت به امام: رویکرد دنیاگرایی مردم ـ به ویژه خواص ـ را در قیام و صلح حسنی در آیینه خیانتهایشان باید دید، چنان که معاویه در آغازین لحظات اکثر آن را جذب کرد از جمله فرماندهی از قبیله کنده را با پانصد هزار درهم خرید و او با دویست نفر به معاویه پیوست و امام فرمود: من بارها به شما گفتهام که شما وفا ندارید و بنده دنیایید.» (بحارالانوار، ج 44، ص 20.)
مصمم نبودن به مبارزه: برای نمونه وقتی جاریة بن قدامه نزد حضرت آمد و تقاضای حرکت به سمت دشمن کرد. امام فرمود: اگر همه این مردم مثل تو بودند، رهسپارشان میکردم؛ ولی نصف یا یک دهم مردم این عقیده را ندارند.» (همان، ج 34، ص 18 و ر.ک. به: سیره پیشوایان، ص 110؛ حقایق پنهان، ص 216 و 213.)
2. بازتاب دنیاگرایی مردم در جبهه امام :
تنها ماندن امام حسن(علیهالسلام): حضرت بارها با این حقیقت تلخ روبهرو شد از جمله: در آغاز جنگ، وقتی به پل منیع رسید، حجر بن عدی از سوی حضرت، مردم را در مسجد جمع کرد و کوشید آنان را به جنگ تهییج کند. اما همه سکوت کردند؛ به گونهای که عدی بن حاتم برخاست و گفت: سبحان الله! چقدر سکوت شما زشت است. آیا به امام و فرزند پیامبر خود پاسخ نمیدهید. (مقاتل الطالبیین، ص 59؛ امالی طوسی، ص 559.)
امام در برابر اعتراضها به صلح هم میفرمود: «سوگند به خدا! حکومت را به معاویه نسپردم؛ مگر اینکه یارانی نیافتم.» (احتجاج، طبرسی، ج 2، ص 71، بحارالانوار، ج 44، ص 147، بحارالانوار، ج 85، ص 212). حتی در دعاهای امام نیز این مطلب هست.
ناامیدی از وصول به هدف با اقدام نظامی: هدف اصلی نظام امامت جامعهسازی و صیانت از جامعة النبی است. جنگ و صلح اموری فرعیاند که در مسیر جامعهسازی، به دلیل تعارض بنای جامعه جدید با منافع گروههایی که از وضع سابق بهره میبرند، پیش میآید وگرنه ائمه فارغ از این امور مشغول جامعهسازی اسلامی و تحقق مدینة النبی میشدند.
امام حسن(علیه السلام)هم در این مسیر ناچار به جنگ شد و پس از تنهایی، ناامیدی از ادامه وصول به هدف با اقدام نظامی پیش آمد. امام هنگام امضای صلح نامه فرمود: «اینک پیش آمد من، به ناامیدی از حقی که زنده دارم و باطلی که بمیرانم، رسید.» (علل الشرایع، شیخ صدوق، مکتبة الداوری، قم، ص 221. و ر.ک.به: تاریخ طبری، ج 3، ص 165؛ الفتوح، ج 3 و 4، ص 292 ـ 294؛ اعلام الوری؛ ج 1، ص 403.)
پذیرش گزینه صلح: این بخش از تصمیم امام پیامد طبیعی حوادث قبلی و ناامیدی از وصول به هدف با جنگ بود. روایاتی که امام حسن در آنها میگوید «اگر یارانی داشتم، صلح نمیکردم...» گویای این است که امام صلح را به عنوان استراتژی اتخاذ نکرد؛ بلکه طبق وضعیت موجود ناچار به استفاده از آن شد. (نمونهای در پاسخ امام به زید بن وهب جهنی: ر.ک.به: احتجاج، ج 2، ص 69.)
بخش دوم : آثار صلح
آیا منافعی که امام از ترک جنگ به دست میآورد، قابل رقابت با دستاورد معاویه بود؟ آیا دستاورد امام حسن(علیه السلام)از این اقدام بیشتر از دستاورد احتمالی وی از جنگ بود؟
در صورت مرجوح بودن دستاوردهای امام، آن حضرت نباید صلح را بپذیرد. آثار آینده نشان میدهد که در هر دو صورت دستاوردهای امام راجح بود. برای این منظور باید آثار صلح را مرور کنیم.
1. بقای نظام امامت :
اصلیترین اثر صلح بقای نظام امامت برای حفظ اسلام بود. امام در جواب ابوذر غفاری فرمود: «اردت ان یکون للدین ناعی»؛ خواستم حافظی برای دین باقی بماند. (حیاة الامام الحسن بن علی، باقر شریف قرشی، دارالبلاغة، بیروت، 1413 ق، ج 2، ص 269؛ حقایق پنهان، ص 215.)
2. بقای شیعیان:
امام به ابوسعید عقیصا فرمود: «اگر صلح نمیکردم، روی زمین از شیعیان ما کسی نمیماند.» (بحارالانوار، ج 44، ص 1، و موارد دیگر. ر.ک.به: همان، ص 106، 57؛ و ج 85، ص 212؛ حلیة الاولیأ، ج 2، ص 36؛ حیاة الامام الحسن بن علی، ج 2، ص 178.)
3. حفظ دین و رعایت مصلحت امت پیامبر :
در آن موقعیت روم شرقی آماده حمله به نظام اسلام بود و جنگ داخلی موجب وصول آنان به هدف نابودی اساس اسلام میشد. (سیره پیشوایان، ص 97.)
امام هم میفرمود: «ترسیدم ریشه مسلمانان از زمین کنده شود... خواستم دین خدا حفظ شود.» (حقایق پنهان، ص 197؛ به نقل از حیاة الامام الحسن، باقر شریف قرشی، ج 2، ص 280 و ر.ک.به: همان، ص 276.)
هر چند این سخن عام است و ممکن است منظور غیر از خطر روم شرقی باشد، ولی اصل حفظ دین در آن لحاظ شده است. امام بارها اشاره میکرد که مصلحت و حکمت این کار، هر چند پنهان، خیلی مهم است. از جمله نزد معاویه فرمود: «من مصلحت امت را در نظر گرفتم و... در این کار جز صلاح و دوام مردم را نخواستم.» (بحارالانوار، ج 44، ص 54 و ر.ک.به: احتجاج، ج 2، ص 67.)
4. ترجیح امنیت بر اختلاف:
امام هنگام کوچ از ساباط فرمود: «انس، آسودگی و آشتی میان مردم از جدایی، ناامنی، کینهورزی و دشمنی که شما خواهانید، بهتر است.» (الفتوح، ج 3، ص 289 و 295.)
5. تامین عزت واقعی:
صلح هر چند در ظاهر عقبنشینی بود؛ اما به واقع عامل عزت شیعیان و شکستناپذیری ابدی آنان شد؛ لذا امام در برابر سلیمان بن صرد که به عنوان مذل المومنین به امام سلام میدهد، فرمود: سوگند به خدا! اگر زیر دست و در عافیت باشید، نزد من محبوبتر است از اینکه عزیز باشید و کشته شوید.» (الامامة و السیاسة، ص 163 و ر.ک.به: موارد دیگر: همان 166، تاریخ ابن عساکر، ترجمه الامام الحسن، ص 171.)
در پرتو آثار
این آثار نشان میدهند که:
1. اقدام نظامی و تداوم جنگ فاقد دستاورد معین و قابل اعتنا بود و صلح تاکتیکی (ترک مخاصمه) نسبت به جنگ راجع بود. همینطور در مقایسه دستاورد دو طرف از صلح، دستاورد امام به مراتب بیشتر بود؛ زیرا یکی از دستاوردهای امام، از ترک مخاصمه حفظ اصل موجودیت نظام امامت و شیعیان بود و اگر چنین نمیکرد، اینها از بین میرفت.
آنچه معاویه به دست آورد وصول به حکومت بود که البته دوام چندانی هم نیاورد و با قیام امام بعدی از همین نظام امامت در خطر، به طور کلی متزلزل شد؛ اما نظام امامت با حفظ اصل امامت و موجودیت شیعه، هر چند به گونهای حداقلی، بقای خود را تضمین کرد و شیعیان در فرصتهای مناسب آینده به بازسازی خود پرداختند.
2. ادعای ناکار آمدی صلح به دلیل وفادار نماندن معاویه به شرایط و اعمال استبداد علیه شیعیان (حقایق پنهان، ص 198.) صحیح نیست؛ چون تأمین هدف اصلی [تداوم نظام امامت به عنوان نگهبان انقلاب پیامبر] به عصرهای بعد هم مربوط میشود. این هدف با این صلح تامین شد و اقلیت شیعه و اصل امامت با حفظ موجودیت خود از این تنگة سخت گذشت؟
3. ادعای برابری صلح با شکست و ذلت (برداشت حجر بن عدی، بحارالانوار، ج 44، ص 57.) هم درست نیست؛ چون با حفظ امامت و تشیع، خطر نابودی کامل آنها از بین رفت و چه پیروزی از این بالاتر. (همان، پاسخ امام به حجر.)
4. تدبیر صلح در برابر خطراتی که اساس تشیع، اسلام و امامت را تهدید میکرد، نشان میدهد که این تصمیم از روی جهل و کمکاری هم نبود. (برداشت ابوسعید از صلح، همان، ص 1.) امام هم با اشاره به پنهان بودن مصلحت صلح و تشبیه آن به داستان سوراخ کردن کشتی و... توسط حضرت خضر و شکایت موسی... فرمود: «وقتی من از جانب خدا امام مسلمانانم، نباید در جنگ و صلح مرا به نادانی متهم کنید؛ گرچه حکمت و علت آن را ندانید و امر بر شما مشتبه شود.» (همان.)
5. اتهام نداشتن خط مشی ثابت توسط ائمه هم درست نیست؛ زیرا هدف اصلی حفاظت از نظام پیامبر و جامعهسازی اسلامی در سایه حفظ امامت است که طبق شرایط به شیوههای مختلفی اجرا میشود. صلح یا جنگ هدف نیستند تا ائمه متهم به تشتت و پراکندگی هدفها شوند؛ بلکه شیوههای وصول به هدفاند. از این رو شهید مطهری معتقد است: «اگر واقعاً امام حسن به جای امام حسین بود، کار امام حسین را میکرد و اگر امام حسین به جای امام حسن بود، کار امام حسن را میکرد.» (سیری در سیره ائمه اطهار، 60.)
6. این کار از روی روحیه سازشکاری و ترس و راحت کردن خود هم نبود؛ لذا امام در پاسخ عبدالله بن زبیر فرمود: گمان میکنی من از روی ترس و زبونی با معاویه صلح کردم؟... وای بر تو! هرگز ترس و ناتوانی در من راه ندارد. علت صلح من وجود یارانی همچون تو بود که ادعای دوستی با من داشتند و در دل نابودی مرا آرزو میکردند. (حیاة الامام الحسن بن علی، ج 2، ص 280 و ر.ک.به: سیره پیشوایان، ص 93 ـ 94.)
نتیجه
دلیل عمده پیشنهاد صلح از سوی معاویه «وصول کم هزینه به حکومت» بود و عامل عمده در پذیرش صلح از سوی امام عدم همراهی و فداکاری مردم ـ به ویژه خواص ـ بود که ناشی از دنیاگرایی و راحت طلبی آنان میشد و به بروز رفتارهایی چون پیمانشکنی، خیانت و... انجامید.
بازتاب این رفتارها به ترتیب تنها ماندن امام، ناامیدی از وصول به هدف به وسیله جنگ و پذیرش ترک مخاصمه بود. آثار صلح (بقای نظام امامت، شیعیان، دین،...) هم نشان داد که دستاورد امام به مراتب بیشتر از دستاورد معاویه بود. همین اثار گویای این است که: صلح کارآمد، برابر با پیروزی، از روی هوشیاری، براساس حفظ خط مشی اصلی، شجاعت و رعایت مصالح امت اسلامی بود. همین صلح، آثاری را در پی داشت که قیام حماسی امام حسین(علیه السلام)آن را تکمیل کرد و بقای اسلام را تضمین نمود.
معرفی چند اثر برای مطالعه بیشتر
1. حقایق پنهان، پژوهشی از زندگی سیاسی امام حسن مجتبی، احمد زمانی.
2. صلح امام حسن پر شکوهترین نرمش قهرمانانه تاریخ، شیخ راضی آلیاسین، ترجمه حضرت آیت الله سید علی خامنهای.
3. فصلنامه فرهنگ کوثر، ش 55 (ویژه نامه امام حسن(علیه السلام"، ش 56.
4. سیری در سیره ائمه اطهار، شهید مرتضی مطهری
شنبه ها با «حدیث هفته »در خدمتتان هستیم
عادت
((مبارزه با عادتهای بد ))
- حضرت امیر علیه السلام می فرماید :
- غیروالعادات نسهل علیکم الطاعات -
عادتهارا تغییردهید تا طاعتها بر شما آسان شود.
- و نیز فرمود :افضل العباده غلبة العادة-
بالاترین عبادت چیرگی بر عادتهای ناپسند است.
- ونیز فرمود : ذللوا انفسکم بترک العادات-
نفوس خود را به ترک عادتها رام کنید.
و نیز فرمود :اصعب السیاسات نقل العادات -
سخترین سیاست و تدبیر تغییر عادتهاست .
ونیز فرمود :آفت ریاضت غلبه عادتهای بد است.
« برگرفته شده از : کتاب - اخلاق عملی - آیة الله مهدوی کنی»
« عـادت » و « اعتــیاد »
« عـادت » و « اعتــیاد » دو اصطلاح و عنوانی هستندکه در افکار عمومی به غلط مشابه و معادل هم در نظر گرفته میشوند در صورتیـکه اختلاف کلی و اساسی با هم دارند .
« عادت » در اصل عبارتست از تطابق موجود زنده با محیط زیـست یا شرایـط جدید و بیسابقه که در انسان انواع مختلف وجود داشته و در کتاب « معمای عادت » طرح جدیـدی در مورد تعریف و تقسیمبندی آن ارئه گشته و « عادت » بر چهار گروه اصلی بشرح زیر تقسیم شدهاند :
اول - « عادت روحی » که عبارتست از تطابق روحی و معنوی با مسائل و موضوعات و کلیه پدیدههای جدید و بیسابقهایـکه با آنها انس و عادتی از پیش وجود نداشته تا آثار معنـوی حاد آنها از بین برود ؛ از قبیل خبر خوش یا ناخوش مهمی که در ابتدا انـسان را بشدت متأثـر نموده و تحت تأثیر خود قرار میـدهد ، مانند اثرات خبر فوت پدر یا مادر و نزدیکان مورد علاقه یا خبر موفقیت در کنکور ورودی دانشگاه و یا خبر اصابت جایـزه بزرگی در قرعهکشی و غیـره . به مرور زمان که خبر کهنه میـشود ( انسان ضـمن انس گرفتن به آن عادت کرده ) اثرات روانی آن از بین میرود .
دوم - « عادت عضوی » عبارتست از عادت دادن عضوی از اعضاء بدن بکار و فعالیت منظم و مداوم غیرارادی معینی که قبلاً از روی علم و آگاهی و دخالت شـعور و اراده انسان صورت میگرفته ولی پس از تمرین و تکرار کافی میتواند بطور خودبخودی و غیر ارادی و ناآگاه نیز انجام گیرد ، مانند عادت دادن انگشتان به حروف ماشین تایپ یا عادت دادن دستها و پاها بکارهای معینی مانند دوچرخه سواری و راننـدگی یا به هنرها و صنایع .
سوم - « عادت غریزی » عبارتست از عادت عضوی مشخصی که به اقتضـای فطری و ناآموخته از بدو حیات در اعضاء وسـلولها و نسوج معینی بوجود آمده و همان خـصوصیات عادت نامبرده دو فوق را داراست مانند کار قلب و کلیـهها و ریـهها و فعالیتهای درونی اعـضاء و نـسوج و سلولهای داخلی بدن که بطور غیر ارادی و منظم انجام میگیرد .
چهارم - « عـادت حیاتی » عبارتست از تـطابق بدن مـوجود زنده ( تطابق بیولوژیکی ) با شرایط جدید محیط زندگی بخصوص از نظر عوامل فیزیکی وشیمایی مانند تـطابق بدن با گرما و سرما ( عامل فیزیکی ) یا با رژیمهای غذائی و داروئی مختلف ( عامل شیـمیائی ) یـا با آب و هواهای مختلف ( عامل فیـزیکی و شیمیائی توأم ) .
در استعمال دارو بمدت دراز ( و هر نوع ترکیبات شیـمیائی مختلف در حد تحمل بدن ) نوعی تطابق بیـولوژیکی بوجود میآید که در صورت قطع استعمال آن دارو یا ماده شیمیائی معین و بخصوص ( مانند استعمال طولانی داروهای مسـکن یا خواب آور ) ممکنست اختلالات فیزیکی و شیمیائی و بدنبال آن اختلالات فیـزیولوژیکی و بیولوژیـکی محسوس و گاهی غیرقابل تحمل در شخص بوجود آید زیرا بدن در اثر عادت به آن دارو و تطابق با شرایـط مربوط بمصرف آن به یک اعتدال مجازی موقتی رسیـده که با حذف آن ، اعتدال بدن بر هم میخورد و شخص موقتاًتحت فشار خاصی قرار میگیرد زیرا بدن مستقیماً به آن دارو عادت کرده و خو گرفته است که ایـن امر در مورد مواد مخدر بسیـار سخت و از تمام انواع عادات بیـولوژیکی یاحیاتی ( تطابق بیـولوژیکی ) دردناکتر و غیرقابل تحملتر است .
« اعتیـاد » عبارتست از تطابق بدن با هر دارو یا ماده شیمیائی خارجی غیرلازمی بمدت طولانی که یکی از انواع عادات حیاتی یا عادات بیولوژیـکی محسوب میگردد . استعمال مداوم و طولانی مواد مخدر منجر به ایـجاد سختتریـن انواع عادات حیـاتی در بدن میشود که همان « اعتیـاد به مواد مخدر » میـباشد .
اقتباس از سایت: تندرست دات کام
بحث ضرورت ولایت فقیه (شماره8)
در قسمت اول ولایت فقیه از دیدگاه امام خمینی (قدس سره) دیدیم که امام فرموده بودند : «ولایت فقیه » از موضوعاتی است که تصور آنها موجب تصدیق می شود و چندان به برهان احتیاج ندارد. ما معتقد به ولایت هستیم و معتقد یم پیغمبر (ص) باید خلیفه تعیین کند و تعیین هم کرده است . آیا تعیین خلیفه برای « بیان احکام » است ؟ ما خلیفه می خواهیم تا «اجرای قوانین» کند . قانون مجری لازم دارد . در همه کشور های دنیا اینطور است که جعل قانون به تنهایی فایده ندارد و سعادت بشر را تأمین نمی کند پس از جعل قانون باید قوه مجریه ای بوجود آید .
اینجاست که تشکیل حکومت و بر قراری دستگاه اجرا لازم می آید . اعتقاد به ضرورت تشکیل حکومت و بر قراری دستگاه اجرا و اداره ، جزئی از ولایت است.
( قسمت دوم ) بدیهی است که ضرورت اجرای احکام که تشکیل حکومت رسول اکرم (ص) را لازم آورده منحصر و محدود به آن زمان نیست و پس از رحلت نیز ادامه دارد .
بنابر این ، چون اجرای احکام پس از رسول اکرم (ص) و تا ابد ضرورت دارد تشکیل حکومت و بر قراری دستگاه اجرا و اداره ضرورت می یابد . بدون تشکیل حکومت هرج و مرج بوجود می آید و فساد اجتماعی و اعتقادی و اخلاقی پدید می آید .
بنابر این ، به ضرورت شرع و عقل آنچه در دوره حیات رسول اکرم (ص) و زمان امیر المؤمنین (ع) لازم بوده ، پس از ایشان و در زمان ما لازم است .
از غیبت صغری تا کنون هزار و چند صد سال می گذرد و ممکن است صد هزار سال دیگر هم بگذرد و مصلحت اقتضا نکند که حضرت تشریف بیاورند ، آیا در طول این مدت احکام اسلام باید زمین بماند ؟ و اجرا نشود ؟ قوانینی که پیغمبر (ص) در راه بیان تبلیغ و نشر آن 23 سال زحمت کشیدند فقط برای مدت محدودی بود ؟
مالیاتهایی که اسلام مقرر داشته و طرح بودجه ای که ریخته نشان میدهد تنها برای رمق فقرا و سادات فقیر نیست ، بلکه برای تشکیل حکومت و تأمین مخارج ضروری یک دولت بزرگ است .مثلاً خمس یکی از در آمدهای هنگفتی است که به بیت المال می ریزد و یکی از اقلام بودجه را تشکیل می دهد بدیهی است در آمد به این عظمت برای اداره کشور اسلامی و رفع احتیاجات مالی آن است . منظور رفع نیاز مالی تشکیلات بزرگ حکومتی است .
علمای اسلام موظفند با انحصار طلبی و استفاده های نا مشروع ستمگران مبارزه کنند و نگذارند عده کثیری گرسنه و محروم باشند و در کنار آنها ستمگران غارتگر و حرام خوار در ناز و نعمت بسر ببرند . امیر المؤمنین (ع) میفرماید : من حکومت را به این علت قبول کردم که خداوند تبارک و تعالی از علمای اسلام تعهد گرفته و آنها راملزم کرده که در مقابل پر خوری و غارتگری ستمگران و گرسنگی و محرومیت ستمدیدگان ننشینند.
در عهد حضرت امیر المومنین (ع) طرز حکومت اصلاح شده و رویه و اسلوب حکومت صالح بود . آن حضرت با اینکه بر کشور پهناوری حکومت می کرد وقتی دو پیراهن خرید یکی را که بهتر بود به قنبر ( مستخدم خود ) داد و آن دیگری را که آستینش بلند بود را برای خود برداشت و زیادی آستین را پاره کرد .
هر گاه این سیره حفظ میشد و حکومت به شیوه اسلام میبود نه تسلط بر جان و مال مردم ، نه سلطنت و نه شاهنشاهی ، این ظلمها و غارتگریها و دستبرد به خزانه عمومی و فحشاء و منکرات واقع نمی شد . اگر این تشریفات پر خرج سلطنتی و این ریخت و پاشها و اختلاسها نبود بودجه مملکت کسر نمی آورد تا در برابر آمریکا و انگلیس خاضع شوند و تقاضای قرض و کمک کنند .
از طرف دیگر تشکیلات اداری زائد و طرز اداره ی توأم با پرونده سازی و کاغذ بازی که از اسلام بیگانه است خرجهایی بر بودجه مملکت تحمیل می کند که از خرجهای حرام نوع اول کمتر نیست . اینهاست که مملکت را محتاج می کند و جز زحمت و معطلی اثری ندارد . ادامه دارد ...
مراحل اخلاق در قرآن کریم
حضرت آیة الله جوادى آملى
بحث اربعین گیری
به تعبیر لطیف محقق طوسى «پارسى اخلاص، ویژه کردن باشد» (1) ; یعنى، انسان قلبش را مخصوص حق کند تا احدى جز «مقلب القلوب» در حرم دل او راه نیابد و البته اگر انسان محب شود، صحنه نفس را براى محبوب، خالص مىکند; چون مىداند که محبوب با مبغوض، جمع نمىشود.
کسى که کارى را هم براى خدا وهم براى غیر خدا انجام دهد، خدا آن کار را نمىپذیرد; زیرا دین کما و کیفا مخصوص خداست. قرآن کریم در مورد کمیت مىفرماید:
«و له الدین واصبا» (2) .
«واصب» به معناى پر، تام، جامع و کامل است و آیه شریفه بدین معناست که مجموعه دین را خدا تنظیم مىکند و بنابراین، همه قوانین و مقررات باید از راه وحى تدوین شود و حتى کلمهاى از آن کم و یا بر آن افزوده نشود; در نتیجه حذف هر چیزى به نام نسخ و نیز اثبات هر چیزى به عنوان شریعت نو باید از راه وحى باشد.
در باره کیفیت نیز مىفرماید:
«الا لله الدین الخالص» (3)
فقط به نام و یاد خدا باید این مجموعه را فهمید و به آن عمل کرد و آن را به دیگران آموخت.
بنابراین، تنها کسانى متدین واقعى و دیندارند که مخلص باشند. از اینروخداى سبحان مىفرماید:
«و ما امروا الا لیعبدوا الله مخلصین له الدین حنفاء» (4)
مردم هیچ ماموریتى ندارند جز این که دستورهاى دین را مخلصانه براىخدا انجام دهند; یعنى فهمشان و عملشان براى خدا باشد و محصول اخلاص نیز لقاى بهشت است. امام صادق (علیهالسلام) مىفرماید:
«من قال لا اله الا الله مخلصا دخل الجنة و اخلاصه ان تحجزه لا اله الا الله عما حرم الله عزوجل» (5)
و برتر از آن نیز «لقاء الله» است:
«فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعبادة ربه احدا» (6)
کسى که امید لقاى حق دارد و مشتاق جمال و جلال الهى است، باید مؤمن باشد و عمل صالح انجام دهد و در کار خود، چه در بخش اعتقاد و چه در بخش عمل شرک نورزد.
معناى «لقاء الله» این نیست که انسان تنها بعد از مرگ، جمال الهى را مشاهد مىکند; بلکه قبل از مرگ نیز مىتواند شاهد جمال الهى باشد و فیضهاى خاص او را دریافت کند و کلام رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم:
«من اخلص لله اربعین صباحا فجر الله ینابیع الحکمة من قلبه على لسانه» (7)
ناظر به همین بخش است. کسى که چهل شبانه روز با اخلاص عمل کند، خداوند چشمههاى حکمت را در قلب او مىجوشاند و بر قلم و زبانش جارى مىکند و در حقیقت، این شخص، علم الهى را ملاقات و اسمى از اسماى حسناى حق را مشاهده مىکند و البته مراحل برتر ممکن ستبعد از مرگ حاصل شود.
اولیاى دین براى دستیابى انسانها به رهآورد سیر و سلوک و بهره مندى از نتایج اخلاص راههایى را به ما ارائه کردهاند که بهترین آنها «اربعین گیرى» یا «چله گرفتن» است و منظور از اربعینگیرى این نیست که انسان، چهل روز از مردم و کار اجتماعى، جدا شود; بلکه مقصود این است که چهل روز از ما سواى خدا جدا شود و با این که مشغول کار است، آن را جز به دستور خدا و براى رضاى او انجام ندهد.
در حدیث مزبور رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: کسى که چهل شبانهروز، با اخلاص در راه خدا قدم بردارد، خداى سبحان چشمههاى حکمت را از قلب او بر زبانش جارى مىکند. حرفهاى صحیح و نو از قلم و زبان او شنیده و استفاده مىشود و نو آوریهاى زیادى دارد که در کتابها و سخنان دیگران نیست; چون این چشمه جوشان حکمت در دلهاى دیگران نیست.
«اربعین گرفتن» به این معنا نیست که انسان چهل شبانهروز، کوشش کند تا به مقام اخلاص برسد و نیز به این معنا نیست که چهل شبانه روز، یکسان، همه کارها را با اخلاص براى خدا انجام بدهد، بلکه برداشت اولى از نصوص اربعینگیرى این معناست که او چهل شبانه روز، همراه با حصول اخلاص است; یعنى شخص در چهل شبانه روز با اخلاص همراه است و اگر چهل شبانه روز، همه کارها را با حد معین از اخلاص انجام بدهد، مستلزم توقف و سکون در اخلاص مىشود; بلکه معنایش آن است که انسان، چهل شبانه روز در درجات چهلگانه خلوص حرکت کند; زیرا اخلاص درجاتى دارد. بنابراین، اخلاص روز اول، ابتدایىترین و اخلاص روز چهلم، عالیترین درجه اخلاص است.
غرض آن که در معناى حدیث اربعینگیرى سه احتمال مىرود که تنها معناى سوم صحیح است:
1. در مدت چهل شبانه روز اصلا خلوص حاصل نباشد و فقط بعد از چهل روز، پدید آید.
2. از ابتدا تا پایان اخلاص باشد، لیکن در حد خاص و بدون افزایش.
3. خلوص در همه این چهل شبانه روز حاصل باشد، ولى تکامل روزافزون داشته باشد.
کسى که چهل شبانه روز در مراتب چهلگانه خلوص قدم بردارد، فیض علمى حق که دائمى است، از قلب او خواهد جوشید. که ذات اقدس خداوند مىفرماید:
«الم تر ان الله انزل من السماء ماء فسلکه ینابیع فى الارض» (8)
خداوند آب را در زیر زمین با راهنماییهاى خاص خود، جارى مىکند و هر جاى مناسبى از زمین شکافته شود، آب به صورت چشمه و چاه از آن جا مىجوشد. علومى که مربوط به ارواح و نفوس است، نیز چنین است. رگهها و راههاى تشخیص فجور و تقوا در زمینه دلهاى آدمى با هدایتخداى سبحان حرکت مىکند و این چشمهها جوشان است; اما اگر کسى با خیالهاى باطل یا کارهاى ناروا یا رین و چرک، مجارى و روزنهها را ببندد:
«کلا بل ران على قلوبهم ما کانوا یکسبون» (9)
در آن صورت این علوم فطرى دفن مىشود و جوششى ندارد، ولى اگر کند و کاو کند و نگذارد در زمینه دل او تیرگى راه پیدا کند، آنگاه دست و زبان او همانند چشمه خواهد بود و از آنها علوم فطرى که همان الهام تقواست، خواهد جوشید.
در این صورت، چنین انسانى سخنان عالمانه و مؤثرى دارد و از زبان و قلم او حکمت نظرى مىجوشد، چنانکه از دست و قدم چنین انسان خیرى کارهاى خیر و حکمت عملى نشئت مىگیرد.
تذکر: درباره حدیث مشهور:
«من اخلص لله اربعین صباحا...»، اشاره به دو نکته سودمند است:
1. حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم در این حدیث فرمودند: «اربعین صباحا» و نفرمودند: «اربعین مساء» یا «عشیة» ذکر کلمه صباح در این حدیثشریف بدین معناست که انسان سالک به سوى خدا، باید تصمیم را از شب بگیرد و سفرش، را مانند سفرهاى ظاهرى، ازصبح شروع کند و این نکته با معارفى که قرآن کریم در باره شب و برکات آن به بشر آموخته نیز، هماهنگ است; نشئه شب از نظر قرآن کریم براى کسب «پایگاه محکم» و «سخن مستحکم» مناسبتر است:
«ان ناشئة الیل هى اشد وطئا و اقوم قیلا» (10) .
2. گرفتن اربعین و چهل روز مواظبت و پرهیز از حرام و مکروه و انجام دادن واجب و مستحب، اگر براى جوشش و ریزش چشمههاى حکمتباشد، اخلاص نیست و «مشوب» است و در حقیقت، آن شخص مانند گدایى است که به «شرط مزد»، کار کرده است و بنابراین، او مخلص نیست، بلکه اجیر و مزدور است.
بر همین اساس اگر کسى درس بخواند تا حکیم شود، درسش با اخلاص همراه نیست و این از قبیل
«حسنات الابرار، سیئات المقربین» (11)
است. اسوههاى سلوک در ابتدا به انسان گویند: کسى که براى دستیابى به شهرت و مال درس بخواند، مخلص نیست و این سخن حق است; اما معرفت دقیقترى که پس از آن مىآموزند این است که اگر کسى براى این که عالم ربانى و خدمتگزار خلق بشود و مردم را از ضلالتبرهاند و خودش با انبیا (علیهم السلام) محشور شود درس بخواند، او نیز مخلص نیست: «ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا»! او باید علم را تنها براى رضاى خدا فرا بگیرد; در این صورت خداوند هم، توفیق تبلیغ و ارشاد را نصیب او خواهد کرد و چون عالم ربانى شده با انبیا و اولیا محشور مىشود.
از این برتر، آن است که نه تنها تحصیل علم را وسیله براى آن هدف قرار ندهد، بلکه این مطلب را هم از خاطره خود بزداید که این خیلى دشوار است. در این صورت، صحنه با صفاى دل چنین عالم و متعلمى، خالص است. البته هر کارى چنین است. معناى اخلاص آن است که جز ذات اقدس خداوند چیزى ملحوظ و مشهود انسان سالک نباشد.
افراد زیادى تحت ولایتشیطانند، ولى خود را مخلص مىپندارند; مثلا، ما گاهى کارهاى خوبى مىکنیم، ولى هنگامى که آن کار را از ما مىگیرند و به دیگرى مىدهند، نگران مىشویم. معلوم مىشود ما کار خوبى را مىخواهیم که به ما ارتباط داشته باشد و از ما صادر شود، نه اصل کار خوب را و این، خطر بزرگى است و در این صورت ما خودخواهیم، نه خیر خواه. آنگاه در قیامت و هنگام نقادى، ما چون خیر را نمىخواستیم، خیر را به ما نمىدهند و در مقابل، همان خودخواهى را که مطلوب ما بود، به ما مىدهند که زمینه
«نار الله الموقدة التى تطلع على الافئدة» (12)
را فراهم مىکند و درون سوزى انسان آغاز مىشود.
پىنوشتها:
1. اوصاف الاشراف، ص 65.
2. سوره نحل، آیه 52.
3. سوره زمر، آیه 3.
4. سوره بینه، آیه 5.
5. توحید صدوق، باب ثواب الموحدین، ص 27.
6. سوره کهف، آیه 110.
7. بحار، ج 67، ص 249.
8. سوره زمر، آیه 21.
9. سوره مطففین، آیه 14.
10. سوره مزمل، آیه 6.
11. بحار، ج 25، ص 205.
12. سوره همزه، آیات 6 7.
در عراق،بویژه در مناسبتهاى خاص،عزاداران حسینى به صورت دسته جمعى و درقالب کاروانهاى کوچک و بزرگ،پیاده به سوى«کربلا»مىروند.این حرکت مقدس،بویژه از نجف به کربلا،که اغلب با شرکت علماى دینى انجام مىگرفت،چندین نوبت ازطرف رژیم بعثى عراق، جلوگیرى یا به خاک و خون کشیده شد. یکى از این نوبتها در سال1397 ق.بود.زائران،براى بهره برداریهاى تبلیغى و سیاسى بر ضد طاغوت عراق،برنامه ریزیهاى مفصل کرده بودند. حکومت عراق هم به شدت و خشونت متوسل شد وراهپیمایان را در طول راه،از آسمان و زمین به گلوله بست.حادثه،بصورت پیاپى،درسالهاى 1390،1395،1396 ق.در ایام عاشورا و اربعین پیش آمده بود،اما انتفاضه وحرکت گسترده سال 1397 ق.بى سابقه بود و نجف،آن سال بسیج کننده این نیروى عظیممردمى بود که از کنار مرقد امیر المؤمنین،به راه افتاد و پس از چهار روز پیاده روى به کربلارسید.حرکت موکبهاى پیاده و شعارهاى طول راه و سخنرانیهاى متعدد،همه نوعىمعارضه با حکومت بعث بود.امواج گسترده مردمى با شعار«ابد و الله ما ننسى حسینا»(بهخدا قسم،هرگز حسین را فراموش نخواهیم کرد)به راه افتاده بود.نیروهاى دولتى براىجلوگیرى از رسیدن زائران به کربلا،برنامههاى مختلفى داشتند و درگیریهایى پیش آمد وشهدایى بر خاک افتادند.وقتى هم به کربلا رسیدند،حوادثى شدیدتر پیش آمد و کسانىکشته و جمع بسیارى دستگیر شدند و نهضتشیعى اربعین آن سال،در خاطره تاریخثبتشد و مبدا الهام و شور گسترى براى سالهاى بعد گردید. این حادثه در سال 1356 شبود. « بر گرفته از کتاب فرهنگ عاشورا - نویسنده : جوادمحدثی »اربعین خونین
چهل،چهلم.در فرهنگ اسلامى و در معارف عرفانى،عدد چهل(اربعین)جایگاهخاصى دارد. چله نشینى براى رفع حاجتیا رسیدن به مقامات سلوک و عرفان معروفاست.حفظ کردن چهل حدیث،اخلاص چهل صباح،کمال عقل در چهل سالگى،دعابراى چهل مؤمن،چهل شب چهارشنبه و...بسیارى از این نمونهها و موارد. (24) در فرهنگ عاشورا،اربعین به چهلمین روز شهادت حسین بن على«ع»گفته مىشودکه مصادف با روز بیستم ماه صفر است.از سنتهاى مردمى،گرامیداشت چهلم مردگاناست که،به یاد عزیز فوت شده خویش،خیرات و صدقات مىدهند و مجلس یاد بود بپامىکنند.در روز بیستم صفر نیز،شیعیان،عظیمترین مراسم سوگوارى را در کشورها وشهرهاى مختلف به یاد عاشوراى حسینى بر پا مىکنند و همراه با دستههاى سینه زنى وعزادارى به تعظیم شعائر دینى مىپردازند.در شهر کربلا،اربعین حسینى عظمت و شکوهخاصى دارد و دستههاى عزادار،مراسمى پرشور بر پا مىکنند.
در نخستین اربعین شهادت امام حسین«ع»،جابر بن عبد الله انصارى و عطیه عوفىموفق به زیارت تربت و قبر سید الشهدا شدند.بنا به برخى نقلها،در همان اربعین،کارواناسراى اهل بیت«ع»در باز گشت از شام و سر راه مدینه،از کربلا گذشتند و با جابر دیدارکردند.البته برخى از مورخان هم آن را نفى کرده و نپذیرفتهاند.از جمله مرحوم محدثقمى در«منتهى الآمال»دلایلى ذکر مىکند که دیدار اهل بیت از کربلا در اربعین اول نبودهاست. (25) بعضى از علما نیز در این باره تحقیق مبسوط و مستقلى انجام دادهاند که منتشرشده است. (26) به هر حال،تکریم این روز و احیاى خاطره غمبار عاشورا،رمز تداوم شورعاشورایى در زمانهاى بعد بوده است.
در تاریخ انقلاب اسلامى ایران نیز،سنت احیاىاربعین تاثیر مهمى در شور گسترى در شهرها داشت و در چهلم شهداى حادثه قم(درتاریخ 19 دى 1356 ش)مردم مسلمان تبریز قیام کردند و شهید دادند.در اربعین شهداىتبریز،شهرهاى دیگر مجلس یادبود گرفته، تظاهرات کردند و همین گونه اربعینها به هموصل شد و سراسر ایران به نهضت پیوست،تا آنکه انقلاب اسلامى در 22 بهمن سال1357 ش به پیروزى رسید.این به برکت الهام گیرى از فرهنگ شهادت و ایثار خون بود کهملت قهرمان ایران،از عاشورا گرفته بود.«اربعین»، تداوم«عاشورا»بود و«ذکر»،رسالتبازماندگان پس از«خون»و«شهادت».
به یاد کربلا دلها غمین است
دلا خون گریه کن چون اربعین است
پیام خون،خطاب آتشین است
بقاء دین،رهین اربعین است
که تاریخ پر از خون و شهادت
سراسر اربعین در اربعین است
بسوز اى دل که امروز اربعین است
عزاى پور ختم المرسلین است
مرام شیعه در خون ریشه دارد
نگهبانى ز خط خون چنین است
شنبه ها با حدیث هفته در خدمتتان هستیم
در هفته پیش گفتیم که :
حقوق ، مفهومی عام است که شامل مجموعه مقررات ، قواعد و اصولی می شود که روابط و مناسبات میان اجتماعات و افراد جامعه را به نحو متقابل تنظیم می کند . نظام حقوقی در مکتب انبیاء به ویژه در اسلام ، جامعه را بر اساس کرامت انسان استوار دانسته و بر مبنای معارف و عقاید صحیح باز سازی می کند و با نفی ارزش های کاذب نزادی و قومی ،همه مؤمنین را از قبایل ، طوایف و نژادهای گوناگون ، سفید و سیاه و عرب و عجم را به عنوان جامعه ی واحدی می شناسد . قوانین اسلام هماهنگ با فطرت است و نیازهال و تمایلات انسان را در مسیری معتدل مورد تجه قرار میدهد .
امام سجا د علیه السلام یکی از آن انسانهای شاخصی است که حقوق مبتنی بر کرامت انسانی را علماً و عملاً ارائه فرموده است .
و این هفته یکی دیگر از حقوقی که امام سجاد علیه السلام در رساله حقوق خود بیان فرموده اند را به نمایش می گذاریم :
28- حق احسان کننده
" و اما حق ذی المعروف علیک ، فان تشکره و تذکر معروفه ،و تنشر له المقله الحسنه و تخلص له الدعا ء فیما بینک و بین الله سبحانه ف فانّک اذا فعلت ذالک کنت قد شکرته سرّاً و علانیه ، ثم ّ ان امکن مکافاته بالفعل کافأته ،و الا کنت مرصداً له ،موطّناً نفسک علیها "
" و اما حق کسی که به تو احسان و نیکی کرده ، آن است که سپاس گزار او باشی و همواره نیکی او را به یاد داشته و با گفتار نیک خود ،او را به خیر و نیکی شهره نمایی و به هنگام دعای خالصانه ات با خدا ،او را یاد کنی . اگر چنین کردی ،به وظیفه شکر گزاری پنهان و آشکار خود عمل نموده ای و چون برایت میسر شد ،در عمل نیز او را عوض دهی و گرنه هر لحظه مترصد جبران آن باشی "
نیاز انسان در تمام شئون حیات به رسالت و نبوت انبیای گرام حق و سفیران پاک پروردگار نیازی فطری و ضروری است .
خداوند مهربان از باب عنایت و لطف و عشق و محبت به انسان و برای این که این موجود زمینی تبدیل به موجود ملکوتی و آسمانی شود و از وجود او منبعی از خیر و برکت به وجود آید پاک ترین و عاقل ترین و نیکوکار ترین و دلسوز ترین انسانها را به نام پیامبر و رسول مبعوث به رسالت کرد .
این بزرگواران در بین جوامع بدون چشم داشت برای نجات انسان از مهالک در کمال سخاوت و جود به فعالیت پرداختند . و آنان در بین مردم به خاطر محبوب و خشنودی حضرت دوست از بذل هیچ برنامه ای دریغ نکردند .
آری اگر انسان بخواهد محبوب خدا شود که راستی در تمام هستی مقامی بالاتر از این نیست راهش آشنایی با انبیاءو اطاعت و پیروی از آن بزرگواران است .
آری اسلام همان راه انبیاءو پیامبران است راهی که در آن راه عقاید و اخلاقیات و اعمال دنیا و آخرت انسان به اصلاح کشیده می شود ، و بهره آن در آن راه سعادت دنیا و آخرت و خشنودی حق و بهشت ابدی است .
در باطن هر انسانی این خصوصیت وجود دارد که مایل است به کسی که به او احسان نموده است به هر وسیله شده نیکی او را جبران نماید و اگر برخی از انسانها عملاًبر خلاف این روش عمل می کنند مربوط به رذایلی است که در وجود آنها پدید آمده و به عنوان یک مانع جلو آن را اگرفته است و گرنه انسانهای تربیت شده و کسانی که به اخلاق ستوده اسلامی متخلق گشته اند این میل جبران احساس کننده را در خود تقویت نموده و مترصدند زمانی فرا رسد که خدمت دیگران را جبران نمایند .
چو او را دولت و نعمت شود یار گزارد منعمش را شکر بسیار
نگردد غره دولت ، چو جاهل که از منعم به نعمت گشته غافل
مبند ای جان ! اگر منعم شناسی در نعمت به قفل ناسپاسی
فراوان گو سپاس ایزدی را ز ایزد خواه فیض سرمدی را
چو گویی شکر بر نعمت فزایند در صد لطف بر رویت گشایند
بحث ضرورت ولایت فقیه ( شماره ۷) از منظر امام خمینی (قدس سره)
ولایت فقیه « حکومت اسلامی » امام خمینی (قدس سره)
( قسمت اول) : امام خمینی (ره ) در کتاب ولایت فقیه اینگونه آورده اند که
موضوع ولایت فقیه فرصتی است که راجع به بعضی امور و مسائل مربوط به آن صحبت شود .
«ولایت فقیه » از موضوعاتی است که تصور آنها موجب تصدیق می شود و چندان به برهان احتیاج ندارد . به این معنی که هر کس عقاید و احکام اسلام را حتی اجمالاً دریافته باشد چون به « ولایت فقیه »برسد و آنرا به تصور آورد بی درنگ تصدیق خواهد کرد و آنرا ضروری و بدیهی خواهد شناخت .
ایشان در صفحه ای دیگر از این کتاب فرموده اند :
نهضت اسلام در آغاز گرفتار یهود شد و تبلیغات ضد اسلامی و دسائس فکری را نخست آنها شروع کردند و بطوریکه ملاحظه می کنید دامنه آن تا به حال کشیده شده است . بعد از آنها نوبت به طوائفی رسید که به یک معنی شیطان تر از یهود ند. اینها به صورت استعمار گر از سیصد سال پیش یا بیشتر به کشورهای اسلامی راه پیدا کردند و برای رسیدن به مطامع استعماری خود لازم دیدند که زمینه هایی فراهم سازند تا اسلام را نابود کنند. پس به وسائل مختلف بر ضد اسلام تبلیغ کردند .
موج تبلیغات ما را به جایی رسانده که حالا ما محتاجیم که زحمت بکشیم تا اثبات کنیم که اسلام هم قواعد حکومتی دارد .
نقش تخریبی و فاسد کننده استعمار و عوامل درونی بعضی از افراد جامعه خودمان را هم باید به آن اضافه کنیم و آن خود باختگی آنهاست در برابر پیشرفت مادی استعمار گران . اینها خود را باختند فکر کردند راه پیشرفت صنعتی این است که قوانین و عقاید خود را کنار بگذارند ، آنها به کره مریخ و به کهکشانها هم که بروند باز از سعادت و فضائل اخلاقی عاجزند و قادر نیستند مشکلات اجتماعی خود را حل کنند .
استعمار گران به نظر ما آوردند که « اسلام حکومتی ندارد ، تشکیلات حکومتی ندارد ، بر فرض که احکامی داشته باشد مجری ندارد و خلاصه اسلام فقط قانونگزار است ».
ما معتقد به ولایت هستیم و معتقد یم پیغمبر (ص) باید خلیفه تعیین کند و نعیین هم کرده است . آیا تعیین خلیفه برای بیان احکام است ؟ ما خلیفه می خواهیم تا اجرای قوانین کند . قانون مجری لازم دارد . در همه کشور های دنیا اینطور است که جعل قانون به تنهایی فایده ندارد و سعادت بشر را تأمین نمی کند پس از جعل قانون باید قوه مجریه ای بوجود آید . به همین جهت اسلام همانطور که جعل قانون کرده قوه مجریه هم قرار داده است ولی ّامر ، متصدی قوه مجریه است . خلیفه برای این است که احکام خدا را که رسول (ص) آورده اجرا کند .
اینجاست که تشکیل حکومت و بر قراری دستگاه اجرا لازم می آید . اعتقاد به ضرورت تشکیل حکومت و بر قراری دستگاه اجرا و اداره ، جزئی از ولایت است . چنانکه مبارزه برای آن از اعتقاد به ولایت است .
ایشان فرموده اند که : اسلام را به مردم معرفی کنید تا نسل جوان تصور نکنند که آخوندها در گوشه نجف یا قم دارند احکام حیض و نفاس می خوانند و کاری به سیاست ندارند ، این را که « دیانت باید از سیاست جدا باشد » استعمار گران گفته و شایع کرده اند .