شماره 14 بحث ضرورت ولایت فقیه
خلاصه چهار قسمت پیشین از سلسله بحثهای آیة الله مصباح یزدی
خدای متعال را شکر میکنم که توفیق عنایت فرمود تا در جمع شما عزیزان شرکت کنم و از نورانیتتان بهره ببرم. بحث ولایتفقیه یک بحث اسلامی، فقهی و دارای بعد کلامی است . امروز در جهان فقط یک نظام اسلامی داریم؛ البته اسم اسلامی جاهای دیگری هم هستولی اقرب به اسلام ، فقط ایران است ،
قسمت پنجم از شماره 14 – بحث ضرورت ولایت فقیه
( از سلسله بحثهای آیة الله مصباح یزدی )
مسأله ولایتمطلقه، یکی از شبهات شایعی است که در این چند دهه مطرح شده است. شاید کسانی از روی اشتباه تردید کرده باشند یا انکار، اما قطعا کسانی از روی غرض و در واقع برای سست کردن پایه ولایتفقیه این شبهات را مطرح میکنند، ولی ما به انگیزههای افراد کاری نداریم. برای ولایتمطلقه دستکم سه جور معنا تصور میشود تنها تصور هم نیست کسانی هم گفتند، اما معنای صحیح این کلمه و علت این که بزرگانی امثال حضرت امام آن را مطرح کردند یک اختلافی است که بین بعضی از فقهای بزرگ در مقام بحث پدید آمده است.
این نکته را هم اینجا عرض کنم که دأب بزرگان ما این بوده که در مقام بحث فقهی، کاملا طرفین بحث را تا آن جا که میشده تقویت کنند در مقام بحث، به شبهه خیلی میدان میدادند و همچنین به نظر مخالف، هرچند که خودشان خیلی در عمل معتقد به این حرف نبودند. من این چند سالی که خدا توفیق داد درسهای بزرگانی امثال مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی و حضرت امام و بعضی دیگر از بزرگان را درک کردم با مصادیقی مواجه بودم که در مقام بحث یک چیزهایی را میفرمودند، تقویت میکردند، ولی فتوایشان این نبود. اخیرا هم در خدمت یکی از اعاظم بودم. مطلبی را گفتند. من سوال کردم که آقا فتوایتان هم همین است؟ ایشان فرمودند نه. دأب بزرگان این است که مسألهای را بحث میکنند برای این که خوب حلاجی بشود.
از طرف دیگر گاهی در یک زمان یک نظری دارند و در یک زمان دیگری آن را تغییر میدهند. بیشتر که تحقیق میکنند نظرشان تغییر میکند. همه اینها در این جا در باب ولایتفقیه مصداق دارد. منتها حالا من خیلی دوست ندارم وارد بحث اشخاص بشوم و لزومی هم ندارد. اجمالا یک بحثی است که در ظاهر از کلمات شیخ انصاری رضواناللهتعالیعلیه در مکاسب استفاده میشود. ایشان برای مسأله ولایتفقیه بالاترین دلیل را این میداند که ما علم داریم که بعضی از احکام شرعی را شارع راضی نیست که بر زمین بماند. قطع داریم که شارع میخواهد اینها اجرا بشود. اجرای اینها هم یا باید به وسیله فقیه باشد یا غیر فقیه. اگر غیرفقیه باشد ما ایمن نیستیم که اشتباه کند. عادتا احتمال خطایش زیاد است، پس باید متصدی آن فقیه باشد؛ البته علاوه بر تفقه باید تقوا هم داشته باشد تا اطمینان بیابیم همانطور که میفهمد همان طور هم عمل میکند. بههرحال، نتیجه گرفته است که این ولایتی که ما برای فقیه اثبات میکنیم در همان چیزهایی است که یقین داریم که شارع به ترک آن راضی نیست. حالا این را بنده اضافه میکنم چیزی که در اصطلاح ما مرسوم است میگوییم امورحسبیه . امور حسبیه چیزهایی است که میدانیم شارع راضی نیست ترک بشود یعنی راضی نیست که مثلا ایتام بیسرپرست بمانند. یک کسی را حتما شارع میخواهد که به امور اینها رسیدگی کند یا اموال مسلمینی که سرپرست ندارد اگر رها شود. کسی است وارثی ندارد اموال فراوانی هم دارد که اگر کسی متصدی این اموال نشود این اموال کمکم تلف میشود از بین میرود. قطع داریم شارع راضی نیست اینگونه بشود. میگوییم این جا فقیه باید متصدی این امور بشود و این اموال را مدیریت بکند و امثال این مسایل. لازمهاش این است که فقط ولایت برای فقیه در آن اموری باشد که قطع داریم که شارع مقدس به ترکش راضی نیست، اما در مواردی که شک داشته باشیم مثلا فرض کنید در امور حکومتی که در جوامع فعلی محل بحث ماست مثلا میگویند یک جایی را برای فضای سبز بگذارند. شهرداریها تأکید میکنند میدانی باشد خیابانها توسعه پیدا کند، گاهی برای ضرورت است گاهی هم برای زیبایی شهر، برای این که شهر اسلامی مرکز اسلامی دنیا، قم فرض کنید، زیبا باشد و دیگرانی که میآیند اینجا از دیدنش بدشان نیاید خوب است که میدانهای زیبا داشته باشد. لازمه این کار این است که گاهی در اموال مردم تصرف شود یا جلوگیری شود از اینکه در آنجا بنایی بسازند، ولی اگر گفت نمیخواهم بفروشم، چه کار کنیم؟ اتفاقا اطراف حرم را که میخواستند بسازند این مسأله پدید آمد و اشخاصی مایل نبودند بفروشند اما به هر حال حکومتها در این مسایل دخالت میکنند و میگویند اینجا چیزهایی هست که برای شهر لازم است هرچند طرف هم راضی نباشد. حالا سوال این است که آیا در یک چنین جایی فقیه میتواند بگوید چند تا خانه را خراب کنید تا برای زیبایی شهر فضای سبز ساخته شود؟ این اندازه هم ولایت دارد فقیه یا خیر؟ در جایی که ضرورتی هست مثلاً اگر کوچههای باریکی که ممکن است برای رفت وآمد ماشین یا بردن مریض به بیمارستان باید جاده وسیعتر باشد آن جا را بگویند خراب کنید، یک مسأله است؛ اما اگر فقط برای زیبایی شهر باشد، آیا فقیه میتواند این کاری را که سایر حکومتها میکنند انجام بدهد؟ آیا ولایت دارد یا ندارد؟ ولایت مطلقه میگوید بله. هرکاری شأن حاکم است و حاکم این کار را برای شهر لازم میداند، فقیه هم حق دارد در آن جا دخالت کند حتی اگر برخلاف رضایت صاحبش هم باشد میتواند این کار را انجام بدهد. اگر شهرهای اسلامی زیبا نباشند ما در مقابل کشورهای کفر سرشکسته هستیم این باعث وهن اسلام میشود. میگویند مسلمانان این قدر کثیفند، این قدر آلودهاند، شهر خودشان را هم بلد نیستند اداره کنند. چون شأن حاکم این است که این کار را بکند، فقیه ولایت دارد که در اینجا هم دستور بدهد خانهها را خراب کنید و فضای سبز ایجاد کنید. این معنای ولایت مطلقه است. در مقابل آن، ولایت مقید یعنی فقط در جایی که ما یقین داریم شارع به ضرورت لازم میداند این کار را و به ترکش راضی نیست. این یک اختلافی است ظاهر فرمایش شیخ انصاری در مکاسب این حرف است با اینکه ادعا کردند ایشان بعدا از این نظرشان برگشتند. ظاهر آن چه از مکاسب استفاده میشود این است که ولایتفقیه در همان حدی است که ما یقین داریم که شارع راضی است و در امور مشکوک جاری نیست، اما آن کسی که قائل به ولایت مطلقه است میگوید: در آنچه عقلاً شأن حکومت است و حاکم حق دخالت دارد، فقیه حق دارد در آنجا حکم کند. این معنای ولایتمطلقه در مقابل ولایت مقیده است. یعنی مقید به موارد اضطرار و ضرورت. ولایتمطلقه این قید را ندارد؛ هر جا شأن حاکم است فقیه حق تصرف دارد.
بعضی آمدهاند از این مسأله دو تفسیر غلط ارائه دادهاند. از اول کسانی که نه علاقهای به مسائل اسلامی داشتند و نه به حکومت اسلامی، گفتند این مسأله ولایتفقیه دیکتاتوری است ولایتفقیه یعنی هر چه فقیه میگوید بیچون چرا باید قبول کرد و این معنایش دیکتاتوری است. این جا بود که اگر یادتان باشد امام فرمود اگر ولایتفقیه نباشد دیکتاتوری میشود. ولیفقیه همیشه احکام اسلام را رعایت میکند مصالح مسلمین را رعایت میکند نه منافع شخصی خودش را. دیکتاتور کسی است که به دلخواه خودش دستور بدهد. فقیه اگر به دلخواه خودش دستور بدهد و خلاف حکم شرعی باشد با همان دستورش از ولایت ساقط میشود. معنایش دیکتاتوری نیست فقیه حتما باید احکام شرعی را طبق فقاهتی که دارد عمل کند؛ پس این معنای ولایتفقیه به معنای دیکتاتوری غلط است. یک معنای جدید و رسواتر از این هم مطرح کردهاند. بنده این را چند سال پیش خودم از بعضی مسئولان وقت کشور شنیدم؛ آن هم به عنوان تمجید از امام، گفتند ما در سابق یک ولایت عامه داشتیم و یک ولایت خاصه، در کتابهای فقهی اهلسنت هم مطرح میشد که حاکم اسلامی بر عامه امور مسلمین ولایت دارد. یعنی همین چیزهایی که در حوزه حکومت قرار می گیرد این ولایت عامه است نه مطلقه. این بحث بود که آیا فقیه در عموم موارد حکومت دخالت می کند یا نه تنها موارد خاصی است، اما ولایتمطلقه از ابتکارات امام است یا به تعبیر دیگری امام درست کرده است؛ البته آنها تعبیر مؤدبانه به کار میبردند و به خاطر مقاصد خودشان میگفتند این چیزی است که امام آورده، این از افتخارات امام است. معنای این جمله این است که احکامی که ولی فقیه صادر میکند مقید به اسلامی بودن نیست؛ ولیفقیه میتواند حکمی برخلاف اسلام صادر کند و این را دستاویز قرار دادند برای این که خودشان هر جوری میخواهند با احکام اسلام بازی کنند. این از اکاذیب عا لم است و خلاف نصوص فرمایشات امام است. این چیزی است که اینها درست کردند برای اینکه اسلام را از بین ببرند چون خودشان معتقد به احکام اسلام نبودند همانطور که الان هم کسانی همینگونهاند اما جرأت ابراز آن را ندارند. من این را خودم از زبان یکی از مسئولان عالیرتبه کشور در مجلسی که به یادبود مرحوم حاجاحمدآقا در دانشگاه تهران برقرار شده بود شنیدم و همانجا بعدش نوبت سخنرانی من بود رفتم این حرف را رد کردم. به هر حال این هم معنایی بود که اینها ارائه میکردند که ولایتمطلقه یعنی مطلق از موافقت با اسلام، شرط این ولایت هم این نیست که حکمش حکم اسلامی باشد، ضد اسلام هم که باشد این ولایتش معتبر است! یعنی اسلام آمده تجویز کرده حکم ضد اسلام را. این از اکاذیب عالم است و از القائات شیطان برای نابود کردن اسلام و ولایتفقیه است. اینها همهاش غلط است. ولایت مطلقه در مقابل آن ولایت مقیده است. اولا در مسائل سیاسی اجتماعی جاری است نه مسائل تکوینی و ربطی به تکوینیات ندارد یعنی همان ولایت شرعی اعتباری قانونی است که برای فقیه ثابت است، و مقید به موارد اضطرار نیست، و در سایر مواردی هم که شأن حاکم دخالت در آن است میتواند دخالت بکند هرچند ضرورتی نباشد. این معنای مطلق بودن است و آن دو معنای دیگر غلط است و
از القائات شیاطین است، لعنهمالله.
........و ادامه دارد
بر گرفته از وبلاگ با ولایت تا شهادت
..................................................................................
....................................................................................