طلوع محمد ص
زمین و آسمان «مکه» آن شب نور باران بود و موج عطر گل در پرنیان باد مىپیچید امید زندگى در جان موجودات مىجوشید هوا آغشته با عطر شفا بخش بهاران بود شبى مرموز و رؤیایى به شهر«مکه» مهد پاکجانان دختر مهتاب مىخندید شبانگه ساحت «ام القرى» در خواب مىخندید زباغ آسمان نیلگون صاف و مهتابى دمادم بس ستاره مىشکفت و آسمان پولک نشان مىشد صداى حمد و تهلیل شباویزان خوش آهنگ به سوى کهکشان مىشد
دل سیارهها در آسمان حال تپیدن داشت و دست باغبان آفرینش در چنان حالت سر
«گل آفریدن» داشت.
«جمال محمدص»
ماه فرو ماند از جمال محمد سرو نباشد به اعتدال محمد
قدر فلک را کمال و منزلتى نیست در نظر قدر با کمال محمد
وعده دیدار هر کسى به قیامت لیله اسرى، شب وصال محمد
آدم و نوح و خلیل و موسى و عیسى آمده مجموع، در ظلال محمد
عرصه گیتى مجال همت او نیست روز قیامت نگر، مجال محمد
و آن همه پیرایه بسته جنت فردوس بو که قبولش کند، بلال محمد
همچو زمین خواهد آسمان که بیفتد تا بدهد بوسه بر نعال محمد
شمس و قمر در زمین حشر نتابد پیش دو ابروى چون هلال محمد
چشم مرا، تا به خواب دید جمالش خواب نمىگیرد از خیال محمد
«سعدى» اگر عاشقى کنى و جوانى عشق محمد بس است و آل محمد
بر گرفته از سایت حوزه دات نت
////////////////////////////