حوزه علمیه اهل بیت علیهم السلام

ویژه طلاب خواهران ( شرق تهران - میدان قیام - ( ۰۹۳۹۳۹۵۳۱۴۳ ) - ( غرب تهران - شهرک قدس )

حوزه علمیه اهل بیت علیهم السلام

ویژه طلاب خواهران ( شرق تهران - میدان قیام - ( ۰۹۳۹۳۹۵۳۱۴۳ ) - ( غرب تهران - شهرک قدس )

بحث ضرورت ولایت فقیه (شماره ۶)

شماره 6- بحث ضرورت ولایت فقیه

خلاصه  : در پنج شماره  قبل دیدیم که حضرت آیه الله فرمود ه بودند که ، «ولایت‏» واژه‏اى عربى است که از کلمه «ولى‏» گرفته شده است. «ولى‏» در لغت‏عرب، به معناى آمدن چیزى است در پى چیز دیگر. مقصود از واژه «ولایت‏» در بحث ولایت فقیه، آخرین معناى مذکور یعنى «سرپرستى‏» است.   ولایت‏به معناى سرپرستى، خود داراى اقسامى است : ولایت تکوینى، ولایت‏بر تشریع، ولایت تشریعى.

بنابر آنچه گذشت، ولایت فقیه، نه از سنخ ولایت تکوینى است و نه از سنخ ولایت‏بر تشریع و قانونگذارى و نه از نوع ولایت‏بر محجوران و مردگان; بلکه ولایت مدیریتى بر جامعه اسلامى است که به منظور اجراى احکام و تحقق ارزش‏هاى دینى و شکوفا ساختن استعدادهاى افراد جامعه(اثاره دفائن عقول) و رساندن آنان به کمال و تعالى در خور خویش صورت مى‏گیرد.

 شماره 6-  و اکنون می خوانیم که حضرت آیت الله جوادی آملی در کتاب ولایت فقیه فرمودند :

مقتضاى برهان عقلى در نیازمندى انسان به قانون الهى که قران کریم نیز آن را تاکید مى‏کند، آن است که کمال انسان، در اطاعت از کسى است که او را آفریده و بر حقیقت او و جهان(دنیا و آخرت) و ارتباط متقابل این دو مرحله، آگاه است و او کسى نیست جز ذات اقدس اله و از اینرو، عبودیت و ولایت، منحصر به «الله‏» است; یعنى انسان به حکم عقل و فطرتش موظف است که فقط عبد خداوند باشد و تنها ولایت‏خداوند را بپذیرد.

در مورد ولایت نیز همین گونه است. در سوره «مائده‏» فرمود: «انما ولیکم الله ورسوله والذین امنوا الذین یقیمون الصلوة ویؤتون الزکوة وهم راکعون‏» (29) . در این کریمه، ولایت را براى خداوند و پیامبر و براى اهل بیت‏با تتمیم روایت اثبات مى‏فرماید و در سوره «احزاب‏» فرمود: «النبى اولى بالمؤمنین من انفسهم واموالهم‏» (30) ; ولایت وجود مبارک پیغمبر اسلام بر جان و مال مؤمنین، از خود آنان بالاتر است و لذا در آیات دیگر از همان سوره مى‏فرماید: «ما کان لمؤمن ولامؤمنة اذا قضى الله ورسوله امرا ان یکون لهم الخیره‏» (31) ; وقتى که خدا و رسولش درباره مطلبى حکم کردند، احدى حق سرپیچى از این دستو را ندارد; اما در عین حال که ولایت ‏بر مردم را به پیامبر اکرم‏صلى الله علیه و آله و سلم و وجود مبارک امیرالمؤمنین و اهل بیت(علیهم‏السلام) نسبت مى‏دهد، در مقامى دیگر، ولایت را منحصر به ذات اقدس اله مى‏داند و مى‏فرماید: «فالله هو الولى‏» (32) ; تنها ولى حقیقى انسان و جهان، الله است.

معناى «انما ولیکم الله ورسوله والذین امنوا» این نیست که انسان‏ها چند ولى و سرپرست متفاوت دارند که یکى از آنها یا برترین آنها خداست، بلکه معنایش با توجه به آیه حصر ولایت: «فالله هو الولى‏»، آن است که تنها ولى حقیقى و بالذات، خداوند است و پیامبر اکرم‏صلى الله علیه و آله و سلم و اهل بیت عصمت و طهارت(سلام الله علیهم اجمعین)، ولى بالعرض و مظهر ولایت‏خدایند و به تعبیر لطیف قرآن، آیه و نشانه ولایت الهى‏اند.

به تعبیر قرآن کریم، همه موجودات، آیات الهى‏اند، اما انسان کامل و اولیاء خداوند، آیه و نشانه تام خداوند هستند و به بیان نورانى امیرالمؤمنین(علیه‏السلام): «ما لله آیة اکبر منی‏» (33) ; همه موجودات ارضى و سمائى آیات الهى‏اند، ولى من، آیه اکبر خداوند هستم و هیچ آیتى خداوند را مانند من نشان نمى‏دهد. بدیهى است که مقصود حضرت امیرالمؤمنین(علیه‏السلام)، همان مقام نورانیت‏خود و اهل بیت است که با نورانیت رسول اکرم و خلیفه مطلق خداوند، حضرت محمد مصطفى‏صلى الله علیه و آله و سلم، یکى مى‏باشد.

قرآن کریم اطاعت مردم از پیامبران را، اطاعت از خداوند مى‏داند; زیرا رسولان الهى، به اذن خداوند و به فرمان او و با پیام و کتاب او براى هدایت‏بشر به سوى او آمده‏اند: «وما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله‏» (39) .

 اصل اولى درباره ولایت و سرپرستى غیرخداوند بر انسان‏ها، «عدم‏» است; یعنى هیچ فردى از انسان‏ها بر هیچ فرد دیگرى ولایت ندارد; مگر آنکه از سوى خداوند تعیین گشته باشد.

از آنچه گفته شد، این نکته روشن گردید که ربوبیت، عبودیت، و ولایت و حکومت، همگى اختصاص به خالق و آفریننده انسان دارد و اگر انبیاء و مرسلین و ائمه(علیهم‏السلام) ولایت تکوینى و یا ولایت تشریعى و حکومت‏بر جامعه بشرى دارند، این ولایت‏ها، ظهورى از ولایت‏خدا و به اذن و فرمان اوست

و اگر در عصر غیبت نیز براى فقیه جامع‏الشرایط، ولایت و مدیریتى در محدوده تشریع و قانون اسلام بر جامعه مسلمین وجود دارد، آن نیز باید به اذن و فرمان خداوند باشد وگرنه، همان طور که گفته شد، انسان‏ها آزاد آفریده شده‏اند و هیچ انسانى سرپرست انسان دیگر نیست (40) .

تذکر: گوهر ذات انسان، از هر قیدى آزاد و از هر بندى رهاست; مگر قید عبودیت‏خداى سبحان که چنین بندى، از هر آزادى و بى‏بندوبارى بهتر است. تنها مبدئى که حاکم بر گوهر ذات آدمى است و در نتیجه، بر تمام شؤون علمى و عملى او اشراف و سیطره دارد، خداوندى است که هستى او مستقل مى‏باشد و وجودى به انسان عطا نموده که عین ربط به او است. در این منظر، خداوند، نه تنها فاعل و خالق انسان است، بلکه مقوم او است و انسان، نه‏تنها مخلوق اوست، که متقوم به او خواهد بود.

آنچه برهان عقلى او را ثابت نمود، ظاهر دلیل نقلى نیز آن را تایید مى‏نماید; زیرا در قرآن کریم، آیاتى یافت مى‏شود که ولایت الهى را نسبت‏به خود انسان و گوهر ذات او مى‏داند مانند «الله ولى الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الى النور» (41) ; «واذا اراد الله بقوم سوء فلا مرد له وما لهم من دونه من وال‏» (42)

 و اگر ولایتى براى غیرخدا ثابت‏شود، حتما نخست، تولیت مطلق الهى است; چرا که قرآن کریم، تنها ; «فالله هو الولى‏» (44) . غرض آنکه; ظاهر بسیارى از ادله نقلى، ولایت‏خداوند بر گوهر ذات آدمى است و چیزى که مانع انعقاد این ظهور گردد یا موجب سلب اعتبار ظهور منعقد شده باشد وجود ندارد; بلکه دلیل عقلى و نقلى دیگر نیز آن را تایید مى‏نماید.

اما ولایت غیرخداوند بر انسان یعنى ولایت فقیه بر جمهور مردم که از سنخ ولایت تکوینى معصومین(علیهم‏السلام) نیست، گرچه ظاهر برخى از ادله نقلى آن است که خود انسان تحت ولایت فقیه عادل است مانند مقبوله عمر بن حنظله: «جعلته علیکم حاکما» (45) ; که خطاب به ذوات انسانى است; یعنى من فقیه جامع شرایط حکومت را حاکم بر «شما» قرار دادم; و نظیر آیه: «انما ولیکم الله ورسوله والذین امنوا الذین یقیمون الصلوة ویؤتون الزکوة وهم راکعون‏» (46) و آیه: «النبى اولى بالمؤمنین من انفسهم‏» (47) که همگى محور ولایت تشریعى را ذوات آدمى معرفى مى‏کنند، لیکن طبق ظاهر بعضى از ادله نقلى دیگر، آنچه مدار ولایت تشریعى والیان دینى است، همانا شؤون و امور جامعه است نه خود ذوات انسانى;

 زیرا ظاهر آیه «اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولى‏الامر منکم‏» (48) این است که رهبران الهى، ولى‏امر امت هستند نه ولى گوهر هستى آنها. نیز آنچه از سخنان حضرت على(علیه‏السلام) برمى‏آید، آن است که رهبر دینى، کسى است که به امر مسلمین و شان اداره جامعه سزاوارتر باشد: «ایها الناس، ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه واعلمهم بامر الله فیه‏» (49) که منظور از «هذا الامر»، همان تدبیر جامعه و اداره امور امت است نه سیطره بر ذوات آنان.

پس دو رکن رصین را هماره باید در مرى و مسمع قرار داد:

اول آنکه محور ولایت فقیه عادل، شان جامعه اسلامى است نه ذوات مردم و گوهر هستى آنان

و دوم اینکه مدار ولایت فقیه عادل، شان تمام افراد جامعه حتى خود فقیه عادل است;.

امر و شان امت، دو قسم است که یک قسم از آن با مشورت خود مردم تامین مى‏شود و آیه «وامرهم شورى بینهم‏» (50) ، ناظر به آن است; زیرا این قسم، امر خود آنهاست; مانند مباحات و موارد تخییر و....

قسم دیگر امور امت، به ولایت فقیه عادل وابسته است که از این رهگذر، او، «ولى‏امر» محسوب مى‏شود و جزء «اولواالامر» خواهد بود.

 مى‏توان صورت دلپذیرى از عنوان «جمهورى‏اسلامى‏» ترسیم نمود که تفصیل آن، در ثنایاى کتاب مشهود است. 

«فقیه‏» کیست؟

مقصود از «فقیه‏» در بحث ولایت فقیه، مجتهد جامع‏الشرایط است نه هر کس که فقه خوانده باشد. فقیه جامع‏الشرایط باید سه ویژگى داشته باشد; «اجتهاد مطلق‏»، «عدالت مطلق‏»، و «قدرت مدیریت و استعداد رهبرى‏».

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد